تاریخ چاپ
خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش چهاردهم (زبان) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان شهریور ماه ۱۳۹۷ پاریس
متن محتوای ویدیو
در روانپژوهی زبان
با سلامی دوباره خدمت دوستان عزیزم.
در چهاردهمین برنامۀ در روانپژوهی با توجه به شرایط امروز ایران، به نظرم آمد که دربارۀ زبان صحبت کنم. زبان پارسی، زبان رسمی ایران است. زبان اداری و زبانی است که مردم عمدتاً برای رفع نیازهای روزمرۀ خود از آن استفاده میکنند. البته قومیتهایی مانند: ترک، عرب، بلوچ، کرد، ترکمن و ...که برای رفع نیازهای روزمرۀ خود از زبان مادری خودشان استفاده میکنند هم وقتی مدرسه بروند پارسی را فرا میگیرند، مینویسند و میخوانند. یکی از خوشبختیهای ما این است که زبان مشترکی داریم و با این زبان مشترک میتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم. اما نقش این زبان خارج از اینکه یک زبان مشترک است و ما را به هم وصل میکند، چیست؟ چه وظیفهای دارد؟ ما از آن چه استفادهای میبریم و باید با آن چه کنیم؟
می دانید که رابطۀ یک روانکاو با مراجع از طریق زبان صورت میگیرد. فرد مراجع الزماً آسیب روانی ندارد؛ چون در ابتدا مشخص نیست. او ممکن است در یک پیچیدگی و مشکل کاری، خانوادگی، ارتباطی و ...باشد و بخواهد از این مشکل و پیچیدگی عبور کند. مراجع در این شرایط به روانکاو، روانپزشک و ...مراجعه میکند تا از تجربیات آنها استفاده کند و مشاوره، پروژۀ همراهی و ...بگیرد.
ممکن است مراجع دچار آسیب روانی شده باشد و نوع آن تشخیص داده شود و در نهایت یک پروژۀ همراهی بگیرد. پروژۀ همراهی الزاماً معالجه نیست. در بسیاری از موارد شاید اصلاً معالجه ضرورتی نداشته باشد یا شاید امکانی درمان وجود نداشته باشد؛ زیرا برای برخی از آسیبهای روانی امکان معالجه وجود ندارد ولی امکان همراهی وجود دارد. امکان همراهی این است که فرد بتواند با آسیب روانی خود کنار بیاید. از طرفی همراهی سبب میشود که اطرافیان فرد مراجع نیز بتوانند با او کنار بیایند.
آنچه اهمیت دارد این است که رابطۀ روانکاو، روانپزشک و رواندرمان با مراجع از طریق زبان و کلام صورت میگیرد. روشن است که کلام و سخن دو بعد دارد. هر نشانهای دو بعد دارد. وقتی شما یک نشانهای را با دست نشان میدهید در پس آن نشانه پیامی نهفته است. پس نشانه دو قسمت دارد؛ یکی خود آن علامت است و دیگری پیام نهفته در آن. بهعنوان مثال رنگ سیاه یک علامت است که پیام نهفته در آن را میتوانیم بنا به فرهنگی خاص، غم و اندوه به سبب از دست دادن عزیزی بدانیم. وقتی این نشانهها در یک مجموعۀ بههمپیوستهای جمع شود، به زبان تبدیل میشود. وقتی میگوییم زبان کامپیوتر، زبان ریاضی و...یعنی اینکه من مجموعهای از نشانههایی را دارم که این نشانهها دو قسمت مرتبط با هم دارند که عبارتند از: علامت بیرونی و پیام درونی. مثلاً مجموعه علائم رانندگی، زبانی را میسازد، برای اینکه این علائم با هم در ارتباط هستند. جایی که ورود ممنوع و جایی که ورود یک طرفه است به هم مربوط میشوند و یکی را بدون دیگری نمیشود فهمید و شناخت.
گفتم که آنچه برای روانکاتو اهمیت دارد سخنی است که مراجع بر زبان میآورد. سخن مراجع هرچه خالصتر و عمیقتر باشد طبیعتاً به روانکاو کمک بیشتری میکند تا بتواند پیام پشت سخن را دریابد. در واقع اگر به کار روانکاو مراجعه کنیم میبینیم روانکاو تلاشش بر این است که مفاهیم اصلی پشت دالها را دریابد. هر دالی مدلولی نهفته دارد و کار روانکاو این است که تلاش کند تا دریابد این دالها چه پیام دیگری را میخواهند برسانند؛ جدا از پیامی که ظاهراً به گوش میرسد.
این موضوع را کمی باز کردم تا به نکته برسم که در هنگام بحران بین مردم، حاکمان و مدیران جامعه چه زبانی فعال میشود و اصولاً حاکمان، کلان مدیران و مدیران ارشد چگونه پیام مردم را دریافت میکنند. کسانی که جامعه را مدیریت میکنند؛ چه انتخاب شده، چه انتخاب نشده باشند، به هر حال اختیار ادارۀ جامعه را در دست دارند. بحثی که اینجا میخواهم مطرح کنم رابطۀ زبانی بین مدیران، کلان مدیران جامعه و مردم چگونه است؛ مردمی که قشرهای متفاوتی دارند، سن و نیازهای متفاوتی دارند و در جاهای متفاوتی زندگی میکنند، ... و ممکن است زبان مادری آنها زبان پارسی نباشد. به هر حال حاکمان و مدیران ارشد از زبان مشترک پارسی برای انتقال پیام خود استفاده میکنند. این موضوع برای کار روانپژوهی و درک تغییرات واژههای این زبان مؤثر است. بررسی زبان و گفتمان مدیران ارشد یک جامعه کمکی است برای اینکه بتوانیم بهشکلی پیام عمیقتر مدیران آن جامعه را بشنویم. مثلاً وزارت بهداشت، وزارتخانهای است که وظیفهاش حفاظت از جان و هستی جامعه است. وزارتی است که باید پاسخگوی درمان جسمی و روانی مردم یک جامعه باشد. باید پاسخگوی گرهها و مشکلات جسمی و روانی مردم یک جامعه باشد. حتی باید مسئول پیشگیری از اتفاقات ناگواری باشد که میتواند بهداشت یک جامعه را دگرگون کند. وزیری که عهدهدار وزارتخانۀ بهداشت است باید احساسِ مسئولیتِ سنگینِ شبانه روزیِ سلامتِ افرادِ جامعه را داشته باشد؛ زیرا اگر راه درستی را برای انجام کارها در پیش نگیرد احتمال به خطر انداختن جان افراد بیش ار پیش افزایش مییابد.
حالا به گفتههای وزیر بهداشت دقت کنید که چند روز گذشته مطرح کردند که به هر حال شما رأی دادید و ما هم مسئولانی که سر کار هستیم و همین است که هست. اینجا در واقع گفتمان وزیر تبدیل میشود به گفتمانی که چون شما رأی دادید، من اینجا هستم، پس من هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم؛ اما مسئولیتی ندارم. کارکردِ کاربردِ اینگونۀ زبان در حقیقت این است که شخص گوینده از خودش سلب مسئولیت میکند و بار مسئولیت را به گردن دیگران میاندازد. اگر به کس دیگری رأی میدادید خوب کس دیگر میآمد و کار دیگری انجام میداد؛ در حالی که رأی دادید و رئیس جمهور هم دولتی انتخاب میکند، پس در حقیقت خود شما رأی دادید. این گفتمان به عبارتی معکوس کردن مسئولیت است؛ زیرا مسئولیت با خود مردم انتخاب کننده است.
در جلسات پیشین گفتم رأی دادن در ایران عمدتاً انتخاب بین بد و بدتر است؛ زیرا قانون اساسی اجازۀ انتخاب آزاد بین خوب و خوبتر از مردم سلب کرده است. با توجه به این شرایط گفتۀ وزیر بهداشت نمیتواند ملاک خوبی برای سلب مسئولیت از خودش باشد؛ زیرا مردم در انتخاب خود آزاد نبودهاند. از طرف دیگر همدردی وزیر، همدردی مسئول و مدیر سیاسی یک جامعه، در شرایط بحرانی میتواند تأثیرات مثبتی برای مردم داشته باشد. به عبارتی وقتی به مردم بگویند که ما مشکل شما را میفهمیم و تلاش میکنیم آن را حل کنیم و برای رسیدن به حل مشکل از شما یاری میخواهیم، ما با زبانی مسئولانه روبهروایم؛ زبانی که نشان میدهد شخص گوینده به مسئولیتهای خویش واقف است و تلاش میکند در شرایط بحرانی، مشکلات را حل کند. مدیر سیاسی کسی است که میداند باید چه بگوید، چگونه بگوید، کجا برود و مسئولیتش را بر دوش دیگران نیندازد؛ بلکه با زبانی مسئولانه مشکل را بیان میکند و یاری میطلبد. آنچه در گفتمان مدیران سیاسی ما، چه در شکل دولتی خودش، چه در شکل رهبری خودش، مستتر است گفتمانی است که نه تنها مسئولیت پذیر نیست؛ بلکه مسئولیت خود را به دوش دیگری میاندازد. فرانسویها، میگویند مقداری سیب زمینی گرم است، هر کس بخواهد بدهد دست دیگری سیب زمینی گرم را، نگاهش ندارد.
کمک خواستن از مردم، میتواند مردم را دلگرم کند که من به تنهایی بهعنوان یک مسئول به مسئولیت خودم واقفم؛ ولی به تنهایی قادر به حل معضل و مشکلی که پیدا شده نیستم. تا وقتی که این مسألۀ تحریمها برطرف شود و ما بتوانیم بهطور ساده و عادی زندگی کنیم باید به هم کمک کنیم. مدیر در این شرایط میتواند حتی کمکهایی که نیاز دارد را علناً اعلام کند مثلاً بگوید: اگر شما داروهایی را برای یک ماه آینده خریداری کردید و حالا به آن نیاز ندارید به داروخانهها برگردانید برای افرادی که به این داروها در حال حاضر نیاز دارند. یکی از روانپزشکان داخل ایران که با هم همکاری داریم به من میگفت هفتۀ پیش، از هر چهار نسخهای که مینویسد، سه نسخهاش برمیگردد و بیمار میآید که من دارو را عوض کنم؛ زیرا آن داروی قبلی نیست و این درصد بسیار بالایی است. در مثالی که مطرح کردم به جای اینکه در گفتمان وزیر بهداشت، شاهد پذیرش مسئولیت و طلب همکاری از مردم باشیم، شاهد عدم مسئولیتپذیری و عدم درخواست همکاری از مردم هستیم. وقتی مدیران دولتی از زبانی درست و دقیق استفاده کنند باعث میشود که مردم احساس نکنند با مدیران سیاسی روبهرو هستند؛ زیرا مدیران سیاسی مشکل را قبول میکنند و مسئولیت خودشان را میپذیرند و زبانی را به کار میبرند که این زبان همکاری و همیاری مردم را میطلبد نه اینکه دوباره بار مشکلات را و تحریمهای چهلساله را به دوش مردم بیندازند و کسانی را که زیر چنین فشاری هستند بیشتر در تنگنا قرار دهند.
آنچه ما در روانپژوهی اثر زبان، اثر گفتمان و اثر گفتار میدانیم، زمانی است که مسئولی راه منطقی در پیش نگیرد و تلاش کند با نفی و با برگرداندن مسئولیت به خود مردم بهشکلی از زبان استفادۀ غلط و معکوس کند؛ زبانی که میتواند به مردم روحیه بدهد، زبانی که میتواند مردم را به همکاری و همیاری تشویق کند، زبانی که میتواند از وسایل ارتباط جمعی استفاده کند و مثلاً مثالهای تاریخی را مطرح کند که مردم کشورهای دیگر در مشکلات دیگری که با آن روبهرو بودند، چگونه به هم یاری رساندند و همیاری را با زبان و گفتمان تقویت کند. متأسفانه میبینیم به دلیل موقعیت خاصی که هست این وزیر درست برعکس رفتار میکند و این باعث میشود کسانی که پیام او را با همان زبان میشنوند، اگر کوچکترین کورسوی امیدی داشتند با شنیدن سخنان او طبیعتاً دیگر امیدی نخواهند داشت. مردم وقتی به سخنان مدیران جامعه مراجعه میکنند تا بتوانند با تکیه بر آن به ارامشی برسند و قدمی به جلو بردارند متاسفانه نتیجهای نخواهند گرفت. این نوع سخن گفتن نمیتواند به هیچ ترتیب جامعۀ ایران را از شرایط پیچیدهای که دارد نجات دهد یا آرام بکند.
بحثی که در زمان باقی مانده میخواهم به آن بپردازم همین مسأله زبان و دال و مدلول است. پشت این دالها معمولاً سکوت بسیاری از طرف مسئولان است که از نفی نشأت میگیرد. حتی گاهی با عمده کردن مسائل دیگر باعث میشوند ذهن افرارد از مسائل اصلی منحرف شود و به سمت دیگری برود.پشت این رفتارها ناتوانی نهفته است و دلیل عمدهاش هم مشخصاً عدم دخالت خود مردم در ادارۀ خودشان است. اگر رهبری، دولت، مجلس، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام عمیقاً در دلشان، در ضمیر پنهان خودشان مطمئن بودند که با مردم یکی هستند، طبیعتاً اولین کاری که در شرایط بحرانی میکردند این بود که از مردم طلب کمک کنند. اما میبینیم که در هیچکدام از گفتههایی که به گوش ما میرسد و در نوشتههایی که در شبکههای اجتماعی از مدیران سیاسی جامعه منتشر میشود، خبری از درخواست کمک از مردم نیست. علت اساسی هم این است که خود این افراد عمیقاً معتقدند آنچه که انجام میدهند و آنجایی که قرار گرفتهاند هیچ ارتباطی با نمایندگی مردمی که در این دوران سخت دچار مشکلات شدهاند ندارد. رفتار مسئولان نوع دیگری از سخن گفتن است. یعنی پشت این شیوه، بیشتر با سکوت، منحرف کردن اذهان، عدم پذیرش مسئولیت و انداختن به آن بر دوش دیگران و کمک نخواستن از مردم روبهرو هستیم. در حقیقت پشت این رفتار واقعیت بسیار خشن، سخت و غمگینی نهفته است که عبارت است از: درۀ بزرگی که مردم را از مدیران سیاسی جدا میکند و در این حالت دیگر سخن نمیتواند بر دل بنشیند؛ چون از دل بر نمیآید.