برای تو می‌خندند

تاریخ چاپ  

رنگ از آواز وا می‌ماند،

و نهان از زمین.

چراغ پشیمانی خاموش، و اشکی تا لب.

شب سرباز می‌تابد

دیرگاهی جان خسته‌ی مرا ندا می‌دهد.

جنگی در راه است.

سپیده بی‌جانی مرا در می‌یابد

چیزی نگاه فروخورده را باز می‌فرستد.

نور مرا به واژه‌ای بی‌پایه دچار می‌سازد.

و چشمان گشوده‌ام برای تو می‌خندند.

 

حسن مکارمی , فرانسه , ۲۰۰۴