طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در در روان پژوهی: روان ما و حسادت

تاریخ چاپ  

خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش چهلم (روان ما و حسادت) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان امرداد ماه ۱۳۹۸ پاریس

متن محتوای ویدیو


در روان‌پژوهی: روان ما و حسادت

با سلام دیگری به هم‌وطنان دلبند و پارسی زبانان جهان.

در برنامۀ چهلم در روان‌پژوهی به نظرم آمد که بحث روان ما و احساسات را باز کنم. فعلاً در جلسۀ اول روان ما و احساسات به حسادت می‌پردازم. به بیان دیگر، عنوان برنامه می‌شود روان ما و حسادت. خب تا‌به‌حال پیش نیامده که هیچ‌کدام از ما دانسته و نادانسته یا حسادت نکرده یا مورد حسادت قرار نگرفته باشیم. حسادت اولاً یک پدیدۀ اجتماعی است. باید حتماً یک دیگری باشد که من به او حسادت کنم. دوم اینکه حسادت می‌تواند در روان ما مولد مشکلاتی باشد که در رفتار ما و جامعه اثر بگذارد. ریشه‌های حسادت می‌تواند ما را رنجور کند، به ما آسیب بزند و ما را از آن زندگی شاد و آسان منحرف کند و دور بدارد. یعنی این حسادتی که ظاهراً بدون زهر است، ظاهراً وجود دارد و می‌چرخد در فضای پیرامون ما می‌تواند، برای ما مشکل، آسیب و درد ایجاد کند. پس شناختن بهتر این مقولۀ حسادت و موقعیت ما وقتی که در حوزۀ حسادت قرار گرفتیم، می‌تواند به ما کمک کند که شاید در مواردی بتوانیم وارد این حوزه نشویم و بتوانیم این شرایط را برای خودمان به موقعیت تبدیل کنیم. انسان می‌تواند هر خسرانی، هر ضعفی را به یک موقعیت و یک سکوی پرش تبدیل کند به جای اینکه در حسادت غرق شود. انسان می‌تواند به جای اینکه حسادت را پدیده‌ای ابدی و درونی بداند آن را یک پدیدۀ موقت محسوب کند و با آن مبارزه کند. می‌تواند ریشه‌هایش را بشناسد و از آسیبی که به او و اطرافیانش می‌زند جلوگیری کند. حسادت ممکن است گاهی انسان را به خودآزاری، خود پنهان کردن، خود پنهان کاری، خود را جدا کردن از بقیۀ جامعه و دوری از مردم بکشاند. دوری از کسانی که به آن‌ها حسادت می‌کند. حسادت می‌تواند به‌شکلی به جای دوستی، عشق و محبت، تنفر ایجاد کند برای اینکه طبیعتاً هیچ کس دوست ندارد که مورد حسادت آزاردهنده قرار بگیرد. گاهی ممکن است رفتار ما در بعضی مواقع این‌طور باشد که از اینکه به ما حسودی می‌کنند کمی لذت ببریم. حسادت یعنی چرا دیگری. اصل حسادت این است؛ چرا دیگری و چرا من نه.

حسادت به‌شکلی در همان روابط اولیۀ خانوادگی ریشه دارد. در خانواده به هر حال یک پدر یک مادر بیشتر نیست و تعدادی فرزند. بحث ما عمومی و کلی است و همیشه استثنا خواهد داشت و ما با استثناها همیشه سروکار داریم؛ زیرا هیچ قانون بدون استثنایی وجود ندارد. به هر حال مبنای اولیۀ حسادت در خانواده گذاشته می‌شود. علت این مسأله این است که معمولاً فرزندان چند نفر هستد و پدر و مادر امکانات محدودی دارند. هیچ پدر و مادری وجود ندارد که امکانات نامحدود داشته باشد تا بتوانند این امکانات را به اندازۀ کافی به همۀ بچه‌ها برسانند. حتی اگر امکانات نامحدود داشته باشند از نظر وقتی نمی‌توانند این کار را انجام دهند. از نظر دلی هم همین‌طور است. پدر و مادر هم انسان هستند. انسان‌ها هم عاطفه دارند و این عاطفه، علاقه و عشق ضمن اینکه به کودک است، به خاصیت و ویژگی کودک هم مربوط می‌شود. نمی‌توان گفت کودکی که کارهای شیرینی می‌کند، سخنان شیرینی می‌گوید، پاسخ‌های شیرینی می‌دهد با کودکی که تلخ‌تر است و بیشتر به گریه رو می‌آورد در نگاه پدر و مادر یکسان باشند و پدر و مادر به آن‌ها یک جور نگاه‌کنند. پدر و مادر هر چه بتوانند طبیعتاً برای هر دو کودک انجام می‌دهند، ولی اگر یک ثانیه اضافه‌تر داشته باشند، طبیعتاً به سمت کودکی می‌روند که برایشان جذاب‌تر است. این هم طبیعی است که انسان‌ها مساوی نیستند و جذاب و کمتر جذاب داریم. اگر کودکی از یک طرف شیرین زبان است، از یک طرف ممکن است بد غذا بخورد. یک کودکی که خوب غذا می‌خورد ممکن است شیرین زبان نباشد. به هر حال در یک زندگی همیشگی بیست و چهار ساعته، خواهران و برادران در قالب یک خانواده با توجه به مشکلات همیشگی خانواده متوجه می‌شوند که یکی در یک موردی از دیگری از امکانات بیشتری استفاده می‌کند. این مبنای اصلی حسادت است و این موضوع را پیش می‌کشد که چرا من نه، چرا دیگری؟! مسألۀ حسادت درست همین جا است و مبنای مقایسه و محاسبه هم خود فرد است؛ زیرا ممکن است چند کودک در یک مقام قرار بگیرند؛ دو برادر و یک خواهر. در این شرایط ممکن است محاسبۀ یکی از برادرها او را نسبت به خواهرش به حسادت بکشاند ولی محاسبۀ برادر دیگر سبب حسادت نشود. این امر به این مسأله بستگی دارد که نوع محاسبه به نوع تصویری که از خود و دیگری داریم برمی‌گردد. پس می‌توانیم این‌طور بگوییم که ما به‌شکل آمادگی این را د اریم که بگوییم چرا من نه و چرا سهم دیگری بیشتر است. ما از همان اول همۀ امکانات و توجه پدر و مادر را برای خودمان می‌خواهیم. حتی از سمت مادر هم همۀ امکانات را برای خودمان می‌خواهیم و روزی که می‌بینیم مادر توجهی هم به پدر دارد دچار مشکل حسادت می‌شویم. کودک در واقع اولین ضربه‌ها را زمانی می‌خورد که باید از مادر جدا شود. در این زمان او متوجه می‌شود که همۀ مادر برای او نیست. آنجایی که مادر به پدر نگاه می‌کند و به میل، رغبت و خواهش او توجه می‌کند، این میل و رغبت به سمت پدر کودک را به‌تدریج متوجه می‌کند که با مادر یکی نیست تا بعد مرحلۀ آینگی پیش بیاید و حتی از نظر بدنی هم کودک متوجه شود که بدن دیگری دارد و آن هم به‌تدریج اتفاق می‌افتد. یعنی به‌تدریج تکه‌هایی از بدن مادر را می‌فهمد. وسایل و ابزار اتاق را تکه تکه می‌بیند و این تکه‌ها را مخلوط می‌بیند. بعد تکه‌هایی از بدن مادر را بیشتر و بیشتر سر هم می‌کند و وقتی در مقابل آینه است می‌بیند که در بغل مادر است. مادر اینجاست. در آینه هم مادر را می‌بیند و هم یک کس و چیز دیگری را در بغل مادر می‌بیند و به خودش می‌گوید، این منم. این مرحله را می گوییم مرحلۀ آینگی. گروهی معتقدند که مرحلۀ آینگی بین شش ماه تا یک سال و نیم اتفاق می‌افتد، ولی آن یک بحث دیگری است. بحث اصلی این است که کودکی که از مادر جدا شدنی نیست در ماه‌های اول و به‌تدریج جدا می‌شود، آن هم با نیاز و نگاه و خواهش مادر نسبت به پدر. این کودک وقتی می‌بیند که برادران و خواهران دیگری هم هستند، طبیعتاً نمی‌تواند آن‌ها را تحمل کند و اینجا است که زمینه‌های اینکه این پدر و مادر تنها مال من نیست، آغاز می‌شود و باید شراکت پیدا کند. مسأله اینکه کودک متوجه می‌شود که باید با هم باید شرک باشیم؛ من و بقیۀ خواهر و برادران باید با هم از امکانات استفاده کنیم. درست در همین جا است که لایه‌های اولیۀ حسادت شروع می‌شود و بعد می‌رود جلوتر، می‌رود در این زمینه که چرا هم‌بازی‌ها، با دیگری بازی می‌کنند و چرا من را بازی نمی‌دهند. این چرایی اینجا باز به حسادت منجر می‌شود، بعد هم‌کلاسی مطرح می‌شود. به هر حال یکی در کلاس خودش را بیشتر نشان می‌دهد، بیشتر می‌تواند پاسخ بدهد، بیشتر بلد است، یکی بهتر می‌دود، یکی بهتر فوتبال بازی می‌کند، یکی حتی خوش لباس‌تر است، زیباتر است، یکی آواز بهتری می‌خواند و...همۀ این‌ها باعث می‌شود آن فردی که نمی‌تواند به معنی واقع خودش را به رقابت بکشاند و در موضع رقابت پیروز شود، احساسی به او دست می‌دهد که چرا من نه و چرا دیگری

خب این حسادت احساسی است که فرد پیدا می‌کند، کودک پیدا می‌کند، رشد می‌کند در کودک. ولی این احساس طبیعتاً یک درد درونی تولید می‌کند، به غصه منجر می‌شود و عکس‌العملی تولید می‌کند. یعنی عکس‌العملی نسبت به دیگری و خود تولید می‌کند. این امر سبب تولید غصه می‌شود و این تولید غصه ممکن است باعث گوشه‌گیری یا به دنبال دلیل این اختلاف منجر شود که چرا من نه، چرا دیگری. کودک در این مرحله می‌تواند برای یافتن دلیل به خود آزاری روانی بپردازد و خودش را شماتت کند و خودش را در محل منفی و کوچک‌تر قرار بدهد به این دلیل که من نسبت به دیگری عقب‌ترم، کمترم، بدترم. فرد با این در واقع از خودش تصویری منفی می‌سازد که این تصویر منفی می‌تواند به گوشه گیری و کنار کشیدن از دیگران منجر شود. یک عکس‌العمل دوم دربارۀ دیگری است. این دیگری می‌تواند همان همراهش باشد. این همراه می‌تواند خواهرف برادر، پدر و یا مادر باشد. همسایه‌ها، همکلاسی‌ها، همکاران، همشهری‌ها و... وقتی هم شد انتظار یک رابطۀ مساوی و همگون داریم و زمانی که این رابطۀ مساوی و همگون پیدا نشد، مسألۀ حسادت پیدا می‌شود. 

ما حسادت را یا درون خودمان تعبیر می‌کنیم یا به سمت دیگری می‌بریم. اگر حسادت را به سمت خودمان ببریم سعی می‌کنیم این مسأله را در درون به خودمان متوجه کنیم به این شکل که این منم که کمترم، این منم که لایق نیستم. از طرفی می‌توانیم حسادت را به سمت دیگری ببریم. به سمت خواهر، برادر و...معمولاً در این حالت تیغ نیز حمله متوجه کسی می‌شود که می‌شود که امکانات را تقسیم می‌کند؛ پدر، مادر، معلم، مربی و ...پس ما دو تیغ می‌کشیم بر روی افرادی که آن‌ها هم مثل ما هستند، ولی امکانات بیشتری دارند که موجب حسادت ما می‌شود، یا به سمت کسانی که شرایطی را فراهم می‌کنند که آن افرادی که آن‌ها هم مثل ما هستند امکانات بیشری داشته باشند. پس یا ما مشکل را از آن‌هایی می‌بینیم که نمی‌توانند عدالت را اجرا کنند یا کینه‌مان را نسبت به فردی می‌بریم که مثل ما است ولی از امکانات بهتری برخوردار است. وقتی به این مسأله نگاه می‌کنیم می‌بینیم در بسیاری از خانواده‌ها اگر یکی از فرزندان به یک شکلی، به یک نوعی امکانات بیشتری داشته باشد، یعنی توانایی‌های بیشتری داشته باشد، راحت‌تر موسیقی را بنوازد، در ریاضی هوش برتری داشته باشد، بهتر بدود، بهتر فوتبال بازی کند، یا حتی بهتر بتواند دل پدر و مادر را به دست بیاورد، بهتر بتواند با دیگران مماشات کند، خوش اخلاق‌تر است، دیگران بیشتر دوستش دارند و به هر حال یک توانایی‌های فردی‌ای دارد که من ندارم باعث حسادت من می‌شود. من وقتی متوجه می‌شوم من این توانایی‌ها را ندارم، می‌توانم تیغ حمله را به خودم برگردانم. به این شکل که من جای خودم را در این هستی، در این خانواده، در این کلاس دوست ندارم. این حالت تولید یک کینه‌ای می‌کند که این کینه بیشتر به خود من برمی‌گردد، من خودم را کوچک و کمتر می‌بینم. در صورتی که آن طرف قضیه اگر من شروع کنم مبنای این حسادت را، در این بدانم که دیگری بیشتر دارد، ولی به دلیل این است که پدر، مادر، معلم یا مربی امکانات بیشتری را به آن فرد دادند نه به من، در این موقع هم ممکن است که من یک کینه‌ای پیدا کنم و از اینجا است که شروع می‌کنم به مانع شدن، یعنی وارد اقدام می‌شوم که جلوی طرف مقابل را بگیرم. این حالت را با مسابقۀ اسب سواری و خر سواری مقایسه می‌کنند. فرق بین مسابقۀ اسب سواری و خرسواری در این است که در مسابقۀ اسب سواری هر اسبی سعی می‌کند تندتر بدود که زودتر برسد و ببرد، در صورتی که در مسابقۀ خرسواری، هر خری می‌خواهد که جلوی خر بعدی بایستد یا دمش را بکشد و نگذارد آن جلو برود. حسادت هم معمولاً به اینجا منجر می‌شود که فرد به‌گونه‌ای مانع می‌شود که دیگری مورد توجه قرار بگیرد، امکانات داشته باشد و جلو بزند. در واقع به‌نوعی می‌توان گفت که این دو مسابقه را می‌شود به‌عنوان استعاره‌ای مثال زد که نوع رابطه را به ما نشان می‌دهد. 

وقتی فرد احساس حسادت را شروع ‌کند یا عامل تولید حسادت را تقسیم ناعادلانه بداند و شروع کند عکس‌العمل نشان دادن یا به آن فردی که مورد حسادت قرار گرفته، یا به افرادی که ظاهراً به دیگری امکان بیشتری دادند، وارد عمل می‌شود. این عمل عمدتاً در زمینۀ خانواده حالتی پنهان دارد؛ یعنی ممکن است به‌طور پنهانی خواهر و برادر را بیازارد، به‌طور پنهانی امکانات خواهر و برادر را به‌شکلی مخفی کند، کارهای خوب خواهر و برادر را مخفی و کم‌رنگ کند ولی کارهای بدشان را بزرگ کند، در شکوه و شکایت را بگشاید و تمام تلاشش را بکند تا آن تصویر مثبت و سازندۀ فردی که به او حسادت می‌ورزد را در پیش پدر و مادر تخریب کند و در واقع به‌شکلی آن امتیازی را که باعث حسادتش شده به نفع خود برگرداند. خب طبیعتاً فردی که مورد حسادت قرار گرفته می‌تواند عکس‌العمل نشان بدهد و این باعث درگیری می‌شود و این درگیری‌ها از نظر اجتماعی به‌نوعی دوست داشتن و دوست نداشتن، خوش آمدن یا بد آمدن از دیگری بدون دلیل تبدیل می‌شود و همین امر باعث می‌شود بسیاری از روابط اجتماعی، روابط بین خانواده‌ها، روابط بین همکاران به یک شکلی گسسته بشود.

چند کلمه هم می‌توان دربارۀ این مطلب گفت که این احساس حسادت، احساس طبیعی است. ما در هیچ جای جهان در جامعۀ مطلوب و آرمانی و ایدئال نیستیم. طبیعتاً اقداماتی صورت می‌گیرد که تعادل و عدالت لازم را نسبت به همۀ افراد نداند. همیشه افرادی هستند که امکانات و توانایی‌های آن‌ها از دیگری بیشتر است. به هر حال در زندگی امکانات و جاهایی پیدا خواهند شد که اختلاف تولید می‌کنند و سبب مبنای تولید حسادت می‌شوند.

وقتی حسادت تولید شد، بروز می‌کند و می‌تواند مشکلاتی را تولید کند. حالا چگونه می‌شود که ما جلوی حسادت یا حداقل بروزش یا خودزنی‌های روانی آن را بگیریم. شاید پدر و مادر تنها با توضیح دادن به معنی واقعی کلمه بتوانند مسأله را باز کنند و این امکان را بدهند که کودک یا حتی نوجوان تازه بالغ یا جوان حرفش را بزند. یعنی به حرف کشاندن، باز مثل همیشه در مسائل روانی باز می‌گردیم به این نکته که بگذاریم سخن گفته و حرف زده شود. باید دربارۀ عاملی که باعث حسادت فردی شده صحبت کنیم. گفتنش و بعد هم استدلال طبیعی و منطقی که اختلاف طبیعی است، انسان‌ها با هم اختلاف دارند، یک جا یکی از دیگری جلوتر است و از یکی دیگر عقب‌تر و پدر و مادر نمی‌توانند انسان‌های عادل یکنواخت دقیق روشنی باشند. اصلاً چنین پدر و مادری وجود ندارد؛ یعنی انسان کامل وجود ندارد. همه مثل هم هستیم با اشکالات، ضعف‌ها و نقاط قوتی. فقط باید گذاشت که مبانی حسادت گفته شود، به جای اینکه به عمل کشیده شود. وقتی این مبانی گفته شد احتمال اینکه به عمل کشیده شود کمتر می‌شود. چون در صورت نگفتن این مبانی، به آن‌ها فکر می‌شود و در نهایت به عمل منجر می‌شود. آنچه ما می‌توانیم در روابط اجتماعی خود انجام دهیم این است که این مسأله را به حرف بکشانیم و بیرون بیاوریم. باید بگذاریم که دربارۀ عوامل تولید حسادت صحبت شود و به کلام بیاید چون در مرحلۀ بعد عملاً می‌شود با شوخی، خنده و استدلال و تکرار آن مقداری فضا را آرام کرد.