طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در در روان‌پژوهی: نماد پردازی دال و مدلول

تاریخ چاپ  

خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و دو (نمادپردازی, دال و مدلول) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ پاریس

متن محتوای ویدیو


در روان‌پژوهی: نماد پردازی دال و مدلول

با سلام به هموطنان عزیز و پارسی‌‌زبان در هر کجای دنیا.

در سی و دومین برنامۀ در روان‌‌پژوهی قصد دارم راجع به نماد، نمادپردازی و دال و مدلول کمی صحبت کنم. بعد از اینکه فروید ناخودآگاه را کشف کرد، ژاک لکان، روانکاو و روان‌پزشک فرانسوی به‌شکل بهتر و عمیق‌تری از آن در روانکاوی استفاده کرد. ژاک لکان ناخودآگاه را نشانه می‌داند. نشانه همان‌گونه که سوسور، زبان‌‌شناس ساختارگرای سوییسی مطرح می‌‌کند این است که هر نشان دو قسمت دارد. یک قسمت ظاهر آن هست و یک قسمت باطن آن. یک قسمت روح است، یک قسمت چیزی است، مفهومی است، جسمی است که در پشت این روح قرار دارد. به این نماد‌‌سازی می‌‌گوییم، سمبل. مهمترین مفهومی که ما را از حیوان جدا می‌‌کند همین نمادپردازی ما است. نمادپردازی که از ژست‌‌های اولیه شروع می‌‌شود و به‌تدریج به ژست‌‌های ثانویه می‌رسد. بعد به‌تدریج سراغ جسم‌‌های سنگ رنگ می‌‌رویم و اینها هر کدام در واقع نماد چیزی می‌شود. مثلاً راحت‌‌ترین کار نماد خنده است. وقتی می‌‌خندیم یا لبخند می‌‌زنیم، لبخند به هم، به دیگری مانند خوش‌‌آمد‌‌گویی است. اما اخم به دیگری یعنی اینکه من از وجود شما در اینجا خوشحال نیستم. پس یک ظاهر داریم که این لبخند یا اخم است و پشت این ظاهر، پشت این دال، پشت این علامت ظاهری یک مدلولی داریم که در واقع نشان از یک مفهوم می‌‌دهد. لبخند؛ یعنی من شادمانم که شما اینجا هستید و اخم؛ یعنی از حضور شما شادمان نیستم. فرض می‌‌کنیم زمانی که سیبی را به دهان می‌‌گذاریم، اگر چشم خود را ببندیم و اخم کنیم، با این حرکت علامتی را به افراد اطراف خودمان می‌‌دهیم که این سیب مثلاً ترش است و من را اذیت می‌‌کند. آن اسیدیتۀ آن، ترش بودن آن من را اذیت می‌‌کند. من هم اخم می‌‌کنم و هم به‌شکلی دهانم را جمع می‌‌کنم. در این حالت، حرکت من یک دال است و پشت آن مفهوم ترش بودن آن سیب یک مدلول است.

این قبل از اختراع زبان بوده است. قبل از اختراع هجا بوده است. می‌‌دانید که ما با هجا سخن گفتن را شروع کردیم. امروز می‌‌دانیم که چگونه سخن گفتن با هجا پیش رفت. امروزه تمام بچه‌‌ها تقریباً در تمام فرهنگ‌‌ها با اَم شروع می‌‌کنند و بعد آن را وارونه می‌‌کنند؛ اَم، ما می‌‌شود. بعد آن را دو سیلابه یا دو هجایی می‌کنند که می‌شود ماما. مثال‌های دیگر از این قرار است: اَب، با، بابا. دَ، دَدَ. 

تمام کلمات اولیه‌‌ای که بچه می‌‌تواند یاد بگیرد دو سیلابی یا دو هجایی است. این دو هجایی مثل هم هستند و بعد می‌‌تواند جلوتر برود و هجاهای بیشتری را بگوید؛ هجاهایی که با هم متفاوتند. 

وقتی از زبان‌‌شناسی صحبت می‌‌کنیم باید توجه د اشته باشیم که حدود 500 هزار سال پیش ما هجاها را به کار می‌‌بردیم تا به زبان‌‌های مختلف و پیشرفته‌‌تر رسیدیم. در زبان ابتدا عامل نام را و بعد فاعل، مفعول و فعل را به کار بردیم. بعد هم صفت‌‌ها اضافه شدند و در مرحۀ بعد زمان به وجود آمد؛ دیروز، امروز و فردا. این روند ادامه یافت تا به مرحله‌ای رسیدیم که مثلاً در زبان انگلیسی چهارده موقعیت زمانی داریم. این امر نشان‌دهندۀ این است که وقتی می‌‌خواهیم مطلبی را مطرح کنیم بتوانیم به‌شکلی زماتن وقوع آن را بیان کنیم؛ به‌عنوان مثال اگر می‌خواهیم وقوع امری را بیان کنیم که قبل از حادثه‌‌ای رخ داده است از زمان آینده در گذشته استفاده می‌کنیم و اگر آن رخداد به‌طور استمراری بوده، از زمان آینده در گذشتۀ استمراری استفاده می‌کنیم و به این ترتیب به چهارده زمان مختلف در زبان انگلیسی می‌‌رسیم. منظور من بیشتر این بود که بگویم به‌تدریج آمدیم به سمت زبان‌‌های پیچیده‌‌تر.

تعداد واژه‌‌ها در یک زبان اهمیت و قدرت فرهنگی زبان را نشان می‌‌دهد؛ مثلاً در زبان فرانسه حدود سیصد هزار واژه هست، ولی در زندگی روزمره حتی سه‌هزار واژه هم به کار برده نمی‌‌شود. به هر حال دال و مدلول یعنی یک واژه. هر نشانه یک دال دارد و یک مدلول. در واقع این دال و مدلول با روان انسان چه می‌‌کنند؟ اینجا است که مسأله کمی عمیق‌‌تر می‌‌شود و می‌‌توانیم بگوییم که در روان‌‌پژوهی به‌ویژه در روانکاوی نقشی اساسی پیدا می‌‌کند. فروید به این مسأله رسیده بود که سخن گفتن، حرف زدن، از دورن به بیرون آوردن این خود شروع نوعی درمان است. یعنی برون‌ریزی بدون سانسور درون بدون اینکه فکر کنیم کسی ما را قضاوت می‌‌کند که ما کار خوبی انجام داده‌ایم یا کار بدی یا بدون آنکه مجبور شویم توضیح دهیم چرا این کار را انجام داده‌ایم، در جایی که بی‌‌طرف، بدون قضاوت و بدون تنبیه باشد، صورتی از درمان در روانکاوی است. من شروع می‌‌کنم به سخن گفتن درست مثل آنکه با خودم حرف می‌‌زنم. شاخص آن این است که اگر من درست آن‌گونه که در تنهایی با خودم حرف می‌‌زنم، بیایم و روی تخت یک روانکاو بخوابم و سخن بگویم. به این تداعی آزاد می‌‌گوییم. فروید متوجه این مسأله شد که با تداعی آزاد می‌‌توان به ناخودآگاه دست یافت. فرد با گفتن و تداعی آزاد کردن خوابش، فانتزی‌اش در گذشته یا حوادثی که در گذشته اتفاق افتاده است می‌تواند این موارد را امروزی کند. با گفتن اینها ما می‌‌توانیم به ریشه‌‌های زخم‌‌های روانی و از طرف دیگر به هویت‌‌های پنهان یک شخص پی ببریم. البته قبل از همه خود شخص می‌‌تواند اینها را بازبینی کند و متوجه حضورشان شود.

فروید در بحث تداعی آزاد به سالم بودن و بی‌طرفی محیط اشاره می‌کند. کار ما اصلاً ایجاد چنین فضایی است که مراجع ما بتواند تداعی آزاد کند. فروید در این مبحث جلوتر نمی‌رود؛ اما ژاک لکان بعد از اینکه با افکار سوسور آشنا شد می‌‌گوید واژه‌‌ای که یک فرد در تداعی آزاد می‌‌گوید از دو قسمت دال و مدلول ترکیب شده است. این واژه یک دال دارد مثل تصویر صوتی آن؛ آب، من، سوسمار، سیب و مفهومی که پشت این تصاویر صوتی پنهان شده‌اند؛ یعنی مدلول. تصویر صوتی را من منتقل می‌‌کنم. تصویر صوتی به من امکان می‌‌دهد که با فردی که این تصویر صوتی را می‌‌شناسد ارتباط برقرار کنم. ژاک لکان در این‌باره به مسألۀ مهمی اشاره می‌کند و می‌گوید درست است که وقتی من بگویم دال آب، مدلول آب پشت آن هویدا می‌‌شود. مدلول این تصویر صوتی آب، مایعی است که همه می‌‌شناسیم؛ ولی از دید لکان ممکن است این مدلول فقط در ذهن مراجعی که روی تخت و coach خوابیده و دارد صحبت می‌‌کند، وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است مدلول فرد مراجع همان مدلول روانکاو نباشد. ژاک لکان با طرح این موضوع بحث جدیدی را شروع می‌کند که روانکاو باید بتواند به مدلول ذهن فرد مراجع دست پیدا کند. مثلاً وقتی مراجعی می‌‌گوید من بیچاره شدم. در مکالمه‌‌ای که با یک نفر دارم وقتی می‌‌گوید بیچاره شدم، می‌‌توانم حدس بزنم که او مشکل پیدا کرده و در مقابل حل بدون چاره شده است. این آن چیزی است که واژه و نشانۀ بیچاره به ما نشان می‌دهد. بی چاره تصویر صوتی آن است، پشت آن یعنی من راه حلی نداشتم و بیچاره شدم. ولی اگر همین واژۀ بیچاره، همین تصویر صوتی بیچاره را، بگذاریم در کنار بدون چاره؛ یعنی بیچاره و بدبخت شدم. به عبارتی می‌‌رسیم به اصطلاحی که یعنی امکانات زندگی‌‌ام را، امکانات تدارکی زندگی‌‌ام را از دست دادم و فقیر شدم. فقر امکانات تدارکاتی پیدا کردم. ببینیم بین اینکه من در یک مشکلی قرار گرفتم و چاره ندارم؛ مثلاً دندان درد گرفتم و بیچاره شدم؛ یعنی چاره‌‌ای نداشتم برای حل این مشکل و اینکه بیچاره و بدبخت شدم و تمام امکاناتم را از دست دادم اختلاف خیلی زیادی بین مدلول‌ها وجود دارد. از اینجا است که روانکاوی یک عمق دیگری پیدا می‌‌کند. ژاک لکان با شناخت دال و مدلول وقتی می‌‌خواهد اینها را نشان بدهد در واقع جای دال و مدلول سوسور را عوض می‌‌کند. سوسور مدلول را روی دال می‌‌گذارد. این دو در واقع مثل دو روی یک سکه است. من یک سکه دارم یک طرف آن مدلول است و یک طرف آن دال. البته ممکن است یک دال چند مدلول داشته باشد؛ مثل شیر. شیر در زبان فارسی سه مدلول دارد؛ نام حیوان درنده، شیر آب و شیر نوشیدنی. آن یکی شیر است اندر بادیه/ آن یکی شیر است اندر وادیه/ آن یکی شیر است آدم می‌‌خورد/ آن یکی شیر است که آدم می‌‌خورد. اینجا واژۀ شیر، دال شیر یا همان تصویر صوتی شیر سه مدلول دارد. البته ممکن است یک مدلول را با دال‌های مختلف بگوییم. مثلاً بگوییم بی‌‌پول شدم، بیچاره شدم، بدبخت شدم. تمام اموالم از دست رفت. همۀ این دال‌‌ه یک مدلول دارند؛ یعنی که من امکاناتم از بین رفته است.

ژاک لکان از بحث دال و مدلول و رابطۀ بین آنها این استفادۀ بنیانی را می‌‌کند و با این کار به روانکاو قدرت تحیلیل و تفسیر بیشتری می‌دهد. به‌ویژه وقتی که یک نفر دارد خوابش را تعریف می‌‌کند، از چیزی سخن می‌گوید که هیچ‌کس نمی‌داند ولی وقتی افکار بعدی آن خواب گفته می‌‌شوند این امکان وجود دارد که ما رابطۀ بین دال‌‌ها را بفهمیم. اساساً تعبیر خواب این است؛ دریافت رابطۀ بین دال‌‌ها نه مدلول‌‌ها. ما خواب مدلول نمی‌‌بینیم. خواب دال‌‌ها را می‌‌بینیم و اینجا است که در واقع جهش بزرگی برای ما در شناخت ناخودآگاه پیدا می‌‌شود. خواب و شعر دو شاهراه برای رسیدن به ناخودآگاه است. در تداعی آزاد ما همین‌‌طور دال‌‌ها، واژه‌‌ها را پشت سر هم می‌‌گوییم. فردی که در مطب روانکاو روی تخت خوابیده است دارد دلش را بیرون می‌‌ریزد، درست مثل اینکه دارد با خودش حرف می‌‌زند. دال‌‌هایی که بیرون می‌‌آیند می‌‌توانند چسبیدگی این دال‌‌ها را به هم نشان دهند و برای روانکاو راهی باز ‌‌کنند که بتواند تعبیر و تفسیر کند.

بحث تفسیر و تعبیر در کار روانکاوی این است که روانکاو مراجع را به سمت زخم و رنجی سوق دهد که او را آزرده، جایی که حول و حوش آن یک زخم روانی ایجاد شده است. از طرفی هم می‌تواند مراجع را به سمت هویت پنهان و نهانی فرد سوق دهد که در حقیقت ناخودآگاه اوست. 

در مورد اصطلاح ناخودآگاه باید گفت که ناخودآگاه اسم غلطی است و همه هم به آن اعتراض می‌‌کنند. ژلک لکان در مصاحبۀ تلویزیونی مطرح می‌‌کند حالا کاری است که شده است. وقتی بگوییم ناخودآگاه، وقتی از منفی شروع کنیم، یعنی هر چیزی را می‌‌توانیم جای آن بگذاریم؛ اما معنی ناخودآگاه جایی در روان ما است که ما به حضور آن آگاهی نداریم، نه اینکه او نمی‌‌داند. مسألۀ عدم دانش ناخودآگاه نیست ولی یک جایی است که داریم. وقتی کسی نمادپردازی کند آنجا را دارد؛ برای اینکه ناخودآگاه در واقع ارتباط این دال‌‌ها با هم هست. یعنی این دال‌‌ها به‌تدریج به هم زنجیره می‌‌شوند و یک نظام داده‌‌پردازی دال‌‌ها را در هر کدام از ما درست می‌‌کنند. هر کدام از ما به دلیل کودکی‌‌های گوناگون، به دلیل مادرهای گوناگون، به دلیل زبان مادری گوناگون و به دلیل تجربه‌‌های گوناگونی که با مادر داشتیم، زنجیرۀ دال‌‌های متفاوتی داریم. این تفاوت در خواب و فانتزی با تداعی آزاد نمایان می‌شود. تداعی آزاد زنجیرۀ دال‌‌ها را باز می‌کند یا به گفتۀ فروید خاطرات تلنبار شده را بیرون می‌ریزد و سبب می‌شود که ما به‌تدریج به جایی که دسترسی و اشراف نداریم، تسلط یابیم. نظام داده‌پردازی ناخودآگاهی است که در کودکی پیدا می‌‌کنیم و مبنای اصلی هویت ما را می‌‌سازد. ژاک لکان توانست با استفاده از کشف سوسور نشان ‌‌دهد که سوی دالی مهمتر از سوی مدلولی است. علت آن این است که اگر دال نباشد مدلولی نداریم. یعنی ما مدلول‌های بدون دال نداریم. من کلمه‌‌ای را نمی‌‌توانم به شما منتقل کنم که پشت آن مدلولی نداشته باشد. اگر مدلول آن فقط برای خودم باشد به آن زبان‌‌سازی می‌‌گوییم که مربوط افراد روان‌‌پریش، سایکوتیک و افرادی است که رابطۀ آنها با واقعیت قطع شده و به گفته‌ای مجنون شده‌‌اند. این افراد روان‌پریش می‌‌توانند برای خودشان دال‌‌هایی را بسازند که مدلول پشت آن فقط برای خودشان باشد. در حقیقت این کار نشانه‌ای از قطع رابطۀ این افراد با واقعیت است؛ زیرا وقتی ما زبان را تعریف می‌کنیم به این موضوع توجه داریم که زبان نشانه‌گذاری حد‌‌اقل بین دو نفر است. یعنی دو انسان وقتی دال آن نشانه را ببینند به مدلول آن می‌‌رسند. به همین علت در تعریف زبان مادری می‌گوییم زبانی که کودک و مادر می‌‌سازند. به همین دلیل است که مادر راحت‌‌تر از دیگران زبان کودک را می‌‌فهمد؛ زیرا او دال‌‌هایی را که پشت آن مدلولی قرار دارد، خیلی بهتر می‌‌فهمد. به هر حال با استفاده از دال‌‌های خود کودک مادر پاسخ می‌‌دهد و کودک در این کیمیای رفت و برگشت بین دال‌‌هایی که مطرح می‌‌کند و پاسخ‌‌هایی که می‌‌شنود، بین این دال و مدلول رابطه برقرار می‌‌کند. به این ترتیب می‌‌توانیم بگوییم زبان مادری از ارتباط بین همین دال و مدلول‌ها ایجاد می‌شود.