تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی (بخش سیزدهم): حقوق بشر تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان شهریور ماه ۱۳۹۷ پاریس
متن محتوای ویدیو
نگاه روانکاو (بخش ۱۳): حقوق بشر
با سلام و درودی دوباره به هممیهنان عزیزم و تمام فارسیزبانانی
در سیزدهمین بخش نگاه روانکاو در نظر دارم کاری تازه ارائه کنم و راجع به نگاه روانکاو به حقوق بشر صحبت کنم، به معنی واقع کلمه نگاه، یعنی نگاه روانکاو، نگاه نقاش روانکاو. به یکی از تابلوها که در مورد حقوق بشر است با هم نگاه میکنیم. مسافرتی میکنیم در حدود حدود نیم ساعت تا حقوق بشر را با توجه به این تابلو ببینیم. پیش از آن شعر کوتاهی را از کتاب این باغ را هوا تویی بررسی میکنیم. آینده مردمانی از دورها آمده، با گذشته سرزمینی چنین آفتابخورده، در گردش چندساله آرزومندان باورمدار، به یک روال نخواهد ماند. من به این عمیقاً معتقدم.
بحث حقوق بشر، بهویژه اعلامیه جهانی حقوق بشر، است. این اعلامیه همانطور که میدانید در اصل به نام اعلامیه حقوق شهروندی بوده که در سال ۱۷۹۲م در زمان انقلاب کبیر فرانسه، در پاریس نوشته شد که خلاصۀ تمام روشناندیشیها و روشنفکریهای متفکران دوران رنسانس و روشنایی است. این اعلامیه بر روی چرم نوشته شده است و در موزه کاردینال که موزه انقلاب کبیر فرانسه است، در پاریس نگهداری میشود. اگر فرصتی داشتید و به پاریس رفتید حتماً بازدید کنید. لذتبخش است ببینیم در ۱۷۹۲ دانشمندان و فرهیختگان فرانسوی چه نوشتهاند. خیلی جالب است بدانید در همین سال در کلژدوفرانس که بزرگترین مکان علمی فرانسه بوده و هنوز هم هست، یکی از استادان این اعلامیه را به زبانهای فارسی و عربی ترجمه میکند. البته فارسی آن خیلی فارسی قلمبهسلمبه با لغتهای عربی است که زیاد مفهوم نیست. در سال ۱۹۴۸ به پیشنهاد روزولت، رئیسجمهور آمریکا، اعلامیه جهانی حقوق بشر نوشته میشود و در سازمان ملل متحد تصویب میشود. بعد از جنگ دوم جهانی است؛ پس برای جلوگیری از جنگ، با توجه به اعلامیه حقوق شهروندی، با یک مقدمه و سی ماده نوشته میشود. اتفاقاً در میان پنجاهودو کشوری که اولبار امضا کردند، ایران هم بود که باعث افتخار ماست. ترجمههای مختلفی از اعلامیه وجود دارد که اگر علاقهمند باشید در اینترنت خیلی راحت میتوانید پیدا کنید. من در ماه مارس ۲۰۱۸ به دعوت پارلمان اروپا، در پارلمان اروپا در مورد حقوق بشر و فرهنگ سخنرانی کردم تا بهعنوان روانکاو نشان دهم مبنا و اساس حقوق بشر (ریشه اصلی آن) در تعریفی است از دیگری. آن تعریف انسانی چنین است دیگری منی است در موقعیت دیگر که نشسته آنجا. راننده تاکسی من است در آنجا نشستهام. هم راننده تاکسی من است هم من راننده تاکسی، هر دو منی هستیم در موقعیتی دیگر. همسر من منی است در موقعیت دیگر. فرزندان من، همسایه من، پزشکی در سیبری و قانوندانی در افریقای جنوبی همه منی هستند در موقعیتی دیگر. از زمانی که ما نمادپردازی کردیم با آن حضورمان در هستی را تغییر دادیم و دیگری را قبول کردیم. چرا؟ برای اینکه نمادپردازی کردیم تا با او ارتباط داشته باشیم. دیگری را قبول کردیم. دیگری هست و من هستم. من هستم چون دیگری هست. دیگری هست چون من هستم. رابطۀ آیینهای بین من و دیگری با نمادپردازی، با بدنمان برقرار میشود. با جملۀ دلم درد میکند یا گوشم درد میکند، به خودم هم میگویم گوشم درد میکند؛ پس دیگری را قبول کردم. دیگری منی است در موقعیت دیگر. ما هر دو یک موقعیت داریم. پس درواقع میشود گفت این دیگری و تعریف دیگری، مبنا و پایه اساسی حقوق بشر است. این فکر در ذهن من ریشه دواند. طبیعتاً بهعنوان فعال حقوق بشر، اعلامیه جهانی حقوق بشر برایم سند معتبری است بهمنظور روابط حداقل. میتوانیم بالاتر هم برویم و باید حتماً رفت و حقوق حیات را نوشت تا بدانیم با زمین و بقیه محصولات حیاتی زمین باید مهربانتر باشیم. این بحث دیگری است؛ ولی حقوق بشر (همینکه هست) اگر بتواند مبنای تمام قوانین اساسی کشورها قرار بگیرد، به معنی واقع کلمه، نه با تقلب و ریا و دورویی و دورنگی، اگر بتواند مبنا قرار بگیرد، اگر بتوانیم قوانین فرعی در سطح ملی و منطقهای را بر اساس قوانین اساسی بنویسیم که قوانین اساسی خودش از اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده باشد، اگر چنین فرمی در جهان صورت بگیرد، میتوانیم بگوییم چهار لایه اعلامیه جهانی حقوق بشر شکل و فرم گرفته و میتواند ما را به سمت جهانی حداقل با مدارای بیشتر و خوشبختتر ببرد. اعلامیه جهانی حقوق بشر روابط بین افراد محله و افراد شهر را مشخص میکند. رابطۀ بین گروهها (گروههای زبانی، گروههای فرهنگی و ...) را مشخص میکند. اگر در شهری و در مملکتی دوسه گروه زبانی و فرهنگی باشند، رابطۀ بین اینها، رابطۀ بین دولتها و گروههای فرهنگی و افراد مشخص میشود. بالاخره در چهارمین لایه رابطه بین کشورها را در حقوق بینالملل ترسیم میکند. درواقع اعلامیه جهانی حقوق بشر با مقدمه و سی مادهاش، چهار لایۀ روابط بین انسانها را با هم روشن میکند. من با توجه به توضیحی که دادم، به فکرم رسید شاید بهترین و اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر، آن زمانی است که انسانی بلند میشود (حدود چهلوپنج هزار سال پیش) و تکهزغالی در دست میگیرد و روی غار اولین خط را میکشد. این نشان میدهد من انسانم، با حیوان متفاوتم، خط میکشم و شروع کرد به نقاشی کشیدن قبل از تاریخ. میگوییم نقاشی پیشازتاریخ یا نقاشی غار. در این نقاشی غار یا پیشازتاریخ میبینیم انسانها نه زبانهای گوناگون داشتند، نه مرز کشورهای مشخص بود، نه بحث نژاد سپید و سیاه و سرخ مطرح بود، بلکه بحث فاصلۀ انسان با حیوان مطرح بود. حقوق بشر از آنجا آمد. بعد میبینیم (با این فکر شروع کردم به مطالعه کردن) از حدود یکمیلیون پیش یا بیشتر، نقاشی را از نیاکان خود به ارث بردیم. که از این نقاشیها عکاسی شده است و در بانکهای اطلاعاتی نگهداری میشوند، بر اساس محلی که آنها را پیدا کردند. آیا در غار است؟ روی سنگ است؟ در چه زمانی کشیده شده است؟ از چه موضوعاتی صحبت میکنند؟ حدود یک سال و نیم مطالعه کردم در مورد این نقشها تا بتوانم بهتدریج از بین آنها تعدادی انتخاب بکنم و تابلویی را که در پشت سر من (در برنامه نگاه روانکاو از تلویزیون رنگینکمان) میبینید، بهعنوان تابلوی حقوق بشر طی دو سال تهیه بکنم.
در این تابلو من سعی کردم اندکی با خوشنویسی فارسی و اشعار حافظ (جنگ هفتادودوملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند) استفاده کنم؛ برای اینکه هیچکدام حقیقت مطلق را نمیگویند. از اینجا شروع میشود. من حقیقت مطلق ندارم. دیگری منی است در موقعیت دیگر. اگر من دارم، دیگری هم دارد، پس من ندارم، چون دیگری هم ندارد؛ پس ما حقیقت نسبی داریم با هم. از اینجاست که از اشعار حافظ استفاده میکنم. این تابلو دو متر در سه متر است و بر گونی درست شده و هفت لایه دارد. سعی کردم لایههای اولیه به شکلی باشند که تصویر و شکل و شمای نقاشی درون غار را دوباره بازیابی کنم، با تمام زمان چهلهزارسالهای از آن گذشته است و لایهای از رسوبات رویش را گرفته است؛ البته هنوز هم درخشان هستند؛ زیرا این لایهها مواد معدنی هستند که آب با خودشان آورده و آنجا رسوب کردهاند. همین لایهها هستند که از نقاشی حفاظت میکنند. با توجه به این نقاشیها سعی کردم روح آن سی ماده را در این نقاشی بیاورم. در وسط نقاشی زن و مردی هستند. به معنایی اسطورهای هستند، اسطورههای تورات و قرآن. به معنایی دیگر علمی هستند؛ چون آنطور مطالعات ژنتیک اخیر نشان میدهد ظاهراً ریشۀ تمام انسانهای امروزی به گروهی کوچک در شمال مصر میرسد. این انسانها طی صد و هشتاد هزار سال آمدند و دو بار دور دنیا را گشتند.
بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چون عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو که از محنت دیگران بیغمی نشایند که نامت نهند آدمی
این خیلی دقیق به مرکز این نقطه اساسی اشاره میکند که نهتنها ما از یک پیکریم، از یک گوهریم، ژنمان یکی است، مولکولها و سلولهایمان به یک شکل آمدهاند تا امروز، نهتنها این هستیم، بلکه به دلیل اینکه با هم ارتباط داریم (ارتباط انسانی)، نمادپردازی کردیم، سخن میگوییم، میتوانیم درد هم را بفهمیم، پس میتوانیم همدردی کنیم.
تو که از محنت دیگران بیغمی نشایند که نامت نهند آدمی
نه فقط تو به دیگران کمک نمیکنی، بلکه از محنت او غمگین هم نمیشوی؛ یعنی در موقعیتی قرار نگرفتی که دیگری منی باشد در موقعیت دیگر. اگر آنجا نیستی، پس آدم نیستی. حال اگر به این تابلو کمی بیشتر نگاه کنیم میبینیم در قسمت میانی آدم و حوا هستند؛ ولی محو شدهاند؛ یعنی بسیار دورند، دویست هزار سال پیش. باید چند نکته را توضیح بدهم در فرصتی دیگر. شاید اگر خودتان تابلو را نگاه کنید اگر به سایت بروید پیدایش میکنید و میتوانید دقیقتر نگاه کنید. در وسط تقریباً بین آدم و حوا کسانی هستند که در مقابل خورشید میبینید و با رنگ قرمز نقاشی شدهاند و میرقصند. من این را این نماد این گرفتم که نیاکان ما در نقاشیهای خود وقتی جلوی خورشید میرقصند، یعنی ما مذهب و آیین و جهانبینی داریم. پرستش خورشید میکنیم. میرقصیم و آن را میپرستیم و آن را میکشیم؛ یعنی به بقیه نشان میدهیم و باعث افتخارمان است. پس آنجایی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح میشود هرکسی حق دارد دین خودش را داشته باشد، آزاد است که دین خودش را داشته باشد و کسی حق ندارد او را مجبور بکند به دین دیگری بیاید، درواقع با این نقاشی روی غار من آن را کپی کردم. همه اینها را کپی کردم از روی نقاشیهایی که تصاویرشان را داشتم. در قسمت دیگری میبینیم در کنار، قسمت چپِ رقصندههای مقابل خورشید، انسانی است که مثل ریشه کشیده شده است و تقریباً در حال نواختن یک ساز بادی است. این مربوط به دوازده هزار و پانصد هزار سال پیش است. دقیقاً زیر ابزار موسیقی نقطهنقطه است؛ یعنی دارد مینوازد؛ یعنی چیزی از این دارد خارج میشود و به گوش ما میرسد. یاد نت میافتم. در قرن دوازدهم نت را اختراع کردند تا بتوان موسیقی را با آن نوشت. نیاکان ما نهتنها به لذت بردن از موسیقی و رقص توجه کردند، بلکه توجه داشتند که باید موسیقی را حفظ کنند. این شخص نوازنده من را به یاد «ای برادر تو همه اندیشهای / مابقی تو استخوان و ریشهای» میاندازد. ریشه بودن انسان اشاره دارد به اینکه چندین شبکه داریم، شبکۀ اعصاب، شبکۀ خونرسانی و پیرگها. انسان را به شکل شبکهای نشان دادن خودش اشرافی به حضور انسان را نشان میدهد. در قسمت پایین سمت چپ تصویری کپی کردم. قایقی است. شرح دو روز مسافرت را میگویند در آنجا که روزی رفتند و روز بعد برگشتند. در این سفر کوه دیدند. مصداق این است که مسافرت برایشان آزاد است. من آزادم مسافرت کنم. آزادی مسافرت جز حقوق من است. در کنار همان فردی که مینوازد سه نفر را میبینیم. روی بازوی وسطی مستطیلی کشیده شده است. پدران ما وقتی در نقاشیهایشان میخواستند رئیس گروهی را مشخص کنند روی بازویش استوانه میکشیدند. هنوز هم در اکثر ارتشهای دنیا روی بازو علامت رهبری یا فرماندهی میگذارند. هنوز هم کاپیتان تیم فوتبال روی بازویش علامتی است. میتوانیم بگوییم کار اجتماعی و رهبری را میشناختهاند. در پایین دستی میبینید. اولین تصاویری که از نقاشیهای قبل از تاریخ باقی مانده، نقاشی دست است. این دست هم دو جور است. یکی دست مثبت است؛ یعنی دست را در رنگ میزدند و میزدند جاهای مختلف. یکی دست منفی است؛ یعنی رنگ را در دهان میکردند دست را میگذاشتند و فوت میکردند. جالب این است که در پنج قاره این دست مثبت و منفی را در غارها کشف کردهایم، بدون اینکه آن زمان رابطهای بین این افراد باشد. این هنوز برای ما عجیب است که چگونه اینها همزمان مشابه کار کردهاند. آیا ارتباطی بین آنها بوده است؟ این یکی از رازهای نقاشی پیشازتاریخ است. در همان پایین دو دهکدۀ کوچک کشیده شده است. کپی کردهام دهکده و کار در دهکده و خانههای دهکده را. اینکه در زندگی هرکسی آزاد است کاری داشته باشد و کسی نمیتواند دیگری را از کار کردن منع بکند. اینها بخشهایی از این تابلو بود. اگر علاقهمند باشید میتوانید بیشتر ببینید. نکته آخر این است که دستی گذاشته تقریباً در محل امضای خودم آن پایین و کار را امضا کردم. دستی که گذاشتم بیشتر بهخاطر این بود که بگویم این هم امضای پدران ماست. نقاشی کپی است و دستم امضای آنها است.
این اثر را در سال ۲۰۰۳ یا ۲۰۰۲ تمام کردم. سال ۲۰۱۱ شورای حقوق بشر در سازمان ملل، با پنجاهویک عضو، تشکیل میشود. از اینجا کمی بحث حقوق بشر جدیتر شد. شورای حقوق بشر از گرافیستهای زیادی خواست بیایند نشانی (لوگویی) برایش درست کنند. طراحی لوگوی بسیار زیبایی ارائه داد. همین دست است که با کمی تغییر آن را به شکل پرنده صلح درآورده است. در سال ۲۰۰۳ به این فکر رسیده بودم که اعلامیه جهانی حقوق بشر را با استفاده از نقاشی قبل از تاریخ درست بکنم، به شکل نقاشی بنویسم و پایش به جای امضا همان دست را بگذارم.