طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در در روان پژوهی: روانشناختی اجتماعی

تاریخ چاپ  

خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش هجدهم (روانشناختی اجتماعی) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان آبان ماه ۱۳۹۷ پاریس

متن محتوای ویدیو


در روان‌پژوهی: روان‌شناختی اجتماعی

با سلام و درود خدمت هم‌میهنان عزیزم و پارسی زبانان جهان.

در هیجدهمین برنامۀ در روان‌پژوهی تلاش می‌کنم کمی دربارۀ روان‌شناسی اجتماعی یا روان‌شناختی اجتماعی صحبت کنم. روان مقوله‌ای فردی است، که به‌طور کلی در ادبیات فارسی تقریباً از نیم قرن پیش در برابر واژۀ یونانی پیسچه سایکه، جا افتاد. پیسچه به معنی قسمتی از انسان است که فرمان می‌دهد. یونانیان باستان بدن انسان را به دو قسمت تقسیم می‌کردند: سُوما؛ یعنی بدن و پیسچه؛ یعنی قسمتی که فرمان می‌دهد و پیسکو سوماتیک یعنی مجموعۀ هر دو. به همین دلیل نوع آسیب‌ها را آسیب‌های بدنی؛ سوما، آسیب‌های روانی؛ پیسکو پاتولوژی‌ و یا آسیب‌های پیسکو سوماتیک، آنهایی است که از بدن به روان می‌آیند تقسیم می‌کردند. مثل وقتی در اثر فشار زیاد روانی کمردرد ایجاد می‌شود. 

به هر حال واژۀ روان که در ادبیات فارسی از آن استفاده می‌شود واژۀ فردی است. هر کدام از ما روانی داریم. روانکاو براساس نوع نگرشش معتقد است که روان ما از دو قسمت شکل گرفته است: قسمت اول ناخودآگاه، جایی که ما بر آن آگاهی نداریم و در همان چند سال اول کودکی شکل می‌گیرد با دال‌های ما و ساختار مدلولی نیست و بعد تمام روان ما شکل می‌گیرد با مدلول‌ها و ترکیب این دو نظام داده‌پردازی دال‌ها و مدلول‌ها، روان ما را به وجود می‌آورد. روان ما در واقع حاصل سه محور هست: محور اول ژنتیک است؛ یعنی آن چیزی که با خودمان می‌آوریم. محور دوم همان نظام دال‌ها است و محور سوم نظام داده‌پردازی مدلول‌ها است که از ترکیب این دو، شخصیت و هویت ما شکل می‌گیرد. آن چیزی که ما خودمان را با آن معرفی می‌کنیم هویت ما است و آن چیزی که دیگران از ما می‌بینند شخصیت ما. به این شکل سعی می‌کنیم به انسان جایی بدهیم. این نوع برشی که ما برای انسان به کار می‌بریم؛ یعنی روان و بدن، مشکلش این است با روان‌شناختی اجتماعی چه می‌کنیم. می‌توانیم بگوییم روان‌شناختی اجتماعی به‌گونه‌ای اثر فرهنگ مردم یک جامعه در زیست همان زمان است. یعنی روان من که به هر حال تولید شدۀ فرهنگ من است، من در یک فرهنگ بزرگ می‌شوم و روان من تأثیر مستقیمی از این فرهنگ می‌گیرد، من در فرهنگ زندگی می‌کنم. البته جالب است بدانیم فروید اولین پزشکی است که بدن انسان را در فرهنگ قرار داد و در واقع کشف اساسی و بزرگش از همین‌جا شروع می‌شود که فرهنگ را فضای اکسیژنی برای انسان در نظر گرفت. فرهنگ، هوای مورد نیاز انسان است و بدون فرهنگ انسان همان حیوان است؛ همان میمون‌های بدون دم و بزرگ است؛ مثل اورانگوتان،‌گوریل و شامپازه. به هر حال منِ انسان، روانم را در فرهنگ می‌سازم. وقتی صحبت از روان‌شناختی و روان‌شناسی اجتماعی می‌کنیم در واقع داریم از این فرهنگی که امروز اثر گذاشته روی هر کدام از ما و ترکیب این اثرات سخن می‌گوییم. اجتماع در اینجا یک اجتماع انسان‌های فرهنگی است. این اجتماع انسان‌های فرهنگی برای خودشان خصیصه‌ها و ویژگی‌هایی پیدا می‌کنند که اولاً به زندگی فرهنگی در شرایط زمان و مکان وابسته است، طبیعتاً به روابط این جامعه با جوامع دیگر وابسته است و باز هم بستگی دارد به شرایط و مجموعۀ آن جهانی که این جامعه در آن زندگی می‌کند. به جامعه‌ای با فرهنگ قدیم ایران را، به‌طور مشخص با هشتاد میلیون انسان که حداقل پنجاه الی شصت درصد آن زیر سی‌سال است، چهار میلیون خارج از کشور و هفتاد و شش میلیون در داخل ایران زندگی می‌کنند، می‌توانیم جامعۀ فرهنگی ایران بنامیم. وقتی بخواهیم از نزدیک نگاه کنیم در روان‌شناسی اجتماعی این جامعه؛ یعنی بخواهیم ببینیم این‌ها چه خصیصه‌های فرهنگی دارند، این کار را می‌توانیم بگوییم به‌شکلی نگاه فرهنگی به این جامعه. ولی امروز، درست است که ریشه‌های فرهنگی و تاریخی را می‌خواهیم بشکافیم و بفهمیم، ولی هدف کلی و اساسی ما این است که ببینیم این جامعه از نظر فرهنگی چه ویژگی‌هایی دارد.

تلاشی که من می‌کنم، شاید جلسات دیگری بیشتر به آن بپردازیم غیر از این جلسه، این است که به‌طور مختصر بگوییم ما چگونه این را می‌بینیم. پیشنهاد من این است که ما این جامعه را به شکل یک مکعب نگاه کنیم. اگر هر وجه این مکعب را نگاه کنیم که از مربع‌های مشخص، از موزائیک‌های مختلف تشکیل شود به هر حال این مکعب تبدیل می‌شود به مکعبی که از مجموعه مکعب‌های کوچک دیگری با اندازه‌های مختلفی درست شده است. حالا نگاهی می‌کنیم به این جامعۀ امروز ایران. به‌طور خیلی روشن و صریح این جامعه امروز ایران از فرهنگ‌های طولانی مدت و قدیمی زیادی تشکیل شده است. این فرهنگ‌ها معمولاً بر بستر یک زبان شکل گرفته‌اند؛ مثل فرهنگ بلوچ، فرهنگ کُرد، فرهنگ ترک، فرهنگ ترکمن، فرهنگ عرب و ... البته‌ فرهنگ فارس که طبیعتاً امروز، اکثریت مردم ایران را تشکیل می‌دهند با زبان فارسی سخن می‌گویند و این فرهنگ را با خودشان تا به امروز آورده‌اند. خوب فرض کنیم این سطح بالا را این‌طور با این موزائیک می‌چینیم. سطح دوم عاملی است که امروز هنوز هم در ایران به‌عنوان عاملی اساسی است، در صورتی که در جامعۀ دیگر این‌گونه نباشد، ولی در ایران عامل مذهب، یک عامل اساسی است. جدا از اینکه دولت ایران یک دولت مذهبی است، مذهب به‌عنوان یک عامل مهم در بین مردم نقش اساسی داشته است. ما یک ‌طرف را گفتیم فرهنگ و زبان و طرف دیگر را می‌توانیم بگوییم مذهب. جامعۀ ایران از مذاهب گوناگونی تشکیل شده است که می دانیم اکثریت امروز در شناسنامه‌شان شیعه هستند. اهل تسنن هم شامل چهار نحلۀ می‌شود که از هر کدام نمایندگانی در ایران داریم. بعد هم بر می‌گردیم به خارج از اسلام که می‌توانیم بگوییم در ایران هم‌وطنان یهودی، ارمنی، آسوری و بهایی داریم و طبیعتاً زرتشتی‌ها هم جز این اقلیت‌های مذهبی محسوب می‌شوند. نکتۀ جالب این است که ما یک ترکیبی داریم، وقتی دو سطح زبان‌ها و فرهنگ‌ها و سطح مذاهب را با هم نگاه بکنیم می‌بینیم که ما هم‌وطنان ترکی داریم که شیعه هستند. هم‌وطنان عربی داریم که شیعه هستند. هم‌وطنان کردی داریم که سنی هستند. همچنین در جنوب ایران در اِوزِ شهرستان لار هم‌وطنان فارسی داریم که سنی هستند. هم‌وطنان بلوچ و ترکنی داریم که سنی هستند. هم‌وطنان کُرد ما به دلیل مهاجرت‌های اجباری که سلاطین و دولت‌ها اعمال کردند، در یک منطقه نیستند. البته در اینجا یک مشخصۀ دیگری هم داریم البته رو به ضعف است و آن هم عشایر ما هستند. می‌توانیم بگوییم در سال هزار و نهصد، حدود صد و هفده- هیجده سال پیش، بیست و پنج درصد مردم ایران عشایر بودند. آن زمان ما حدود نُه میلیون و ششصد هزار نفر بودیم که یک چهارمش عشایر بودند؛ ولی الان به حدود یک و نیم درصد هم نمی‌رسند؛ زیرا هم اسکان یافته‌اند و هم جمعیت خیلی زیاد شده ولی جمعیت عشایر به آن نسبت زیاد نشده است. به هر روی آن‌ها هم از نظر زبانی مختلف‌ و ویژه هستند؛ مثلاً عشایر قشقایی که در حول و حوش شیراز به سمت جنوب شیراز و شمال شیراز کوچ می‌کنند، ترک زبان هستند ولی عمدۀ عشایر ایران لر زبان هستند. البته لرها از نظر زبانی با هم متفاوت هستند؛ به‌عنوان مثال لر بویراحمدی با لر بختیاری و لر خرم‌آبادی و ایلامی زبان یکسانی ندارند. به هر روی این اختلاف در داخل خود زبان‌های یک دسته هم وجود دارد؛ اما وجه سوم جامعۀ ایران که به فرهنگ هم مربوط می‌شود، مناطق جغرافیایی و نظام‌های تولیدی است که به آن مربوط می‌شود. افرادی که حول و حوش کویر زندگی می‌کنند، از نظر نوع رابطه‌شان با طبیعت، با آب، با زمان و با نظام تولیدی با هم‌وطنانی که در ناحیۀ مازندران و گیلان زندگی می‌کنند یکی نیست. در ارتفاعات یا در کنار دریای خزر، هم‌وطنانی که در کل ناحیه جنوب ایران زندگی می‌کنند، خلیج فارس و دریای عمان، باز هم از نظر رطوبت هوا، امکان زراعت و ماهگیری‌ آن‌ها فرق دارد با هم‌وطنانی که در نواحی که بلوط خیز زندگی می‌کنند؛ یعنی کل کوه‌های زاگرس. بادهای مدیترانه‌ای سبب شده مقداری رطوبت در این منطقه وجود داشته باشد و جنگل‌های تنکی ایجاد شود. به هر حال این منطقه به آن شکل خشک نیست مثل بقیۀ مناطق ایران. کسانی که در سلسله جبال البرز، که از آذربایجان تا خراسان امتداد دارد، زندگی می‌کنند هم از نظر نظام‌های تولیدی با دیگر مناطق متفاوت هستند. پس مراحل و نظام‌های تولیدی در این مناطق متفاوت با هم فرق می‌کند. رابطه با زمان و مکان مختلف است. رابطه با سرما و گرما فرق می‌کند و طبیعتاً این امر نوع پوشش مختلفی ایجاد می‌کند. این ویژگیی‌ها سبب شده است که در واقع ما تبدیل شدیم به مکعبی که قسمت بالای آن فرهنگ و زبان است، قسمت راست مذهب و سنت و قسمت چپ می‌شود گفت رابطه با طبیعت و نظام تولیدی است. کسانی که در روستاها و نظام تولیدی زراعتی کار می‌کنند طبیعتاً از نظر فرهنگی و رابطه‌شان با هستی مقداری اختلاف دارد با کسانی که در شهرها زندگی می‌کنند. 

خب از نگاه جامعه شناسی، از نگاه روان‌شناسی اجتماعی ما چه می‌توانیم بگوییم دربارۀ این مکعبی که داریم؟ این مکعب از یک طرف خیلی غنی و پرباز است؛ زیرا مشخصاً معلوم است که تعداد زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، تعداد مذاهب مختلف، تعداد شیوه‌های تولیدی و زندگی گوناگون، با خودش غنایی برای مردم ایران به همراه ‌آورده است. از طرف دیگر این همه اختلاف ممکن است باعث این موضوع شود که همۀ ما نخواهیم به یک سمت برویم. همچنین ممکن است تعریف سازندگی، تعریف رفاه و حتی تعریف نوع زندگی مفید، برای مکعب‌های داخل این مکعب بزرگ یکی نباشد. مسألۀ دیگر این است که ممکن است حتی تصور جذب آنچه ما به آن مدرنیته می‌گوییم، یکی نباشد و مختلف باشد. به همین دلیل اگر با نگاه روان‌شناسی اجتماعی نگاه کنیم می‌توانیم بگوییم که ما باید در مورد یک نوع و نظام مدیریت سیاسی جامعه، نظام سیاسی جامعه، مجموعه این اطلاعات را به کار بگیریم و قبول کنیم و با قبول کردن این واقعیات، به سمت مدیریت و نظامی برویم که مطلوبِ ممکن باشد؛ یعنی نظام‌های سیاسی که امروزه جواب مثبت دادند به مردمِ جوامع مختلف و این مردم توانستند با استفاده از مجموعۀ فناوری‌ها و امکانات داخلی خود بالنده شوند و بتوانند این بالندگی را به نسل بعدی منتقل کنند تا آن‌ها هم بتوانند به سمت توسعه و پیشرفت بروند. ما باید بدانیم که چگونه می‌توانیم، از این همه پیشرفت در زمینۀ فناوری، سازماندهی جامعه، استفاده از منابع طبیعی برای مکعبی که الان می‌شناسیم بهترین گزینه را انتخاب کنیم. روان‌شناسی اجتماعی می‌تواند به کسانی که طرح‌های سازندگی آیندۀ ایران را می‌ریزند کمک کند. به این شکل که وقتی وارد بحث اهداف راهبردی سازندگی ایران می‌شوند، این‌ها به جای انتخاب یک سری اهداف کلاسیکِ عمومیِ مشخصِ امروز در دنیا، اهدافی را بیشتر برگزینند که براساس ویژگی‌های هر کدام از این مکعب‌های کوچک در مکعب بزرگ باشد. این امر سبب می‌شود که ما بتوانیم بعد از آن برای هر مکعب، با توجه به زبان و فرهنگ‌شان، سنت و مذهب‌شان و موقعیتی که از نظر رابطه با طبیعت و نظام تولیدی دارند، حداقل‌هایی را تعیین کنیم برای آینده این مردم تا بعد برسیم به حداقل‌هایی در استراتژی توسعه و پیشرفت آینده. می‌بینیم اولین ثمره‌ای که روان‌شناسی اجتماعی برای ما می‌آورد، این است که به ما حداقل این دستور را می‌دهد که از مکعب‌های کوچک شروع کنیم به سمت مکعب‌های بزرگ. مثلاً وقتی دربارۀ مبارزه با بی‌سوادی حرف می‌زنیم، این سواد و بی‌سوادی را در رابطه با هر کدام از این مکعب‌ها به‌شکلی باید تعریف کنیم و حداقل انتظارمان را در جایی بگذاریم که شاید در یکی از این مناطق، مبارزه با بی‌سوادی به محور اصلی توسعه تبدیل می‌شود و در منطقۀ دیگری شاید هدف اصلی تأمین حداقل پوشاک، خوراک و سرپوش باشد. به‌عبارتی نمی‌توان برای جامعۀ امروز ایران نسخۀ واحدی پیچید؛ بلکه باید به ویژگی‌های این مکعب‌های کوچک نگاه کرد و آن‌ها را در نظر گرفت؛ زیرا خود مردم این مکعب‌ها اولویت‌های خود را بهتر می‌شناسند و این موضوع برای آن‌ها روشن‌تر است. باید این اولویت‌ها را گرفت، دقیق و روشن‌ترش کرد و بعد تبدیلش کرد به اولویت‌ها و اهداف کوتاه مدت عملی. در مرحلۀ بعد باید سعی کرد که به کل نیازهای هر منطقه نگاه کرد برای آن سقف مشترکی پیدا کرد. این کار می‌تواند در واقع اساس برنامۀ توسعۀ جامعۀ ما باشد. این شرایط را می‌توانیم مقایسه کنیم با وقتی که ما می‌خواهیم برای یک گروه بیست نفره‌ای تدریس کنیم که سن‌های مختلف دارند، از حساسیت‌های مختلف هنری، علمی و ادبی برخوردارند، انرژی‌های مختلفی دارند؛ یکی جوان پانزده ساله است و دیگری شاید خانمی پنجاه ساله باشد. می‌بینیم وقتی می‌خواهیم برای این بیست نفر یک برنامۀ آموزشی ترتیب بدهیم، باید به روان و جسم هر کدام از این افراد توجه کنیم و به فصل مشترک نیازها نگاه کنیم تا با آن بتوانیم برنامۀ درستی بنویسیم که همه را با خودمان بالا بیاوریم. درست باید همین شیوه را در مورد برنامۀ توسعه و سازندگی آیندۀ ایران به کار برد آن هم با توجه به بحث دقیق روان‌شناسی اجتماعی که می‌تواند با رقم و عدد واقعی همراه باشد. یک برنامۀ مفید سازندگی آینده، باید مثل هر برنامۀ همراهی از سه قسمت درست شده باشد. قسمت اول نقش برداری صحیح؛ یعنی دقیقاً آمار و اطلاعات صحیحی را از جامعه داشته باشیم، یعنی باید اطلاعاتی را که به امروز و فردا مربوط می‌شود بشناسیم. اصلاعاتی که از دیروز آمده و به امروز و فردا می‌رود. ما باید این سیر را با آمار دقیق و روشن شناسایی کنیم و بعد تشخیص بدهیم که در هر کدام از این مکعب‌ها چه نیازمندی‌های حیاتی و اساسی است و بعد یک پروژۀ همراهی در سطح ملی و منطقه ای بتوانیم به وجود بیاوریم. این البته پاسخ بسیار کوتاهی است به برنامه‌ای به نام برنامۀ پنجاه سال آینده ایران که اخیراً مطرح شده است. این برنامه را شاید در فرصت‌های دیگر با هم عمیق‌تر و دقیق‌تر از نزدیک بشکافیم. من تنها مسألۀ محور روان‌شناسی اجتماعی این برنامه را مطرح کردم که در این برنامه اصلاً در نظر گرفته نشده است و یک نوع دید خاص را بیشتر به‌عنوان اصل قبول کرده‌اند در این برنامۀ پیشنهادی و آن این است همۀ مردم دقیقاً همان نظر، رفتار، کردار و فرهنگ کسانی را دارند که این برنامه را نوشته‌اند.