تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و دو ( سرزمین فرهنگی ایران ۲) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ پاریس
متن محتوای ویدیو
نگاه روانکاو (بخش ۳۲): سرزمین فرهنگی ایران ۲
با سلام خدمت هممیهنان عزیز و تمامی فارسیزبانانی
در سی و دومین بخش نگاه روانکاو بحث که در مورد کتاب نگاهی دیگر به سرزمین فرهنگی ایران را ادامه میدهم. در بخش قبل کلیاتش را مطرح کردم. حال دقیقتر میخواهم راجع به اولین مقالۀ این کتاب (ایران سرزمین فرهنگی ما ایرانیان) بحث بکنم. ابتدا باید چند نکته را تذکر بدهم؛ مانند حافظ که برای مدح و سرور خواندن پیر مغان پیشگیری میکند و پاسخ سؤالهایی را که در مورد پیر مغان است، از پیش میدهد. سرزمین فرهنگی ما ایرانیان هیچ رابطهای با وطنپرستی و فرهنگپرستی یا خشونت نظام برتری فرهنگی بر دیگران یا به شکل دیگری زبان پارسی را برتر از بقیه زبانهای دانستن ندارد. به هیچ ترتیب در این جهت نمیروم. نگاهی است فراتر تاریخیتر، انسانشناسانه و به باستانشناسی شناخت میپردازم. به گمان من نگاهی است که شاید باعث شود همه هموطنان را به دور خودش جمع بکند؛ برای اینکه مطلقاً سیاسی نیست و تماماً انسانشناسانه است. این دادهها، اطلاعات و عناصر بهتدریج شناخت سرزمین فرهنگی را برای ما بیشتر میکنند و امکان میدهند بیغرض نگاه کنیم، چه با گسترش باستانشناسی، چه با یافتن به متونی که تا حالا دسترسی نداشتیم، چه با شناختن دقیقتر تاریخ دیگر فرهنگها، چه با شناختن و یادآوری نفوذ فرهنگ فارسیزبان در فرهنگهای دیگر؛ یعنی قبل از اینکه بخواهیم سرزمین فرهنگی ایران را مثل عاشقی ببینیم که به معشوق نگاه میکند، تا آنجا که ممکن است با نگاهی انسانشناسانه نگاه کنیم و سعی کنیم تا حدودی نگاهی باشد واقعبینانه و متکی بر مدارک و اسناد و کاری کنیم در حوزه علم انسانشناسی قرار بگیرد.
این مقدمه را گفتم برای اینکه تا حدی پیشداوریها پاک بشود. هرکسی صحبت از سرزمین فرهنگی ایران بکند، منظورش این نیست که به غلط بحث دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی بکند که وجود نداشته است، تصور است، خیالپردازی است یا مطرح بکند زبان فارسی شیرینتر از بقیه زبانها است، یا فرهنگ ایرانی فرهنگی است مقدم. مقدم و مؤخر بودن در فرهنگها مطرح نیست. اینها بهتدریج در طول حیات انسان امروزی به وجود آمده است. انسانها بین صد هزار تا صد و پنجاه هزار سال حیات فرهنگی زبانهای مختلفی برای خودشان به وجود آوردند، سنتهای مختلفی اختراع کردند که نیاز جامعه و نیاز زندگی در آن زمانمکان بوده است؛ همچنین با کنجکاوی حضورشان را در هستی رونق بخشیدند و با دستیابی به دانستههایی که به زندگیشان امکان فرا رفتن میداده است، مثل آتش، مثل چرخ، مثل قطبنما، مثل دایره، فرهنگ را گسترش دادهاند. وقتی نگاه میکنیم به سیزده میلیارد انسان در طول شکلگیری فرهنگها و هفت میلیارد انسان زنده، آنچه وجود دارد دستاوردهایی است که در قالب فرهنگها، جمع شدهاند. این فرهنگها هستند که دستاوردها را در قالب خودشان جمع کردند. چه ابزار تولید، چه شیوه تولید، چه شیوه سخن گفتن، چه سنتهای ازدواج، چه رابطه با فرزند، چه جهانبینیها و مذاهب گوناگون، همه دستاورد این سیزده میلیارد نفر هستند و همه باارزش هستند؛ برای اینکه نشاندهندۀ تلاش این صد و پنجاه هزار سال حرکت پدران ما هستند.
اینجور که مشخص است حدود صد و چهل هزار زبان تا حالا انسان اختراع کرده است که شش هزار زبان هنوز زنده هستند. زبان زنده زبانی است که با آن بیش از سه هزار نفر صحبت کنند. اگر تعدادشان کمتر باشد نمیتوانند آن زبان را زنده نگه دارند و از بین میرود. یکی از این شش هزار زبان فارسی است. زبان فارسی در فرهنگ ایرانی که مجموعه فرهنگ است استفاده میشود. افرادی که در ایران امروز هستند یا زبان مادریشان فارسی است یا زبان مشترکشان فارسی است. هموطنان کرد طبیعتاً کردی زبان مادریشان است؛ ولی وقتی وارد جامعه بشوند یا اگر من آنجا مهمانشان شوم فارسی حرف میزنند. خیلی زیبا و خوش با لهجه بسیار قدیمی صحبت میکند. میتوانیم همدیگر را بفهمیم؛ چون در یک دولتملت زندگی میکنیم، با هم ارتباط داریم، با هم رابطه خانوادگی دارند، ازدواجها انجام شده، فرزندانی به دنیا آمدند که پدر و مادر زبان مادری متفاوت داشتند. به گمان من این چند فرهنگی بودن جز غنا چیزی نمیتواند برای مردم یک مملکت داشته باشد که تبادل فرهنگی حتی به خانهها هم برسد. این تذکر را دادم برای اینکه در بحثهایی که خواهد شد در مورد سرزمین فرهنگی ایران، داریم نورافکنی میکنیم با دید روانکاو. طبیعتاً ممکن است اندکی پیشداوری به وجود بیاید اگر آنطور که بایدوشاید سخنان من را دنبال نکنید. خواهشم این است اندکی پیشداوری را کنار بگذارید. در کنفرانسها، کارگاهها و سخنرانیهایی که انجام دادهام این تذکرات را دادهام. البته همیشه چند انتقاد بوده است؛ مثلاً فرق نمیکند در کجا قرار گرفتهایم اگر مبنا را نظامهای تولیدی بدانیم و بگوییم نظام تولیدی زیربناست و فرهنگ روبناست و فرهنگ چندان ارزشی ندارد بهخودیخود، بلکه باید مشکلات شیوههای تولیدی حل بشود، مشکل طبقاتی حل بشود. این دید قابلاحترام است؛ ولی نباید اینطور باشد که نتوانیم راجع به سرزمین فرهنگی خودمان صحبت کنیم. انتقاد دیگر مشکل قومپرستی یا ایرانپرستی است. مقداری توهم بزنیم در مورد دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی که اگر واقعبین باشیم وجود نداشته است. انتقادات دیگری هم هست. دوستانی هستند بحث سرزمین فرهنگی ایران را با جمهوری اسلامی ایران در شرایط موجود مخلوط میکنند و اگر کینهای از نظام جمهوری اسلامی دارند آن را منتقل میکنند، شاید ناخواسته، میبرند به سمت سرزمین فرهنگی ایران که چندان صحیح نیست. جدا کردن این دو از هم لازم است؛ برای اینکه در طول این حداقل هفت هزار سالی که اطلاع داریم هر چه در عمق زمان میرویم جلو اطلاعات ما محدودتر میشود؛ ولی بالاخره چیزهایی میدانیم از شهر سوخته به اینطرف و میتوانیم بهتدریج تاریخی برای خودمان متصور بشویم و ادامه دهیم. این فرهنگ این زبان تا پهلوی تا فارسی میانه تا فارسی دری امروز زندگی کرده است. به گمان من هر زبان که از زبانهای دیگر واژههای وام میگیرد، نشاندهنده هوش آن زبان است، هوشمندی مردمی است که با آن زبان سخن میگویند. زبان چینی هم میدانیم دستکم ریشهای ششهزارساله دارد و درست است که مثل زبان فارسی مانده در طی تاریخ باقی مانده است؛ ولی در زبان فارسی است که میبینیم بسیاری از واژهها همان است که در پهلوی بوده است. بین بیست تا سی درصد واژهها عربی است که عمدتاً وابستگی به فلسفه و علم و مطالب مذهبی دارند. ده درصد دیگر واژههای غیرفارسی و غیرعربی است، مانند ترکی، انگلیسی و روسی. پس این زبان، این فرهنگ فرهنگی زنده است که اگر بخواهیم جور دیگری نگاه کنیم میتوانیم بگوییم از گذشتههای دور آمده، با حوادث گوناگون برخورد کرده و یاد داده به فرهنگهای دیگر، یاد هم گرفته، لغاتی وام داده و لغاتی وام گرفته است. در مورد اسبسواری اگر واژهای نداشتیم از ترکی گرفتیم. وقتی چای میآید به ایران، واژه سماور هم با آن میآید که از روسی گرفتیم و استفاده میکنیم تا امروز هم هست. این نشاندهندۀ هوشمندی این زبان است. این نکات را برای پیشگیری مطرح کردم تا بتوانم کمی آزادانهتر در مورد نگاه روانکاو به سرزمین فرهنگی ایران صحبت کنم.
علاقهمندم مقدمه این کتاب را بیشتر بخوانم برای اینکه به نظر میآید خیلی فشرده آنچه را در نظر دارم نشان میدهد و باعث میشود مطمئن باشم حق مطلب را ادا کردهام. سرزمین فرهنگی ما هم زمین و کوه و آسمان و دریاست، هم جامعه و مردم رفته و مانده، هم همه فرهنگ شفاهی و کتبی ما. این حوزه تعریفی که تلاش میکنم در اینجا بیاورم مرزهای این سرزمین فرهنگی است و خیلی جا دارد این سرزمین فرهنگی را خوبتر بشناسیم؛ برای اینکه الان با توجه به فضای مجازی، رادیوها، تلویزیون، اینترنت، تمامی شبکههای اجتماعی مجازی میتوانیم بگوییم سرزمین فرهنگی ما نفس میکشد و این فرهنگ منتظر نمیشود برای چاپ شعر حافظ در کتابی یا روزنامهای. شب و روز در مجموعه این فضای مجازی این شعر میگردد، تصویری درست، آهنگی زیبا شب و روز در مجموعه این شبکههای اجتماعی دارند میگردند و زنده بودن این فرهنگ امروزه مجازی بودن آن است؛ درنتیجه هیچ سدی، هیچ دولتی، هیچ گروهی با تمام امکانات دولتی و سرمایهگذاری امکان ندارند از آن جلوگیری بکنند؛ پس این شانس بزرگ نسل ماست که میتوانیم این پرچم قدیمی و زیبا را دستبهدست در تمامی حوزه این سرزمین فرهنگی با استفاده از فضای مجازی بگردانیم. وقتی بررسی میکنیم هم زمین و آسمان و کوه و دریا است، هم جامعه و مردم رفته و مانده. بومیان اولیه استرالیا که سرنوشتی خیلی غمانگیز دارندگ ولی آنها نوع برششان از هستی جور دیگری است. ما افق نگر هستیم. تصویری بخواهیم بکشیم در افق میکشیم آنها نگاهی دیگر دارند. برای آنها زندگی در زیرزمین ادامه دارد و پدران و مادران و اجدادشان که در زمین دفن شدهاند با آنها صحبت میکنند. گوش را به زمین میگذارند و نظر میخواهند از اجدادشان؛ به دلیل اینکه تصور می کنند اجدادشان در زیرزمین به حیاتشان ادامه میدهند. به شکل دیگری میتوانیم بگوییم سرزمین فرهنگی ایران آن زیر هم هست، چه به شکل مجازی خودش (مثلاً اجداد ما در اینجا دفن شدند) چه به شکل واقعی خودش (مثلاً دهکده پاسارگاد که همه میدانند تا چه حد میتواند بعد از حفاری دانش و اطلاع و داده بدهد). میبینیم وقتی قرار بود سدی ساخته بشود و دهکده را آب بگیرد، دهکدهای که زیر خاک است چه مقاومتها شد و چقدر علاقهمند بودند مردم که این کار انجام نشود؛ برای اینکه روزی ممکن است ما این امکان را داشته باشیم برویم زیر و گذشتهمان را بیشتر بیاوریم بیرون؛ به همین دلیل هم زمین و کوه و آسمان و دریا است، هم جامعه و مردم رفته و مانده. مردم رفته زبان را منتقل کردند به فرزندان و این پخته شد، تغییر شکل پیدا کرد، رویش کار شد با زبانهای دیگر آمیخته شد و بهتدریج جلو رفت، چه به شکل شفاهی، چه به شکل کتبی. خوشبختانه تقریباً یکصد سالی است فضلا و دانشمندان و ایراندوستان رفتند به سراغ فرهنگ شفاهی که تا جایی که ممکن است آن را جمعآوری کنند و بنویسند. افراد خیلی علاقهمندی مثل انجوی شیرازی شروع کرد و زندهیاد احمد شاملو ادامه داد. از طرف دیگر، علامه دهخدا اولین کاری که کرد جمعآوری ضربالمثل بود و بعد لغتنامه. کارش ادامه پیدا کرده تا امروز. میبینیم مردم رفته، آنچه تاریخ آنها است، آنچه نفس آنها است، در این سرزمین مانده است. هر حرکتشان مانده و این سرزمین فرهنگی است.
در تمامی این منطقه ما ساکنین اولیه هستیم و از همه پیرتر و جایمان جای همان پیر مغان است. دیگرانی هم بودهاند، مثلاً نئاندرتالها، که متأسفانه از بین رفتهاند. پدران ما به آنها رحم نکردند. خود آنها هم به دلیل اینکه پیشرفت لازم را نداشتند، نتوانستند مقاومت بکنند. تا ده سال پیش تصور این بود که از شمال رفتهاند آنطرف آسیا؛ ولی امروزه میدانیم از ایران هم رد شدهاند. عدهای از محققین مطرح میکردند در شاهنامه دیوها که در غارها بودند، همان تصویری است که در خاطره جمعی از نئاندرتالها مانده است. این را با قید احتیاط عرض میکنم؛ ولی مکتوب این نظریه هست. شاید روزی به آن بپردازیم.
به نظر من در تعریف این سرزمین فرهنگی باید گفت همه اعتبار و ارزش نام فرهنگی ایران در حجم این سرزمین فرهنگی نهفته است، در حجمی از:
همه باورهای گوناگون مذهبی، مانند شیعه، سنی، اسماعیلی، زرتشتی، مسیحی یهودی، بهایی، مذاهبی مثل آشوری و ارامنی که خودشان را شاید از دیگر مذاهب مسیحی جدا میدانند، حتی سیکهای ما که در بلوچستان هستند یا بوداییهایی که بهتدریج در بعضی شهرها حضور دارند، حتی دو نفر که دور هم جمع بشوند و ادعا بکنند باوری دارند؛ باوری که در مجموعه قوانین اجتماعی میشود گفت مقدس است؛
همه فرهنگهای شفاهی و کتبی؛
همه سنگنوشتهها و کتابهای خطی و آثار باستانی؛
همه زیرساختها، پلها و بندرها و قناتها؛
همه زبانهای منسوخشده و لهجههای زنده، مثل کردی، ترکی، بلوچی، لری و عربی؛
همه شیوههای تولیدی و صنعتی و هنری و صنایع ظریف؛
همه سنتها و رقصها و بازیها و اعیاد و بهخصوص جشن نوروز؛
همه منابع طبیعی، معدنی و غنای طبیعت، حیاتوحش، گیاهان و درختان و رودخانهها.
تمامی اعتبار و ارزش نام فرهنگی ایران در حجم این سرزمین فرهنگی نهفته است.
زمانی که اخبار و فیلمهای کوتاهی از سیلزدگان ایران عزیز میرسد، بسیار دردآور است. من این درد را در وجود خودم حس میکنم. مطمئناً هموطنان دیگر هم همینطور هستند. دردآور است وقتی خانوادهای میبینند از خانهشان هیچ، واقعاً هیچ، نمانده است. تمامی خاطراتشان در آن خانه (ازدواجها، فوت نزدیکان، تولدها و ...) بوده است و حال از آن جز زمینی شسته چیزی نمانده است. من با هرکدام از این خانوادهها یکبار غمگین میشوم بهشدت و فکر میکنم بشر مطمئناً راهحلهایی برای جلوگیری از فجایع طبیعی دارد. ازنظر فنی خوشبختانه راهحلهایی دارد. تنها باید اشراف پیدا کرد و از آنها را استفاده کرد تا بلایای طبیعی نتوانند بروبند، مثل جارو کردن این سیل اخیر، بهویژه در لرستان حالت جارو کردن پیدا کرده است. امیدوارم هر چه زودتر خبرهای خوب بشنویم. بشنویم این بارانها تمام شده و خطرات برطرف شده است؛ همچنین امجموعه امکانات مردمی، دولتی و نهادهای انجمنهای گوناگون توانسته باشند حداقلی فراهم کنند برای زندگی این عزیزان. خوشبختانه هوا آنقدرها سرد نیست، جز در مناطق کوهستانی. با این آرزوی قلبی هموطنانم را به خدا میسپارم.