تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش هجدهم (گفتمان مدیران سیاسی) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان مهر ماه ۱۳۹۷ پاریس
متن محتوای ویدیو
نگاه روانکاو (بخش ۱۸): مدیران سیاسی
باز هم سلام بر هممیهنان عزیز و فارسیزبانان
در هجدهمین بخش نگاه روانکاو میخواهم مختصری درباره گفتمان مدیران سیاسی صحبت کنم. در هر جامعه نظامی وجود دارد که این نظام مدیریت میشود، حتی در قبیلهها و روستاها. ممکن است آشکار باشد یا پنهان، نوشتهشده باشد یا شفاهی. این بحث را مربوط میکنند به وحیای که موسی میشنود. وقتی دلگیر میشود از ملت خودش، شکایت میکند که حرف مرا گوش نمیدهند. وحی میآید ده نفر از نزدیکانی که به آنها اعتماد دارد و حرفش را گوش میکنند انتخاب کند و به هرکدام از آنها بگوید باز ده نفر انتخاب کنند. آنها هم ده نفر و ... . تمام قوم موسی به هرمی تبدیل میشود، به نظامی که بتواند پیامش را به آنها برساند و آنها هم پیامشان را به او برسانند. میشود گفت راحتترین و معمولیترین مدیریت سیاسی همین است که مردم تقسیم بشوند به گروههای حداکثر دهنفری که قابلکنترل است. هر نفر میتواند دست، هر فرد با ده نفر ارتباط داشته باشد. باید در سطحی باشند که همدیگر را بفهمند. باز هرکدام از آن ده نفر میتوانند ارتباطی باشند با ده نفر پایینتر. در این نظام هر نفر زیر کنترل و فرماندهی یک نفر دیگر است و با نه نفر دیگر همردیف است و همراه است. ده نفر هم از او فرمانبرداری میکنند. این نظام طبیعیترین هرمی یا سلسله مراتبی است. میشود گفت اولین نوع سازماندهی است که بشر اختراع کرده است. بعد بهتدریج به شکهای گوناگونی تقسیم شده است؛ مثلا هر فرد ممکن است تحت دو مدیریت باشد، مدیریت سازمانی و مدیریت کارکردی. در ادارهای ممکن است یک نفر زیر نظر رئیسش باشد برای اجرای دستور و زیر نظر مدیر برنامهریزی باشد. مدیر برنامهریزی محتوا را برای کارمند تعیین میکند. یواشیواش پیچیدهتر میشود و مدیریتهای دیگری تشکیل میشود. این شکل ظاهری مدیریت است بود، چه در حوزه سیاسی، چه غیرسیاسی و همهجا آشکار یا ناآشکار رعایت می شود.
نوع مدیریت بهتدریج که گذشته تا به امروز تغییر کرده است. مدیریت در گذشته بیشتر بر اساس امکانات بود؛ یعنی مدیر و افرادی را که با او کار میکنند با امکاناتی که دارد کنترل میکند. امکانات میتواند حقوق فردی باشد، میتواند اتومبیل باشد، میتواند جایی باشد که این در آن کارمندان و کارگران جمع میشوند. بعد از آنها تولید میخواهد. این تولید میتواند تولید شیر خشک باشد یا اتومبیل یا ... . تولیدی از آنها میخواهد. این دادوستد مدیر با افراد با دادن امکانات گرفتن تولید ممکن شده است. در این دادوستد مدیر امکانات میدهد و کارگر تولید میکند. ارزش تولید باید از آن چیزی که میدهد بیشتر باشد تا سرمایهگذاری آینده ممکن شود. امکانی جمع بشود، هم برای سود کسانی که سرمایه گذاشتند، هم برای زیردستان. این نظام پایهای درواقع الیگارشی و هرمی است. مدیریت در قرن بیستم کمی تغییر شکل میدهد. تبدیل میشود به مدیریت از طریق هدف؛ یعنی بهجای بگویند امکاناتی میدهیم و محصولاتی میخواهیم، مدیر میگوید چه امکاناتی میدهم و اهدافی میخواهم؛ یعنی ابژکتیو است. هدف است که روشن میکند. هدف کنترل میشود، نه کمیت. این مدیریت از طریق هدف بهتدریج در شرکتها و کارخانهها و جوامع جای خودش را باز میکند. آخرین نوع مدیریت که در شرکتهایی مانند گوگل و میکروسافت و اپل در آمریکا پیاده میشود بسیار نوین است و بر پایۀ اختراع و کشف و ابداع است. اتفاقاً یکی از دو نفری که امسال جایزه نوبل اقتصاد گرفتند پیش تحقیق اثر مثبت اختراع و ابداع در پیشرفت اقتصادی جامعه را نشان داده بود. جامعه را با ابتکار و اختراع و اکتشافش میسنجند. محصول را فقط با کیفیت و کمیت نمیسنجند. مدیر دیگر کارمندانش را با تعداد نرمافزاری که ساختند و تعمیر کردند، نمیسنجد، بلکه با تعداد نرمافزاری که ابداع کردند، میسنجد. اگر ابداع کردی موردتوجه هستی، اگر ابداع نکردی موردتوجه نیستی. این میشود نوع سوم مدیریت.
هر نوع مدیریت روی دو مدیریت دیگر سوار است که بحث مفصلی است. من با این توضیح مختصر میخواستم بگویم مدیران سیاسی جامعه در سطح بالا هستند، یعنی مدیرانی هستند که مهمترین تصمیمهای جامعه را میگیرند، سمتوسوی جامعه را هدایت میکنند و امکانات جامعه را در اختیار دارند. رئیسجمهور یا نخستوزیر با امضایی حقوق چند میلیون کارمند و کارگر دولت را پرداخت میکند، با امضای دیگری مالیاتها جمع میشود. با امضای اوست که بودجه خرج میشود. مدیران سیاسی درواقع در نوک هرم مدیریت جامعه قرار گرفتهاند. مدیران سیاسی قوانین را میسازند. مدیران سیاسی قوانین را اجرا میکنند. بحث من بیشتر در مورد گفتمان اینها است؛ یعنی سخنانی که میگویند. این سخنان چگونه با مردم ارتباط برقرار میکند. چرا این گفتمان اینقدر مهم است؟ برای اینکه در هر نظام حکومتی وقتی مدیران سیاسی سخنی بگویند، برای مردمی که به آن گوش میدهند، تبدیل میشود به راهنمای حرکت. مدیران سیاسی هستند که فرمان جامعه را در اختیار دارند و به چپ یا راست میبرند. این گفتمان معمولاً مثل هر گفتمان دیگری، دو مؤلفه دارد. یکی مؤلفۀ ظاهر است و دیگری مؤلفۀ عوامل و عواقب گفتمان.
مؤلفۀ ظاهر آن چیزی که در درجه اول شنیده میشود و طبیعتاً میشود از آن استنباطی کرد. مثلاً از سال آینده چند میلیارد از مالیات خانوادهها کم می شود یا از سال آینده چقدر مالیات از خانوادههایی که درآمدشان از مقداری بیشتر است، گرفته میشود یا گفتمانی که تعداد کارمندان دولت را کم میکنیم یا زیاد میکنیم یا ما در معاهده ضد پولشویی دولت شرکت میکند یا نمیکند. مدیر قسمت قضایی میتواند بگوید در مورد افراد فاسدی که خیانت در امانت کردهاند، ممکن است دادگاههای ویژه تشکیل بشود یا نشود. گفتمان و سخنان مدیران سیاسی به جامعه میرود و از آن برمیگردد. حتی اگر امکان انعکاس مستقیم نباشد. در جامعهای مثل فرانسه وقتی دولت جملهای بگوید، مسلماً اپوزیسیون که در شدیداً در پنج ثانیه بعد آن را تفسیر میکنند یا نقد میکنند. خیلی جالب است. اگر مدیری جملهای گفت، اپوزیسیون حق سخن دارد و همه رادیوها، تلویزیونها و روزنامهها منتظرند اگر رئیس دولت یا وزیر گفتمانی را مطرح کرد، روی این گفتمان سوار بشوند و نظر خودشان را بگویند. آن را عام کنند، اغراق کنند. حتی از آن به نفع خود استفاده کنند و سعی کنند مردم را به متقاعد کنند، دفعه بعد به پوزیسیون رأی بدهند. پس دموکراسی حسنش این است که گفتمان مدیران سیاسی درجا، هنوز سخن خارج نشده از دهان، از طریق رسانهها و جامعه مدنی پاسخ داده میشود. گاهی جملات خیلی بزرگ میشود و تبدیل میشود به گفتمانهای مشکلساز برای مدیران سیاسی؛ همچنین بعضی جملات و گفتمانها مربوط میشود به اشتباهاتی که مدیران سیاسی کردهاند. گاهی مجبور میشوند عذرخواهی کنند یا حتی راه را برگردانند. زندگی دموکراتیک باعث میشود گفتمان مدیران سیاسی خیلی مهم بشود از همان ثانیههای اول. مدتی بعد تحلیلها و بررسیهای دقیقتر انجام میشود. تناقض گفتمانها را با کمک متخصصین بیرون مشخص میکنند. عملی شدن یا عملی نشدن گفتمان را مطرح میکنند و ... . تمام اینها باعث میشود گفتمان مدیران سیاسی پخته باشد، با حسابوکتاب باشد و هیچ عجلهای در آنها نباشد.
در جوامع غیردموکراتیک این گفتمانها نمیتواند بهشدت و سریع بررسی شوند، چه ظاهر گفتمان، چه عوامل یا عواقب آن. البته مردم در برابر گفتمان سیاسی عکسالعملی دارند؛ اما به شکلی متفاوت از واکنش جوامع دموکراتیک. اگر به نفعشان باشد با شادی منتقل میکنند. اگر به ضررشان باشد، آنها را تبدیل میکنند به مقداری هجو و لطیفه. خیلی زود هم منتقل میشود. با خنده خیلی راحت پیامها گفته میشود در فاصله بیان گفتمان و سنجش و تحلیل آن. امروزه که خوشبختانه وسایل ارتباطجمعی و شبکههای اجتماعی وجود دارد، یکدفعه در شبکههای اجتماعی منفجر میشود. مثالی بزنم. شاید برای ما جالب باشد آقای ولایتی هم پزشک است، هم مشاور ویژه رهبری در سیاست خارجی. چند سال وزیر امور خارجه بودند و خیلی مورد تأیید و موردقبول حاکمیت است. مثلاینکه سیوهفت سمت دارند، منجمله رئیس هیئتامنای دانشگاه آزاد که دانشگاه بسیار بزرگ و ازنظر مالی مؤسسه خیلی مهم و مؤثری است در ایران. ایشان در یکی از گفتمانهایشان میگوید باید از مردم یمن یاد بگیریم که لنگ میپوشند و نان خشک میخورند و مقاومت میکنند. بررسی این جمله کوتاه و عکسالعملهایی که مردم در شبکههای اجتماعی نشان دادند و حتی واکنش روزنامهها و رادیوتلویزیون دولتی خیلی بحثبرانگیز شد. این جمله خیلی روشن یعنی در شرایطی که ما به سمت اقتصاد مقاومتی میرویم باید کمتر بخواهیم و بیشتر سرمایه و جان بگذاریم در راه دفاع و مقاومت. حملهای به ما شده است که وضعیت را مشکلتر و مشکلتر میکند؛ پس باید لنگ ببندیم؛ یعنی امکانات بسیار کم بخواهیم و به حداقل قانع باشیم. نان خشک خوردن، یعنی به حداقل غذا برای جسم و روان قانع بشویم و برویم جلو و مقاومت را ادامه بدهیم. یکی از خبرنگاران تلویزیون جواب داد در هشت سال دفاع از میهنمان در مقابل عراق، لنگ نبستیم. با لباس معمولی بودیم؛ ولی دفاع کردیم. نیاز نیست از یمنیها یاد بگیریم. بعد پاسخهای دیگری هم داده شد. جایی گفته شد باید به سمت بالا برویم، نه به سمت پایین بیاییم؛ یعنی باید امکانات خود را بیشتر بکنیم. نیامدیم به دنیا برای اینکه با لنگ و نان خشک زندگی کنیم. آمدیم امکانات را ببریم جلو. در یکی از پاسخها گفته شد قرار بود تبدیل بشویم به ژاپن اسلامی. حالا آقای ولایتی میگویند تبدیل بشویم به یمن اسلامی. عکسالعملها به شکل خندهدار هم مطرح شد. یکی گفت شما اول برو لنگ را ببند و نان خشک را بخور؛ ما میآییم پشت سرت. به شکلی شد که ایشان مجبور شد پاسخی بدهد. پاسخ هم بدتر از جمله اول بود. به پاسخ هم حملههای زیادی شد؛ ولی مهمتر از شکافتن این جمله خیلی ساده، گفتمان سیاسیای است که در پشت آن قرار دارد. نگرش مدیران سیاسی سطح بالا با سیوهفت شغل را نشان میدهد. نشان میدهد مشکل بزرگ تصویری است که از آینده ایران در ذهنیت مدیر سیاسی سطح بالا وجود دارد. تصویری که از ایران آینده دارد این است که همهچیز را بگذارد، به حداقل بسازد و مقاومت کند. مقاومت در مقابل چه چیزی؟ مشخص نیست. دشمنی که نامرئی است و بحثی که اساساً در هیچ زمانی در چهل سال اخیر عام نشده است. از مردم ایران پرسیده نشده که آیا واقعاً دشمنی دارید؟ با امریکا یا با غرب دشمن هستید؟ این دشمنی بر چه اساس است؟ چه شده است که این دشمنی را دارید؟ چه وظیفهای درواقع به جامعه ایران داده شده است؟ از طرف چه کسی؟ با امریکا بجنگد یا با اسرائیل؟ درواقع عمق جملهای به این کوچکی، گفتمان مدیران سیاسی است. این جمله عمق مشکل را نشان میدهد: جنگیدن و مقاومت کردن در مقابل حملههایی که شده و خواهد شد بهشکلی است که باید برویم به سمت حداقل و با حداقل زندگی کنیم.
دلیل این اقتصاد مقاومتی و دلیل تحمل این حمله هم هیچوقت از ما خواسته نشده است. از مردم ایران خواسته نشده، انتخاب کنند بین دوستی و دشمنی با امریکا، بین دوستی و دشمنی با اسرائیل، بین دوستی یا دشمنی با غرب، بین استفاده از مجموعه امکانات زیرزمینی خودشان مثل گاز و نفت. هشتاد میلیون انسان با بیش از شصت درصد جوان، در سطح بسیار خوب علمی داریم. همینکه دانشی نیاز به تجهیزات و آزمایشگاه نداشته باشد (مثل ریاضی با دو تا جایزه پشت سر هم در چند سال) بسیار موفقیم. امروز خواندم باز دخترخانم جوانی از ارومیه شاگرداول شد در المپیاد جهانی ریاضی. نشان میدهد تواناییم و فرهنگی توانا داریم. در سرزمین بسیار وسیع و در جای بسیار مهم و سوقالجیشی جهان قرار گرفتهایم بااینهمه منابع. آیا برای مقاومت باید لنگ پوشید و نان خشک خورد؟ این عمق نگرش مدیران سیاسی ایران را نشان میدهد. امیدوارم در فرصتهای دیگر بتوانم گفتمان مدیران سیاسی را مشخصتر و دقیقتر مطرح کنم.