در تمام طول راه بازگشت از «بمپور» تا «بزمان» از کویر تا جنگ «شورگز» میگریستم.
به یاد گریههای آرام تو ای «تروتاتو» دختر بلوچ.
در آینه بزرگ اتوبوس تصویر ناآشنای خود را دیدم. در کجا بودم؟
پادگان ایرانشهر در تبعید، در راه فرار از زاد و بوم، در کتابخانهی دانشکده
یا در کنار پسرم، هرکجا که باشم، با پاهای موزون و کبود توأم ای «تروتاتو» معبودِ بلوچ.
با ترانههای غروب بازمیگردم، از عمق نگاه تو، از خواهش تو برای ماندن من و گرمای توفندهی هوا.
قبل از سیل بازخواهم گشت، ای مادر کبود، ای سرو سیاه،
ای «تروتاتو» با رونمایی حنایی رنگ.
در تبعید، در تنهایی در فرار از مرگ، پیش تو خواهم بود، قبل از تولد دخترم،
قبل از عشق به همسرم، در دیوانگی زنجیر و تبعید و عصیان.
دستدوز تو را میبویم، این «تروتاتو» مرغ غمگین بلوچ، عکسهای کودکیت در کنار دلم لانه دارند، آواز محبوبت قلب مرا سوراخ کرده است.
مرا دور کردهاند هزار سال از تو، ای گردنِ کشیده، ای ماهتاب چاهبهار، ای نخل پر برکت بلوچ.
«تروتاتو» همزاد غمگین ستارههای کویر.
دندانهای عاج ترا میپایند، مرا میشمارند. از آن زمان که ترا دیدم، سپیدموی مرا میخواهند.
تو رادر زندان قزلقلعه گم کرده بودم.
و بازیافتنت در ظهر عید در زاد و بوم خودت، در همان خانه، در «کپر» با قامتی به بوی گلنار.
ای صدای نفسهای عشق، ای دلبر دور، ای «تروتاتو»
زنده بمان، بیاد تو میجنگم، میمانم، تا چشمان ترا به غزل بکشانم، به ترانه بسرایم.
برای تو میمیرم این نرمای ماسههای تپههای بمپور،
ای آب گلآلودهی رودخانهی «سرباز»
ای درخت ورز، آبی آب قنات «اسپکه»
سبزی جلبگ کوههای «آهوران»، ای درخت لیمو،
بزهای بلند قامت قهوهای رنگ، ای ترانه نتهای سحرهای من، ای «تروتاتو»
مستی بلوچ.