در حد فاصل روش دکارت و باورهای ماورای طبیعی

در این دسته به چاپ رسیده است پژوهش

تاریخ چاپ  

           AA3

 

دکارت و کارتزین در منطق، روابط علت و معلولی قابل مشاهده و اندازه­گیری و ملموس را مورد نظر دارند که از طریق حواس ما مستقیم و غیرمستقیم قا بل درکند و از قوانین طبیعی پیروی می­کنند، همچون قوانین اندازه گیری رابطۀ وزن و سطح و حجم. از طرف دیگر در حیطۀ ماورای طبیعی بدامان روابطی از علت و معلول می­افتیم که ریشه­های آنها نه همگون هستند و نه قابل تجربه و لمس­شدنی. ریشۀ روابط ماورای طبیعی به پیوستگی اختراع روح تا خدایان و خدای یگانه باز می­گردد. درنخستین نظام داده­پردازی آدمی، پس از نامگذاری، نیازمند آن بودیم که رابطۀ نامیده­شدۀ زنده­ای که در نظام داده­پردازی با دیگر نامیده­شدگان در رابطه است، پس از مرگش نیز حفظ شود. بنابر این، جای خالی رفتگان را با این حاضرِ غایب پر کنیم، مثلاً روح پدر… این امر بتدریج گسترش یافت و این حاضر غایب به اجسام و اشیاء و پدیده­های طبیعی سرایت کرد و خدایان و ارادۀ آنان  را برای روابط علت و معلولی اختراع کرد. و در تکامل همین پدیده است که به خدای مطلقی رسیدیم که یگانه است و از تمامی وسایل و ابزار شناخت فردی و جمعی آدمی می­گریزد، بگونه­ای که در کامل شده و باز به ندانستن مطلق نخستین می­رسیم.

در حد فاصل روش مستقیم دکارت و باورهای ماورای طبیعی، یعنی میان این دو افراط و تفریط، امروزه می توان از کشف و بکارگیری سه منطق یا سه ابزار مکمل دیگر در درک و تجزیه و تحلیل هستی  نیز یاد کرد. منطق نخست، به روند حرکت فرهنگ انسانی باز می­گردد. آنرا پالئو کالچر، فرهنگ ذات آدمی بنامیم. منطقی که در نهاد فرهنگ آدمیست از زمانی که به ابزار نمادپردازی شروع کرده است، حدود یک میلیون سال قبل. منطق دوم به فرهنگی باز می­گردد که "من" در آن محاط شده است. به ذات نمادهای زبانی و سنتی او باز می­گردد. فرهنگی که  ریشه در مادر، در زبان مادری، در گویشها، تکیه کلامها، شعرها، و روشهای رابطۀ فرهنگی سنتی با دیگران، با جامعه و هستی با بایدها و نبایدها دارد. و سومین منطق، همان منطق نهفته در هویت درونی "من"، پایه ضمیر ناخودآگاه، است که منطق درونی کارکرد این ضمیر را می­سازد. در نخستین منطق پالئو کالچرجای پی یونگ , در منطق دوم جای پی ایلیاده , و در منطق سوم جای پی فروید , و لاکان را می­یابیم.  

کارکرد هر سه منطق پنهانی است و نهفته. شناخت حرکت انسان، تاریخ آدمی و رابطۀ او با هستی، تنها با استفاده از لایۀ بیرونی یعنی منطق و روش کارتزین، اگر چه بسیار لازم و مفید و غیرقابل اجتناب است، ممکن نیست. همچنان که در شناخت عالم ماده تنها قوانین حاکم بر اجسام بزرگتر از مولکول، کوچکتر از مولکول و فتونهای نور یکی نیستند و نیازمند سه منطق گوناگونیم و از این نظر نه نگرانیم و نه متعجب و برعکس شادمانیم که دلیل عدم کارکرد هر منطق را در سه دنیای متفاوت می­شناسیم و روابط پدیده­ها را درک می کنیم.

میشل فوکو (1984-1926 Paul Michel Foucault, ) در آنجا که به نقد دکارت و سارتر می­پردازد، و از انسانگرایی، محورسازی انسان بمثابۀ ارزش نهایی سخن می­گوید وآن را به نقد می­کشد، برای یافتن ارزش جایگزین می­نویسد که ساختارگرایان؛ روانکاوی لاکان و جامعه ­شناسی (قوم­شناسی) کلود لوی استروس (2009-1908  Claude Lévi-Strauss, ‏، قوم‌شناس و انسانشناس فرانسوی، ارزشهای آینده را به ما خواهند آموخت. از همینجاست که فوکو قرار دادن دیوانگی را در مقابل منطق متعارف بیهوده می­پندارد. و می­گوید مناسبتر است که دیوانگی را با استفاده از خودش تعریف کنیم. با چنین گفتمانی، میشل فوکو حوزۀ منطق را وسیعتر می­کند. مکان برای آوردن دیگر ابزار اندیشیدن و فهمیدن، غیر از منطق دکارتی، فراهم می شود بدون آن که به آن رنگ دیوانگی بدهیم. َ

در این دنیای بزرگ، ابزار شناخت آدمی و تکامل آنها، در دنیای سیاست، مدیریت و نظام جامعه و ادارۀ آن نیز نقش خود را بازی می­کنند. تاریخ مدیریت جوامع انسانی، چون  خود انسان قدیم است. از یکسوی فرد آدمی، خانواده و گروههای کوچک و بزرگ انسانی و از سوی دیگر محیط زیست و رشد فرهنگ و ارتباطات، افزایش دریافتها، کشفها و اختراعات، این روابط را چند بعدی، ژرف­تر کرده است. اگرچه تاریخچۀ استراتژی مدیریت و تعریف استراتژ ریشه در جنگ و جنگاوری و کارکرد آن دارد، ولی از ابتدای قرن بیستم، همانجا که دانش مدیریت از دانش اقتصاد جدا شده و خود رشته­ای مستقل می­شود، استراتژی مفاهیم گوناگونی پیدا می­کند. هدف اصلی خدمات راهبردی در امور مدیریت، ترسیم راه و رسم کلی حرکت در مجموعه­های بزرگ کار و تولید انسان است.

تعریف مشخص از اهداف قابل اجرا، قابل اندازه­گیری و قابل اصلاح، به مدیران و تصمیم­گیرندگان کمک می­کند تا آینده را شفافتر ببینند و امروز را مناسبتر هدایت کنند. دانش مدیریت در وجوه مختلفی کارآیی دارد؛ در زمینه­های تجربی و نظری. عرصۀ کاربرد مدیریت به واحدهای متوسط و کوچک و گاه حتی به خانواده کشانده می­شود. به ساختار ادارای، به دولتها و به سازمانهای بین­المللی رسوخ می­کند. دانش مدیریت و خدمات راهبردی از دانسته­های رشته­های متعدد علوم انسانی مثل جامعه­شناسی، روانشناسی، انسانشناسی، و قوم­شناسی سود می­جوید. از سوی دیگر حوزۀ عوامل موثر در تعیین استراتژی مدام فراگیرتر می­شود. زمان، در دو بُعد آینده و گذشته فراتر از یک یا دو سال می­رود بگونه­ای که ده یا بیست سال آینده مبنا قرار می­گیرد. فناوری، پژوهش، نیروی انسانی، عوامل تدارکاتی، امور مالی، مواد اولیه، انرژی، و توسعۀ پایدار به عوامل اساسی تعیین استراتژی تبدیل می­شوند. نقشه­های جغرافیایی و نظامی بتدریج جای خود را به الگوها و فرمولهای دیگری می­دهند. از ابتدای نیمۀ دوم قرن بیستم، خدمات راهبردی در دروس دانشگاهی نیز گنجانده می­شود. مؤسسات پژوهشی وابسته به شرکتهای بزرگ ایجاد می­شوند. و از همه مهمتر، آدمی؛ فرهنگ آدمی، روان و ناخودآگاه آدمی، نمادها و ارزشهای زبانی او نیز بتدریج وارد این گستره می­شوند.

بدینگونه، خدمات راهبردی از  نیمۀ دوم قرن بیستم تا به امروز بگونه­ای اعجاب­انگیز گسترش یافته است، بطوری که می­توان بسیار موجز، آنها را چنین خلاصه کرد:

- رشد حوزۀ کارکرد: در گروههای کوچک کار تا دولتها و سازمانهای بین­المللی، بیش از نیمی از ایالات آمریکا، سازمان ملل.  

- خدمات راهبردی به  یکی از عوامل مؤثر کارکرد و موفقیت یک سازمان تبدیل شده است.

- حوزۀ پژوهشی آن توسعه یافته و از اقتصاد به مدیریت و از آنجا به جامعه شناسی، روانشناسی و انسانشناسی... می­رود.

- پارامترها و متغییرها چند برابر شده­اند، از عناصر مالی و اقتصادی بسوی فرهنگ، نیازها، امیال و خواستهای انسان و نیز در ابعاد هنری و ادبی، … گسترش می­یابد.

در همینجاست که بدنبال پژوهشها و کاربرد هر چه ژرفتر خدمات راهبردی، مدلهای اجرایی و تکنیکهای متنوع و جامع بکار گرفته می­شود.

اگر چه خدمات راهبردی به گونه­های بسیار توسط  کاربران و پژوهشگران طرح­ریزی شده است، ولی کلا این خدمات سه مرحلۀ اساسی را در برمی­گیرد: نخست تعریف و تنظیم اصول و اهداف و نقشۀ راه، سپس برنامه­ریزی مبانی مرحلۀ نخست، تا تعریف برنامه­های زمانبندی شده و شاخصهای موفقیت طرحها، و در انتها مرحلۀ مدیریت اجرایی. به همراه این سه مرحله، ارزیابی و سنجش کارکرد آمده و در انتهای هر سه مرحله ارزیابی کلی به عمل می­آید و نتیجۀ همۀ این ارزیابیها زمینۀ شروع برنامه­ریزی بعدی را آماده می­کند.

در کتابی که در پیش روی دارید نگآرنده با توجه به سوابق خود در بخش فرهنگی خدمات راهبردی1، تلاش دارد تا نگاهی راهبردی به سه مقولۀ مرتبط به هم بیندازد: ایران: سرزمین فرهنگی ما ایرانیان، ما ایرانیان از نگاهی دیگر، و نگاهی به ایران امروز. بی گمان تلاقی نگرشها در باروری اندیشه همگان مؤثر بوده تا نهایتا راهی به سوی آبادی و آزادی ایران عزیز ما گشوده شود.