طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در نگاه روانکاو به تاریخ

تاریخ چاپ  

خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی (بخش هشتم): نگاه روانکاو به تاریخ تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان خرداد ۱۳۹۷ پاریس

متن محتوای ویدیو


نگاه روانکاو به تاریخ (بخش هشت)


با درود به همگی. امیدوارم همه دوستان و یاران روزهای خوشی را بگذرانند.

بحث امروز نگاه روانکاو به تاریخ است. تاریخ برای انسان مهم است. گذشتۀ ما و آن گذشته‌ای که در حال می‌آید، بحثی مفصل است که بعدها مطرح خواهم کرد. تداعی آزاد گذشتۀ در حال آمده‌ است. وقتی تاریخ می‌خوانیم، درواقع اتفاقی است که افتاده است؛ اما آن را در زمان حال بازگو می‌کنیم. این بازگویی گذشته در زمان حال بستگی به حال ما و چگونگی آن دارد.

در وهله نخست باید اشاره کنم روانکاو بنیاد فضای ذهنی‌اش بنیادی انسان‌شناختی است؛ یعنی انسان را در دکوری یک‌میلیون‌ساله می‌بیند. درمجموع حدود سیزده میلیارد هومو ساپینس ساپینس (انسان خردمند هوشمند) زیسته‌اند که شش میلیارد نفر رفته‌اند و بیش از هفتاد میلیارد و چهارصد میلیون نفر ظاهراً زنده هستند. روانکاو بر این مبنا، بر این بنیاد نگاه می‌کند به تاریخ. دکورش، دکور عظیم و بزرگ است؛ به همین دلیل تاریخ برایش مجموعۀ جریاناهایی است که آن شش میلیارد نفر طی کردند تا بتوانند فرهنگ بشری را برسانند به هفت‌میلیاردی که هستند. این نگاه تاریخی طبیعتاً متفاوت است با هر نوع نگاه تاریخی دیگری که بر اساس مطلوب‌گرایی است که قطعاً طبیعی است. قضاوت با هرکدام از دوستان و یارانی است که مطلوب‌گرایانه به هستی نگاه می‌کنند. هم آزادیم مطلوب‌گرا باشیم، هم مفید است مطلوب‌گرایی. مطلوب‌گرایان پیش‌قراولان جهان ما هستند که مطلوب‌ها را به چشم ما باارزش می‌کنند، جلوه می‌دهند و باعث می‌شوند به سمت مطلوب‌های آینده برویم. مطلوب‌ها دودسته هستند: مطلوب‌هایی که ما را هدایت می‌کنند و به آن‌ها می‌گویند بازگشت به گذشته؛ مطلوب‌هایی که نوید زندگی، رفاه، آسایش و پیشرفت در آینده را می‌دهند. این دو را از هم جدا کنیم. من مطلوب‌گرایانی بیشتر مدنظرم است که آیندۀ زیبا و پرباری برای بشر آرزو می‌کنند، مطلوبشان حرکت به جلو است. مطلوب‌گرایانی که حرفشان تکرار دوباره دوران گذشته است، به گمان مطلوبشان جوابگو نیست؛ برای اینکه در طول این یک‌میلیون سال که از نمادپردازی آدمی می‌گذرد، هیچ‌گاه انسان به عقب برنگشته، هیچ‌گاه انسان مدل زندگی گذشته را تکرار نکرده است؛ زیرا عملی نیست؛ زیرا انسان هرروز با ابداعات، اختراعات و اکتشافاتی روبرو است که روابط انسانی و اجتماعی او را عوض می‌کنند. این اختراعات و اکتشافات باعث می‌شود ارزش‌های انسانی تغییر کنند. اگر روزی وبا که می‌آمد نصف کشوری را با خودش می‌برد، خشک‌سالی می‌آمد دوسوم مردم جامعه را از بین می‌برد، اگر زلزله می‌آمد ۹۰درصد ساختمان‌ها را خراب می‌کرد، امروزه می‌بینیم پیشرفت فن‌آوری و علم طوری است که واقعاً بیماری‌های مسری بسیار بزرگ و عظیم گذشته دیگر وجود ندارند؛ حتی بیماری‌هایی که به‌تازگی بشریت را به دام خودشان می‌کشند در کمتر از ده سال، با همت دانشمندان و پژوهشگران، راه‌هایی برای مداوایشان پیدا می‌شود. وقتی انسان در این قرن، در این جای جهان قرار گرفته است، در این منطقه از هستی زندگی می‌کند که مشکل بیماری‌های مسری بزرگ دیگر مطرح نیست، نمی‌تواند چون گذشته زندگی کند، همان جامعه را داشته باشد و به همان سنتی عمل کند که در گذشته عمل می‌کرد؛ پس باید نگاه دیگری به تاریخ بیندازیم، به تاریخ در ذات خودش، در نهاد خودش؛ یعنی از گذشته به آینده. تاریخ هیچ‌وقت در یک گذشته نمی‌ماند. تاریخ صحنه‌اش حداقل صحنۀ کره زمین است، چه تاریخ حیات تا آنجا که می‌دانیم، چه تاریخ گیاه و حیوان، چه تاریخ انسان. تمامی حیات به ما درس می‌دهد و تمامی کره زمین. طبیعتاً ممکن است دچار نوعی نگاه مذهبی شویم. مشکلی که می‌توانیم برطرفش کنیم. مشکل نگاه مذهبی این است که در محدودۀ جغرافیایی کوچک و در محدودۀ زمانی محدودی گیر می‌کند. اتفاقاتی را که در اسلام به آن‌ها استناد می‌شود، در نظر بگیرییم؛ مثلاً اسلام اهل تسنن. مجموعه اتفاقاتی که بنیاد ارزش‌های اسلامی هستند در شبه‌جزیره عربستان و حداکثر طی صدوبیست سال اتفاق افتاده‌اند. حال با این محدوده آیا می‌شود به جهان‌بینی،‌ یعنی به حضورمان در هستی، دست یافت؟ به همین دلیل با این نوع نگرش، پیش از اسلام می‌شود دوران جاهلیت؛ با اینکه شعرهای زیبا و عمیقی اعراب پیش از اسلام سروده‌اند که می‌توانیم بخوانیم و ببینیم جهالتی در کار نیست؛ پس این دید مذهبی ما را در حجمی کوچک، با سطح عربستان سعودی و عمق یک قرن قرار می‌دهد. بقیه‌اش هم داستان‌هایی است که ما در قرآن با آن‌ها مواجه هستیم که شاید چندان تاریخی نباشند و عمدتاً به‌نوعی گرفته‌شده از دیگر کتب مذهبی هستند همراه با اندکی از اسطوره‌های عربی موجود در عربستان. تاریخی که درباره آن حرف می‌زنم باید از طرفی دکورش کره زمین باشد، تمامی کره زمین و از طرف دیگر یک‌میلیون سال زندگی بشر نوین. ابتدای نمادپردازی انسان دو بار کره زمین را دور زد؛ یعنی نیاکان ما در صد و هشتاد هزار سال، یک‌بار از آفریقا خارج شدند و بار دیگر دور کره زمین را گشتند. ما خاطرات بسیار زیادی حمل می‌کنیم؛ یعنی هر انسان با خودش تمام خاطرات گسترش، توسعه و تجربه انسانی را حمل می‌کند چه در زبان، چه در واژه‌هایی که ساخته شده و چه در ابزاری که به کار می‌برد. در تمام دستاوردهای انسانی (هنر، زبان، رقص، ژست‌ها، حرکات، اعتقادات اختراعات اعتقادی و ...) در تمام این‌ها تاریخ حرکت حیات است که به گسترش و توسعۀ فعلی انسان ختم شده است و معلوم نیست بعد چه خواهد آمد. این تاریخ انسان است. تاریخ برای ما به این ژرفی است و به این وسعت است، با سطح کره زمین و عمق یک‌میلیون سال. حال باید دید چنین تاریخی چگونه در جامعه آموزش داده می‌شود. روانکاو انتظار دارد انسان نگاهی داشته باشد به‌عنوان سوژه، به‌عنوان فردی که اندیشمند است. خوشبختانه ما انسان هستیم، اندیشمندیم، سخنگو هستیم، یعنی نمادپردازیم، دوپاره هستیم، یعنی قسمتی از ما ناخودآگاه است و بر آن آگاهی نداریم که در هفت هشت سال اول زندگی ساخته می‌شود، از جای دیگر نمی‌آید.

تذکری بدهم در مورد تکه‌های خوشمزه‌ای که امروزه در تمام دنیا می‌بینیم، ویدیوهای یکی‌دو دقیقه‌ای که در کانال‌های مختلف شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می شوند. در یکی از این‌ها معممی مطرح می‌کند همان‌طور که هر خانواده پزشکی دارد برای جسمش باید روحانی‌ای هم داشته باشد برای اعصاب و روح و روانش. خیلی ساده در مقابل می‌شود گفت: « انسان در قرن بیست و یکم به جایی رسیده است که می‌داند اعصاب و روان و روح سه مقوله مختلف هستند. وقتی‌که بر هر سه این‌ها فقط یک نام بگذاریم و بگوییم روح و اضافه کنیم فقط روحانی درباره آن شناخت دارد، نشان‌دهندۀ نوع نگرش ما بر هستی است». منظورم این است که ببینید تا چه حد تاریخ را کوتاه و کوچک دیدن در زندگی روزمره ما هم اثر می‌کند. می‌گویند چوپانی در زیر درختی آتش کرد. گنجشکی از لانه‌اش بیرون آمد و گفت: «چه می‌کنی؟ دنیا را به آتش می‌کشی؟» طبیعی است برای آن گنجشک همان لانۀ کوچک در بالای آن درخت دنیایش باشد. هر چه به دنیای خودمان وسیع‌تر نگاه کنیم، طبیعتاً آن قسمتی که در رابطه با دیگران در ذهنمان بررسی می‌کنیم دقیق‌تر و روشن‌تر خواهد بود به همین دلیل باید نگاهی اجتماعی کرد به تاریخ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم؛ همچنین نگاهی جغرافیایی در تاریخ وجود دارد. باید ببینیم این مردم با چه جوامعی در ارتباط‌اند و ارتباطات چگونه است. نگاهی دیگر بر اساس پیشرفت و دستاوردهای انسانی است. ببینیم جامعه در کجای این پیشرفت‌ها قرار گرفته است ازنظر جهان‌بینی، فلسفی، هنری، ادبی، حتی سیاسی و اقتصادی. در نگاهی دیگر باید ببینیم این مردم از چه فرهنگی برخوردارند. شوربختانه تاریخ‌ها به دلیل اینکه کار را ساده بکنند، فقط از قسمت فرمانروایی، فرماندهی یک جامعه اطلاعاتی می‌دهند. به همین دلیل هم جوامع را در تاریخ تقسیم می‌کنند به دوران سلطنت‌ها یا دوران ریاست‌جمهوری‌ها یا دوران سلسله‌های پادشاهی و از رفتار و حرکت مردمی حرفی نمی‌زنند. ممکن است در میانۀ سلطنتی اتفاق عظیمی بیفتد که از شروع و ختم آن سلطنت بسیار مهم‌تر باشد؛ ولی عملاً می‌بینیم تاریخ به شکلی نوشته شده که عمدتاً سلطنت‌ها و دوران سیاسی، یعنی مدیریت سیاسی، غالب است بر مدیریت اجتماعی و حتی مدیریت و حرکت اقتصادی و فرهنگی. پس جور دیگری می‌شود به تاریخ نگاه کرد؛ آن هم نگاهی است از مردم، نه از پایین بلکه از مردم یعنی از بالا. وقتی من با مردم شروع می‌کنم یعنی از بالا شروع می‌کنم. چه چیزی والاتر و مهم‌تر از انسان، انسان‌شناسی، روانکاوی و روان‌پژوهی انسان است؛ پس باید انسان را مرکز قرار بدهیم و تاریخ را حول آن بگردانیم و ببینیم جامعۀ انسانی، مجموعۀ انسان‌ها، در چه حالتی هستند و آن را بررسی کنیم؛ سپس روابط اقتصادی، دستاوردهای انسانی‌فرهنگی، دستاوردهای اجتماعی و مدیریت‌های اجتماعی‌سیاسی را بررسی کنیم، نه برعکس. مثلاً می‌گوییم در دوران شاه‌عباس هدف او این بود که مردم ایران را بیشتر تشویق و تهییج بکند به‌جای رفتن به مکه، به سمت مشهد بروند و به زیارت حرم امام رضا. خودش هم ظاهراً یک بار پای پیاده با تمام دربار به مشهد می‌رود. وقتی این را مطرح می‌کنم، یعنی عمدتاً تلاش می‌کنم حرکات و دستورها و نظام‌دهی جامعه را با توجه به دوران یک شاه و حرکت او نشان بدهم. درصورتی‌که راه دیگر این است که ببینم چگونه مردم حرکت می‌کنند. اگر رفتار مدیران سیاسی بر رفتار این مردم تأثیر دارد، آن وقت مهم است. آنجا می‌توانم مطرح بکنم، نه بالعکس. پس درواقع نگاه انسان‌شناسانه و روانکاوانه به تاریخ را معکوس می‌کنیم. باید از هرم انسان شروع کرد. چگونگی زندگی اجتماعی انسان‌ها، فرهنگ انسان‌ها، گفتارشان، گویش آن‌ها، علایق آن‌ها را بررسی کرد؛ بعد بگوییم این تحولات و حرکت‌ها، در چه مدیریت سیاسی اتفاق افتاده است. شاید نامش را بگذارم دوباره‌نگاری تاریخ ایران برای ایرانیان؛ برای اینکه یکی از مشکلات بزرگ ما این است که تاریخ‌نگاری به شیوه‌ای علمی، صحیح، درست و بی‌طرف نوشته نشده و تحت تأثیر دوره‌های سیاسی است. باید این تاریخ بار دیگر نوشته شود برای ما و به ما آموزش داده بشود تا بتوانیم با نگرش درست اجتماعی به تاریخ فرهنگ و تاریخ اقتصادی‌سیاسی‌اجتماعی، به هم نزدیک بشویم. برای دیدن این اشتراک باید به به نقطه اشتراک تاریخی توجه شود که می‌تواند منبع همبستگی ملی هم باشد؛ یعنی همبستگی ملی وقتی است که به خودمان، به تاریخ خودمان نگاهی همگرا بکنیم. یادم می‌آید حدود ده سال پیش، در یکی از شهرستان‌های ایران یکی از دوستان در تاکسی بود. داشت کوه‌های اطراف شهر را نشان می‌داد و راننده تاکسی هم داشت برایش صحبت می‌کرد. می‌گفت مردم ایران تاریخ نمی‌دانند؛ مثلاً اصلاً متوجه نیستند جمشید کی بود، رستم کی بود؛ چون آشنا بود با شاهنامه. این رانندۀ محترم تاکسی تاریخ را با اسطوره یکسان گرفته بود و تصورش این بود که این اساطیر تاریخ هستند و وجود داشته‌اند و واقعاً مطالب و روایت‌های اسطوره‌ای فردوسی بزرگوار تاریخ گذشته ما است. ببینید چنین فردی رابطه‌اش حتی با فرزند و نزدیکانش چگونه است که نگاه دیگری به تاریخ دارند و حداقل تاریخ سیاسی را خوانده‌اند. او حتی نمی‌داند وجود تایخ در شاهنامه به شکلی مشخص نیست؛ مثلاْ از چه سالی تا چه سالی چنین یا چنان بوده است. به جز قسمت آخر شاهنامه، یعنی دوران ساسانیان که اندکی وقایع واقعی آن هم به شکلی دگرگونه مطرح شده است این کتاب نمی‌تواند مبنای تاریخ باشد.

پس ببینیم چگونه این مشکل در ارتباط ما، در نگرش ما، در حضور ما در هستی قرار می‌گیرد. به همان شکل وقتی‌ به معمم‌ها تاریخ را مطرح می‌کنند، مثلاً معمم‌های شیعه، نهایت از دویست سال اول تایخ اسلام می‌گویند، از تولد پیامبر (ص) تا فوت ایشان و سپس چهارده معصوم. بعدازآن دیگر اتفاقی نمی‌افتد، البته می‌شود گفت کمی از شبه‌جزیره عربستان می‌روند به شام. بعدازآن هم تعدادی گفته‌ها و روایات و احادیث را می‌گویند و سپس گویی جهان تمام می‌شود؛ یعنی مجموعه حرکات انسانی دیگر مهم نیست. مهم نیست که میلیون‌ها انسان، میلیاردها انسان تجربیات گوناگونی داشته‌اند، زندگی‌های گوناگونی کرده‌اند و دستاوردهای عجیب و غریبی به دست آورده‌اند. از اینجاست که نوعی انسان تعریف می‌شود، نگرشی شکل می‌گیرد که طبیعتاً نمی‌تواند جهان‌بینی داشته باشد. جهان را نمی‌تواند ببیند آن‌طور که هست. نمی‌تواند به انسان قبل از تاریخ و حرکت او علاقه‌مند بشود. نمی‌تواند به انسانی که مبارزه می‌کند برای کشف و اختراع و شناخت بیشتر آشنا بشود. نمی‌تواند حتی مسیر حرکت آدمی را ببیند. این نگاه مشکل بزرگی ایجاد می‌کند؛ زیرا ما در هستی حضور داریم. باید مردم ایران بتوانند در هستی بشکفند، باید خودمان را بخشی از خانواده بشری بدانیم، باید نگاه بکنیم و بتوانیم با این خانواده بشری تعامل کنیم بده و بستان کنیم و دوست بداریم دیگران را؛ یعنی تبدیل شویم به خود و دیگری. اگر تاریخمان حجم مختصری باشد با سطح شبه‌جزیره عربستان تا شام و عمق دویست‌ساله‌ای داشته باشد به اندازه دو قرن اول هجری، حتی نمی‌توانیم از حکومت فاطمیه بر مصر یا از اسماعیلیه اطلاعی داشته باشیم. از تمام تلاشی که اسماعیلیه در پیدایش فلسفه اسلامی انجام داد و شناختی گه از اسلام ارائه کرد کمک نمی‌گیریم. می‌بینیم چگونه آنچه در مدارس معمم‌های شیعه اموزش داده می شود در حج بسیار کوچک است و نمی‌تواند تاریخ باشد؛ پس باید بار دیگر باید تاریخ را نوشت و خواند. به همین دلیل است که می‌گویم شاید در سلسله‌ای از مباحث نگاه روانکاو را ببرم به سمت این نوع نگرش؛ یعنی ضرورت دوباره‌نویسی تاریخ ایران برای ایرانیان با مثال‌های مختلف تا بتوانیم حداقل قانع بشویم که در این مورد ضعیف هستیم. باید تلاشی دسته‌جمعی بکنیم تا این ضعف جبران بشود، تا نگرش تاریخی ما همخوان بشود، تا بتوانیم با این همخوانی و نگرش تاریخی دولت ملتی را بسازیم. باید نگاهمان به خودمان علمی و دقیق باشد، نه هرکسی برای خودش نگاهی به جامعه و فرهنگ ایران داشته باشد. در گفتارهای دیگر من تلاش می‌کنم به‌گونه‌ای این خط را، خط ضرورت دوباره‌نگاری تاریخ ایران و ایرانیان را هم دسته‌بندی کنم؛ همچنین تاریخ‌های موجود نوشته‌شده را که به آن‌ها علاقه داریم مطرح کنم و اشکالاتش را هم مطرح کنم و مثال‌هایی مناسب بزنم.