تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکار با دکتر حسن مکارمی(بخش نخست) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان اسفند ماه ۱۳۹۶
متن محتوای ویدیو
دکتر حسن مکارمی
نگاه روانکاو
(بخش یک)
من حسن مکارمی، روانکاو، پژوهشگر دانشگاه سوربن، نقاش و مدافع حقوق بشر هستم. در سلسلهمقالاتی که با نام نگاه روانکاو پیش روی شما است، توجه من بیشتر معطوف است به مطالبی که در طول هفته شنیده شده و دیده شده یا از مطالب مهم روز هستند. بهویژه سعی میکنم این مطالب را به طریقی که مناسب برای ما ایرانیان باشد، یا بر اساس مشکلات ما باشد، بررسی بکنم. در اولین مقاله تلاش میکنم با چند مثال توضیح دهم این کار به چه شیوهای انجام میشود و نگاه روانکاو چه فرقی با نگاه دیگران دارد.
روانکاو معتقد است انسان ناخودآگاهی دارد که بر آن آگاهی ندارد. این ناخودآگاه به قول زیگموند فروید، جای فیزیکی در روان ما ندارد؛ درست مثل نرمافزاری که در کامپیوتر میگذارید، جای فیزیکی ندارد؛ ولی حضور دارد؛ یعنی حضور منطقی دارد. در روان ما قسمتی از نظام دادهپردازی وجود دارد که در همان سالهای اول زندگی شکل میگیرد که هنوز مفاهیم را نمیشناسیم. بعد که از هفتهشتسالگی بزرگتر شدیم، نظام دادهپردازی خودمان را میسازیم که با استفاده از دانش و شناخت آن را جمعآوری میکنیم؛ ولی قبل از آن ما نیازمند همان نظام دادهپردازی سادهتر اولیه هستیم که بر آن آگاهی نداریم، مگر آنکه در مرحلۀ روانکاوی قرار بگیریم و با کمک روانکاو، بهتدریج ساختار و کارکرد ناخودآگاه را درک بکنیم. در مرحلۀ روانکاوی یک فرد چه میگذرد؟ سعی میکنیم با تداعی آزاد، یعنی درست مثلاینکه فرد مراجع دارد با خودش صحبت میکند، به آنجا باید برسیم. وقتی با خودمان صحبت میکنیم در درونمان دیگر نه ماسکی داریم نه تعارفی میکنیم؛ پس هر چه از دلمان برمیآید میگوییم. روانکاو تمام تلاشش این است که فرد را ببرد به سمتی که از دل بگوید. وقتی از دل گفتیم، بهتدریج دل باز میشود و پشت این دل آن چیزی که هست نمایان میشود. نگاه روانکاو یعنی اینکه او تلاش میکند پشت جملهای، پشت سخنرانیای، پشت حرکتی، پشت عملی در جامعه را ببیند. ببیند آن پشت چه خبر است. بهگونۀ دیگری میتوانیم بگوییم در بین خطوط چه میگذرد و در بین خطها چه نوشته میشود. این یعنی چه؟ در عمل یعنی چه؟ چند مثال بزنیم تا بتوانم کمی موضوع را بشکافم. روانکاو بسیار حساس است به واژهها؛ برای اینکه ما حدود یکمیلیون سال است نمادپردازی میکنیم. اختلاف ما با چهار خانوادۀ میمونهای بزرگ بدون دم (گوریلها، شامپانزهها، اورانگوتانها و ژیبونها) در همین است که بهتدریج شروع کردیم به نمادپردازی. نمادپردازی را از ژست شروع کردیم؛ مثلاً حرکتی که یعنی پدر دارد میآید، میشود علامت پدر، نماد پدر. بعد رسیدیم به ابژه و اشیا را نماد کردیم و از طریق اشیا با هم صحبت کردیم؛ مثلاً زینتآلاتی که آن موقع مردها به خانمها میدادند. سیصد هزار سال پیش هجا آمد، بعدش سیلاب، آمد. بهتدریج کلمه آمد. بعدتر زبان ساختیم و بعدتر نقاشیهای غار را کشیدیم. بعدازآن حروف الفبا را ساختیم و زبان کاملتر شد. بعدازآن ادامه دادیم تا امروز. ما انسانها نماد می سازیم؛ حتی در ارتباط با با بدن خودمان با نماد سروکار پیدا میکنیم. فرقمان با حیوان در همین است. این نمادها را دال میگویند. پشت هر نمادی مدلولی است. نشانه یا علامت از دو قسمت درست شده است، دال و مدلول. این دو با هم هستند که نشانه را میسازند؛ مثلاً اگر تصویر صوتی آب را بگویم، آب تصویری صوتی است، دال است. مدلول پشت آن برای کشاورزی که نشسته است کنار باغش آبی میشود که با آن آبیاری میکند. اگر متخصص هواشناسی باشد آب باران در ذهنش میآید. کسی که از آبلولهکشی استفاده میکند، آبلولهکشی و کسی که متخصص شیمی است ممکن است فرمول شیمیایی H2O به ذهنش برسد. پس یک دال مشخص میتواند مدلولهای مختلف داشته باشد. گاهی عکسش هم مهم است؛ مثلاً وقتی میگویم شیر، ممکن است به سه دال مختلف اشاره داشته باشد؛ یعنی شیری که مینوشیم، شیری که در جنگل هست و شیر آب.
آن یکی شیر است اندر بادیه آن یکی شیر است اندر بادیه
آن یکی شیر است که آدم میخورد آن یکی شیر است آدم میخورد
درواقع روانکاو به واژهها و جای واژهها حساس است و از این راه است که تلاش میکند متوجه بشود این دالها برای هر فرد چه میگویند و از طریق جمعآوری این دالهای هر فرد بتواند یک نقبی بزند به سمت ناشناختۀ ناخودآگاه که ما بر آن آگاهی ندارد. این خلاصه را برای این گفتم تا متوجه شوید وقتی نگاه روانکاو به حوادث و زندگی روزمره میافتد چه اتفاقی رخ میدهد. اگر با تمرین و بهتدریج برویم جلو، فکر میکنم بعد از مدتی خوانندگان هم یاد بگیرند چگونه حرفهای دیگران را بشنوند، چگونه تعبیر و تفسیر کنند، چگونه بروند در قالب آن فرد و در دالها او، مدلولهای او را بگذارند؛ مثلاً همیشه میگویند مادر زبان کودکش را از همه بهتر میفهمد؛ حتی با «این اون» کردن با اشاره کردن کورک، مادر میتواند تفسیر کند و بگوید. روانکاو هم به شکلی گوش مادرانه پیدا میکند. این گوش حساس میشود به نمادها و تصاویر صوتیای که مهم هستند.
یکی از حوزههایی که از دید روانکاو درباره آن صحبت میکنم «ضرورت دوبارهنگاری تاریخ ایران برای ایرانیان» نام دارد. در فرصتهای دیگر خواهم شکافت که تاریخنگاری برای ما ایرانیان چگونه است و چرا تحریف شده است. چه دستهای سیاسی و چه دستهای عقیدتیای در کار بودند که تاریخ واضح و مبرهن و روشن ما را به سمتی خاص بکشند. هرکسی بهقولمعروف پتو را به سمت خودش کشیده است. همینکه برویم سراغ یک نوع تاریخنگاری میبینیم چگونه پتو به سمت خود آنها کشیده شده است. روانکاو کارش میتواند این باشد که وقتی نگاه به این تاریخهای نوشتهشده میاندازد، میتواند از لابهلای این نوشتههای تاریخی مطالبی بیرون بکشد تا شاید نشان بدهد کجاها اغراق شده و کجاها نباید تا این حد پیش می رفتیم و در مورد وقایع تاریخی و باید عدالت و احترام را رعایت میکردیم؛ بهعبارتدیگر من تلاش خواهم کرد در نگاه روانکاو شما را آشنا کنم با امکان انحراف از واقعیت. به همین دلیل باید تعریفی از واقعیت ارائه دهیم. واقعیت یعنی آنچه وجود دارد، اتفاق میافتد. این واقعیت است؛ ولی این واقعیت را هرکدام از ما بهگونهای میبینیم و میشنویم. دوربین فیلمبرداری ما به تصاویر و شنیدهها و خواندهها ازآنچه اتفاق افتاده است از زاویه خودش مینگرد و این را تبدیل میکند به حقیقت خودش؛ یعنی هرکدام از ما حقیقتی درونی بر اساس نوع دوربینی که در اختیار داریم از آن واقعیت میسازیم؛ پس ما هیچ واقعیتی را نمیتوانیم به معنای کامل کلمه منعکس بکنیم؛ برای اینکه با نماد سروکار داریم؛ یعنی از هر واقعیتی با نمادها حقیقتی میسازیم که این نمادها از رخداد واقع شده میآیند.ما از طریق پنج حسمان در این جهان زندگی میکنیم. حضورمان در هستی از راه این پنج حس و ترکیب آنها است. دریافتها و ادراکهای ما از واقعیت از راه این پنج حس به ما میرسد که این دریافتها را نامگذاری میکنیم و با نامگذاری کردن بهگونهای حتی با بدن خودمان و با دیگران ارتباط پیدا میکنیم؛ پس حقیقتی که من و شما از واقعیتی یکه میگیریم و منعکس میکنیم بهپای واقعیت ننویسیم. این حقیقت من و شما است. میتوان گفت حقیقت مطلقی وجود ندارد در روانکاوی. در روانکاوی هرکسی حقیقت خودش از ظن خودش دارد. هرکسی با دالهای خودش، با واژههای خودش، با نشانههای خودش از واقعیت فیلمبرداری میکند، آن را بایگانی میکند و در موقعی که لازم دارد میآورد بیرون؛ به همین دلیل میبینیم فیلمهای تاریخیتا چه حد حقیقت سناریونویس، حقیقت کارگردان و حتی حقیقت هنرپیشههایی است که در موقع سخن گفتن مثلاً مکث میکنند یا نه، بر هجایی فشار میآورند یا نه. درواقع از طریق بدنمان واقعیت با نماد (واژهسازی و سمبلسازی) ارتباط مییابد؛ درنتیجه حقیقتی میرسیم که این حقیقت را گاهی مطلق فرض میکنیم که البته مطلق نیست؛ به همین دلیل است وقتی برسیم به اینکه هر حقیقتی، فقط حقیقت فردی است مقدار زیادی ممکن است متعادل بشویم و با دیگران مدارا کنیم؛ زیرا متوجه شدهایم حقیقت من مطلق نیست، دیگری هم حقیقتی دارد. باید هر دو حقیقت را بیاوریم و ببینیم در کجا به هم نزدیکاند و در کجا از هم دورند؛ پس به این شیوه به تاریخنگاری برای ایرانیا نگاه میکنیم. بعدتر در یکی از بخشها بهطور کامل نمونهها و مثالهای از تاریخ میآورم.
حوزه دیگری که آن را بر اساس نگاه روانکاو بررسی میکنم، شعر است؛ چون به قول فروید شعر و خواب دو راه، دو شاهراه، برای شناخت ناخودآگاه هستند؛ زیرا چه شعر و چه خواب ارادی نیستند. من اراده نمیکنم چه خوابی ببینم. وقتی خوابی میبینم، مسلماً از تولیدات ناخودآگاه من است. وقتی هم شعر میگویم، این شعر (بهویژه در غزل که هیچ اصراری نیست الزاماً بیتی خاص پشت بیتی دیگر بیاید) درواقع همان تداعی آزاد شاعر است که از این واژهها استفاده میکند، از این ابیات استفاده میکند، آنها را به شکلی با قافیه و نظم کنار هم قرار میدهد و وقتی هم بیتی پشت بیتی دیگر میآید، میبینیم اگر جای آنها عوض بشود ممکن است دیگر معنی مدنظر شاعر را ندهد؛ پس میتوان گفت در جای دیگری که روانکاو میتواند بشنود، حقیقت درونی دیگری در خواب و در شعر وجود دارد.
جای دیگری که نگاه روانکاو میتواند دخالت کند در تمامی محصولات انسانی است، از قبیل نمایشنامه، سینما، فیلم، ترانه، قصه، داستان و سخنرانی؛ مخصوصاً اگر سخنرانیای باشد که بدون نوشته، در حالت هیجانی، در حالتی تحتفشار، در حالتی که میخواهد پیامی مهم مطرح بکند، به شکل خیلی آزاد و راحت ادا شود. این محصولات را روانکاو میتواند موشکافی کند تا نگاه روانکاو را مطرح کند.
هدف این نیست اینجا فقط نمونههای مختلف را بیاورم. هدفم این است که آموزش داده بشود تا گوش شما هم تبدیل شود به گوش روانکاو. سادهتر بگویم روانکاو با گوشش سخن میگوید، با گوشهایش، با سنگینی سکوت گوش دادنش سخن میگوید. خاطرهای نقل کنم. در درسهایی که با اسکایپ میدهم برای روانکاوان داخل کشور، روزی پیشنهاد کردم یکی از مراجعین فرانسوی را هم دعوت بکنیم و با او پرسش و پاسخی انجام بدهیم؛ ولی به شرطی که وارد آنچه این فرد درباره خودش مطرح میکند، نشویم، بلکه بیشتر در مورد این پرسش کنیم که چگونه مراحل روانکاوی را زندگی کرده است. مطلب خیلی جالبی این خانم فرانسوی مراجع مطرح کرد. یکی از دوستان روانپزشک در آنطرف خط اسکایپ از او پرسید: «چگونه شد به روانکاوی خودت علاقهمند شدی و ادامه دادی؟»
گفت: «من هفتهای دو بار به مطب روانکاوی مراجعه میکردم. دیدم روانکاو دقایق طولانی مینشیند، ساکت و عمیق و به حرفهای عادی روزانه من گوش میدهد و بعد عکسالعمل نشان میدهد، عکسالعملی بسیار عمیق. متوجه شدم برای اولین بار است در زندگی کسی تا این حد عمیق، با سکوت بسیار و آرامش بسیار، بهدقت به حرفهای من گوش میدهد؛ پس علاقهمند شدم و بیشتر و بیشتر خواستم بروم به این سمت؛ زیرا متوجه شدم در زندگی من، این اولین بار است که همچون گوشی وجود دارد.»
روانکاو با گوشهای خودش سخن میگوید و من تلاش میکنم در مقالههای نگاه روانکاو بهتدریج و با تمرین روی موضوعات روز، این نگاه را به شما منتقل بکنم تا شما هم کمی گوشهایتان به سمت سکوت برود، کمی گوشهای همهمان با هم از قضاوت دور بشود. اول اینکه، روانکاو در سکوت بهطور دقیق و منظم گوش میدهد، حواسش اینجاست، وقتیکه هست؛ دوم اینکه، بدون قضاوت و پیشداوری است؛ یعنی اصلاً بحث اینکه من دوست دارم یا دوست ندارم از مراجع چه بشنوم مطرح نیست، اینکه من دوست دارم یا دوست ندارم نطق یک مدیر سیاسی ایرانی را گوش کنم، مطرح نیست؛ بلکه نکته این است که این بدون قضاوت، این نطق و این سخنرانی را گوش میدهم و دقت میکنم چه میگوید، بدون اینکه به این فرد علاقهای داشته باشم یا نداشته باشم. اینجاست که میتوانم با بیطرفی به حقیقتی که پشت این گفتار است تا حدودی پی ببرم؛ پس یک، گوش دادن دقیق و منظم و مرتب؛ دو، گوش دادنی بدون قضاوت از پیش، بدون پیشداوری. این دو باعث میشوند بهتدریج بتوانیم خودمان را از موضوع بحث دور کنیم؛ یعنی تلاش کنیم پیشداوریهای خودمان، مطلوبهای خودمان را در آنچه واقعیت است و حقیقت ما از آن واقعیت است، کمتر دخالت بدهیم. البته تقریباً غیرممکن است که دخالت ندهیم؛ برای اینکه از همان ابتدای بحث ممکن است از صدای آن خواننده خوشم نیاید، از هیکل این هنرپیشه خوشم نیاید یا به خودم بگویم باز هم این آدم صحبت کرد یا من از سن این مدیر سیاسی خوشم نمیآید. از پیش با پیشداوری میآییم؛ ولی این نمیتواند نگاه روانکاو باشد، پیشداوری نباید وجود داشته باشد. اگر وجود داشته باشد، گوش من، گوش روانکاو نخواهد بود. این است که با مثالهای گوناگون سعی میکنم این روش را با خوانندگان در میان بگذارم.