طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در نگاه روانکاو: نگاه روانشناختانه به عرفان

تاریخ چاپ  

خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش چهل و یک (نگاه روانشناختانه به عرفان) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان امرداد ماه ۱۳۹۸ پاریس

متن محتوای ویدیو


نگاه روانکاو: نگاه روانشناختانه به عرفان

بررسی گفتاری از شیخ روزبهان بقلی شیرازی

با سلام و درود به عزیزان و دلبندان، هم‌وطنان و فارسی‌زبانان در هر کجای این دنیای بزرگ. در چهل و یکمین برنامۀ نگاه روانکاو، به نظرم آمد به موشکافی گفتاری از شیخ روزبهان بَقْلی شیرازی بپردازم و نشان دهم که نوع نگاه و توجه یک روانکاو به گفتار عرفانی چگونه است؛ آن هم به عنوان نمونه‌ای از تحقیقی که بیش از بیست و پنج سال دغدغۀ ذهنی من بوده و در حقیقت پایه و مایۀ اصلی تحقیقات من شده است. از طرفی به عنوان یکی از اساتید راهنمای رسالۀ دکتری، با عنوان؛ نگاه روانشناختی به عرفان، قصد دارم نظریۀ خویش را بیشتر بسط بدهم.

پرسش مهمی که مطرح می‌شود این است که نگاه روانشناختانه به عرفان، عارف و کلاً تجربه‌های عرفانی چیست. با توجه به شناختی که ما از انسان داریم باید بگوییم که همواره عرفان همراه فرهنگ انسانی بوده است؛ یعنی فرهنگ عرفانی مانند شاخه‌ای در کنار دیگر فرهنگ‌های مختلف انسانی تا امروز آمده و در هر زمان برای بیان خویش، از زبان آن فرهنگی استفاده کرده که در آن رشد و نمو داشته است. بدین سبب می‌بینیم که در ایران قبل از اسلام این مؤلفه‌ها و تجربه‎های عرفانی به شکلی در چند نفری که خود را پیامبر می‌نامند ظهور پیدا می‌کند. این مسئله در ادیان یهودی، مسیحی، هندو و بودایی هم به چشم می‌خورد. میرچا الیاده معتقد است که مبانی پایه‌ای عرفان را می‌توان در آیین شَمَن‌ها دید. به هر حال من این بحث را فعلاً همین جا به پایان می‌رسانم تا در جای دیگری بیشتر به آن بپردازم.

قبل از ورود به بحث باید بگویم که شناخت مدرن شیخ روزبهان بقلی شیرازی از طریق انسان وارسته‌ای به نام هانری کُربن حاصل شد. هانری کُربن بعد از اتمام تحصیلاتش به هایدیگر علاقمند شد و چون زبان آلمانی را خوب می‌دانست به ترجمۀ آثار هایدگر پرداخت. او بعدها به ترکیه رفت و در کتابخانه‌های استانبول تعدادی از نُسَخ خطی فارسی را یافت و با مطالعۀ آنها به فرهنگ ایرانی علاقمند شد و به همین دلیل در سفارت فرانسه مؤسسۀ تحقیقات فرهنگی تأسیس کرد و با کمک ایرانیان تعداد بسیار زیادی از نُسَخ خطی را تصحیح کرد و بر آنها مقدمه‌ای به زبان فرانسه نوشت؛ اما به دلیل دشواری ترجمه، این متون را ترجمه نکرد.

کُربن در تمام تحقیقاتش به نکته‌ای بسیار اساسی دست یافت که در باستان‌شناسی شناخت به یاری پژوهشگران می‌آید و آن این موضوع است که هیچ زمینۀ فرهنگی در هیچ کجای دنیا خلق‌الساعه نیست. همان طور که در شبکۀ تکامل می‌بینیم، هیچ گیاه و حیوانی یک‌باره خلق نشده بلکه از بالا به پایین به هم تبدیل شده‌اند. از آمیب و باکتری بگیرید تا انسان امروزی، ما مرتباً تغییر کرده‌ایم و تبدیل شده‌ایم. بر اساس باستان‌شناسی شناخت، دستاوردهای انسانی مانند مجموعۀ دانش، شناخت و هنر یک‌باره به وجود نیامده بلکه همۀ اینها به‌تدریج به وجود آمده‌اند. هانری کُربن بر اساس نظریۀ باستان‌شناسی شناخت، بر این عقیده است که فرهنگ ایرانیان قبل از اسلام بعد از ورود اسلام، در ایران تداوم پیدا می‌کند. یک خط مداوم از آریایی‌هایی که از بالا می‌آیند؛ زبان پهلوی، فارسی میانه، فارسی امروز و اسلامی که می‌آید و می‌ماند و امروز به شکل اسلام شاخۀ شیعۀ ایرانی آن مطرح می‌شود. هانری کُربن این مسئله را به خوبی نشان می‌دهد که چگونه اساطیر ایرانی در اندیشۀ شیخ اشراق، شیخ روزبهان بَقلی شیرازی، حافظ و بعد شیخیه و دیگران زنده می‌شود؛ به عبارتی کُربن نشان می‌دهد که چگونه ما تحت تأثیر اسطوره‌های ایرانی، به‌ویژه آن قارۀ هشتم یا جهان سوم هستیم. 

بحث مهم این است که زمینۀ اسطوره‌ای چگونه در زبان فارسی به شکل طبیعی خودش مانده است. اسطوره در زبان می‌ماند و به این دلیل زبان فارسی تا امروز مقاومت کرده و ادامه یافته است. زبان فارسی با زبان‌های دیگر تعامل کرده، واژه گرفته ولی این تعامل ساختار زبان را عوض نکرده است. این واژه‌ها به فرهنگ فارسی غنا دادند. ما در مسائل علمی و فلسفی از واژه‌های عربی سود برده‌ایم ولی این واژه‌ها دستور و ساختار زبان ما را تغییر نداده‌اند؛ به عبارتی این واژه‎ها نتوانسته‌اند آن چیزی را تغییر دهند که در واقع اسطوره در آن نهفته است. بدین سبب ما همان اسطوره‌ها را با خودمان حمل می‌کنیم و این امر سبب شده که مردم ایران یکپارچگی فرهنگی خودشان را در گذر هزاره‌ها حفظ کنند. کُربن برای اولین بار این مسئله را نشان می‌دهد و بدین سبب است که مسئلۀ فلسفۀ ایرانی را در قالب فلسفۀ اسلامی مطرح می‌کند. همچنین او عرفان ایرانی را در قالب یک عرفان اسلامی و عرفان کلی جهانی مطرح می‌کند. 

با این مقدمه اجمالی به بحث اصلی یعنی نگاه روانشناختی به گفتاری از شیخ روزبهان بقلی شیرازی می‌پردازم. روزبهان بقلی در کتاب عبهر العاشقین می‌گوید که «این نادره نگه، من اما بر منِ بی‌ من عاشقم.» این سخن عارف است و اگر بخواهیم از زاویۀ گفتمان یک عارف به آن نگاه کنیم باید بگوییم این منِ اول فاعل است، یا به بیان دیگر سوژه است؛ یعنی منِ آگاهم دارم نظرم، حضورم و به عبارتی عاشق بودنم را اعلام می‌کنم؛ پس من عاشقم. این یعنی سوژه و فعل. ولی موضوع این عشق چیست؟ مفعول این عشق چیست؟ این در واقع منِ دوم است. من حالا بر کی عاشقم؟ بر منِ بی من. این منِ دوم یک منِ کلی، جامع و یگانه است. منی است که داخل و خارج است. منی است که انسان است و از گذشته‌های دور آمده. منی است در مجموعۀ انسان‌ها با حضورِ دیگری. این من نزول می‌کند تا حد یک انسان و بعد می‌رود بالا و صعود می‌کند به سمت مجموعۀ انسان‌ها؛ یعنی من نشانی از بقیۀ انسان‌ها دارم. من هستم چون دیگری هست و من در مجموعۀ دیگران هستم. اما این منِ سوژه یا فاعل، از آن من دوم، یک من دیگر برمی‌دارد؛ به عبارتی سوژه از منِ کلی و جامع که هر کسی می‌تواند باشد، منِ سوم را برمی‌دارد. این منِ سوم در واقع چیست که از منِ جامع برداشته می‌شود و من بر آن عاشقم؟ این منِ سوم، منِ خودخواه فرد امروزی است که زندگی می‌کند و فقط خود را می‌بیند. این قسمتی از آن منِ کلی است؛ به عبارتی یک منِ جزئی در آن منِ کلی نهفته است. این منِ جزئی همان است که منم منم فرد از آن نشأت می‌گیرد. این من جزئی آنجایی است که احساس وجودیِ تنها، احساس وجودیِ فردی، احساس وجودی‌ای که از آن کلیتش بیرون می‌آید و به یک خودشیفتگی غافلانه می‌رسد و از آن منِ کلی غافل می‌شود. پس بر اساس این گفتار، سوژه یا همان منِ فاعل، منِ سوم و جزئی را از منِ کلی خارج می‌کند و بر آن منِ بی من و بدون خودخواهی عشق می‌ورزد.