طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در نگاه روانکاو به وضعیت امروز جامعه ایران ۱

تاریخ چاپ  

خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش چهاردهم (نگاه روانکاو به وضعیت امروز جامعه ایران ۱) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان شهریور ماه ۱۳۹۷ پاریس

 

متن محتوای ویدیو


نگاه روانکاو به وضعیت امروز جامعۀ ایران


با سلام خدمت هم‌وطنان و دوستان پارسی زبانم. 

برنامۀ شمارۀ چهارده امروزِ در نگاه روانکاو را با این پرسش آغاز می‌کنیم که نگاه روانکاو به وضعیت امروز جامعۀ ایران چگونه است؛ به عبارت دیگر یک روانکاو چگونه فعل و انفعالات داخلی و خارجی جامعۀ ایران را می‌بیند. شاید این نگاه بتواند نور تازه‌ای بر مجموعه نگاه‌های مختلفی بیاندازد که می‌شود به جامعۀ ایرانِ امروز انداخت؛ مانند آنچه به حاکمیت، دولت و مسئولین امروز مربوط می‌شود، مسائل مربوط به نیروهای به‌اصطلاح اپوزیسیون و طیف‌های مختلفش و به آنچه که لایه‌های مختلف مردم ایران باز می‌گردد. 

یک روانکاو طبیعتاً نمی‌تواند در چنین شرایط پیچیده‌ای بی‌طرف بماند نگاه دقیق و حساسی به آن نداشته باشد. علت این حساسیت آن است که روانکاو با روان آدمی سروکار دارد. روانکاو آدمی را در بستر فرهنگی بررسی می‌کند؛ زیرا انسان متأثر از محیط فرهنگی خویش است. محیط فرهنگی با تغییرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، بحران‌ها، جنگ‌ها، انقلاب‌ها و مصیبت‌های ناشی از آن تغییر می‌کند و شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرد. 

روانکاو می‌تواند با توجه به نوع تجزیه و تحلیل و برداشتش از انسان، نور تازه‌ای بر روان انسان بیاندازد و او را از زاویۀ تازه‌ای بنگرد. اهمیت این مباحث در این است که ممکن است بتواند نگاه افراد به مسائل را تغییر دهد. به عنوان مثال زمانی که به جلسۀ یکی از احزاب اپوزیسیون دعوت شده بودم، سخنی تحت عنوان استراتژی سیاسیِ مطلوبِ ممکن، بیان کردم با مثال مشخصی از اوضاع کشور افغانستان. این مثال با گسترش و پرسش و پاسخ آن دو ساعت و نیم طول کشید. آخرین پرسشی که رئیس جلسه از مقام مسئول آن حزب کرد این بود که نظر ایشان در این زمینه چیست و ایشان گفتند که ما دید تازه‌ای پیدا کردیم که مسائل را از این زاویه هم نگاه کنیم؛ یعنی از زاویۀ استراتژی سیاسیِ مطلوبِ ممکن. این پاسخ برای من یک پیام سازنده است؛ زیرا نگاه متفاوت روانکاو به آنچه در ایرانِ امروز می‌گذرد، این امکان را می‌دهد که گروه‌های درگیر، بتوانند با دید تازه‌ای به مسائل جاری بنگرند. آنچه اهمیت دارد این است که از تمام این جریانات فکری و نگاه‌ها، به هر روی پاسخی برای آیندۀ ایران بیرون خواهد آمد. 

اگر دقت کنیم، چه در دنیای پزشکی و روان درمانی، چه در امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ما با هر پدیده‌ای در سه مرحله روبه‌رو می‌شویم. مرحلۀ اول عکس‌برداری از آن پدیده است، مرحلۀ دوم تشخیص بر اساس آن عکس‌برداری، دانش، تخصص، تجربه و توجهی که داریم و در سومین مرحله می‌توانیم بگوییم طرح یا پروژۀ همراهی. این سه مرحله، روشی را به ما ارائه می‌کند که بر اساس آن می‌توانیم مطمئن باشیم که با یک مبانی اندازه‌گیری درست و بدون پیش‌داوری، روبه‌روایم، و بی‌آنکه بخواهیم این مبانی را با یک ایدئولوژی یا یک نوع نگرش خاص همراه کنیم، تلاش کنیم با شاخص‌های مشخص، آنچه هست را اندازه بگیریم. مثلاً در یک آزمایش خون، تعدادی شاخص وجود دارد و پزشک با بررسی این شاخص‌ها می‌تواند میزان کلسترول، قند و ... یک فرد را تشخیص دهد و برای آن تشخیص، یک پروژۀ همراهی؛ مثلاً ‌رژیم غذایی یا دارویی، ارائه دهد. این سه مرحله در همه جا تقریباً صادق است؛ به عبارتی می‌توان آن را در استراتژ‌ی سیاسی برای یک حزب در نظر بگیریم. نکتۀ مهم این است که وقتی برای مسأله‌ای پروژۀ همراهی می‌دهیم از مطلوب شروع نکردیم؛ یعنی اینکه ما یک مطلوب داریم و مطلوب ما مثلاً رسیدن به سوسیال دموکراسی است و این مطلوب را از ابتدا ملاک همه چیز قرار داده‌ایم و اصلاً به شرایط و بستر جامعه برای رسیدن به سوسیال دموکراسی توجهی نداریم؛ چرا که تنها هدف ما رسیدن به سوسیال دموکراسی است. از این منظر راه‌هایی که پیشنهاد می‌کنیم نیز بر مبنای نگاه از پیش ساخته شدۀ مطلوبِ ما است. از این راه که برویم طبیعتاً از هدف فاصله می‌گیریم؛ به عبارتی از واقعیت و ظرفیت موجود فاصله می‌گیریم. 

راه دیگر آن است که، از طرف عکس‌برداری با شاخص‌های پذیرفته شده شروع کنیم، راهی که در آن می‌توانیم به یک تشخیص برسیم و یک پروژۀ همراهی ارائه دهیم که در بستر زمان باشد؛ یعنی در طول زمان قابل اجرا باشد. این مثال را از این بابت آوردم تا بگویم نگاه یک روانکاو به شرایط امروزِ ایران، ممکن است دید تازه‌ای بدهد به همۀ افرادی که به گونه‌ای درگیرند. البته به گمان من همه درگیر هستیم. احسان یارشاطر -که فقدانش را در چند روزۀ اخیر شاهد بودیم- معتقد است که وطن من زبان پارسی است. اگر بخواهیم این گفته را توسّع دهیم می‌گوییم وطن ما فرهنگ ما است و آنچه در این فرهنگ می‌گذرد. 

ما در هر سطح، در هر نظامی و در هر جای این دنیا که زندگی کنیم و به هر شغل و فعالیتی که مشغول باشیم، قبل از هر چیز در این فرهنگ زندگی می‌کنیم؛ چرا که در این فرهنگ به دنیا آمدیم. فضای فرهنگی ما در این دنیا، زبان و فرهنگ پارسی است. رفتار و کردارهای ما از سنت‌های فرهنگی که در آن زندگی می‌کنیم تغذیه می‌شود و به همین دلیل، آنچه به مسائل ایران مربوط می‌شود، مخصوصاً در دوران‌های بحرانی به همه ما مربوط می‌شود و همۀ ما با جدیت می‌توانیم مقداری به روشن شدن تفسیر، تعبیر، تشخیص و حتی پروژۀ همراهی کمک کنیم.

می‌توانیم بگوییم از نگاه روانکاو چه اتفاقی افتاده؟‌ اتفاق این است که بعد از مذاکرات طولانی، ما به یک برجام می‌رسیم. برجام در واقع توافق متعادلی است که ایران از تولید انرژی هسته‌ای، جز در مطالعات پزشکی آن هم با کنترل دائم سازمان جهانی انرژی اتمی دست بکشد و در عوض کشورهای غربی تحریم‌های سی‌- چهل‌سالۀ خود را به‌تدریج از بین ببرند تا ایران بتواند از ارتباط، فروش نفت و گاز و رفت و آمد سرمایه و افراد متخصص، برای تولید کار و پیشرفت استفاده نماید. 

توافق برجام تنها از طرف حاکمیت ایران یک تعهد می‌خواست و آن هم مسألۀ کنار گذاشتن حرکت به سوی تولید سلاح اتمی بود. اما در نظام جدید آمریکا به رهبری ترامپ مسأله دیگرگون شد. ترامپ معتقد بود که این تعهد لازم است ولی کافی نیست. او دو محور جدید را مطرح کرد: یکی رفتار حاکمیت ایران با مردم و دیگری دخالت‌ حاکمیت ایران در کشورهای دیگر خاورمیانه. ترامپ با تعاریف و واژه‌های خودش معتقد بود اگر تحریم‌ها را بشکنیم، در عمل به حاکمیت ایران کمک می‌کنیم و چون حاکمیت ایران رفتارش نسبت به مردمش مناسب نیست، برداشتن تحریم‌ها کمکی به مردم ایران نخواهد کرد، بلکه این کمکی است به نیروهای نظامی ایران برای دخالت در کشورهای دیگر. 

به‌ هر حال ترامپ با این بهانه، مجموعه‌ای از تحریم‌های شدید را بازگرداند به‌گونه‌ای که نه تنها خود آمریکا بلکه هر شرکت و دولتی که با ایران همراهی و همسازی بکند و این تحریم‌ها را رعایت نکند از طرف ما تحریم می‌شود. مثلاً شرکت‌های هواپیمایی که در آسمان ایران پرواز کنند، آن‌ها را تحریم می‌کنیم. پیامد خیلی سریع این مسأله کم شدن ارزش پول ایران در برابر دلار بود به شکلی که دلار از چهار هزار تومان به دوازده هزار تومان رسید؛ به عبارت دیگر در مدت کوتاهی، ارزش واحد پول ایران در برابر واحد پول بین المللی به یک سوم تقلیل پیدا می‌کند. کاهش ارزش پول، اثراتی بر روی روان و رفتار روانی مجموعۀ جامعۀ ایران در قشرهای مختلف، می‌گذارد که قابل بررسی است. طبیعتاً در این مورد انتظار می‌رفت کسانی که مسئولیت اجتماعی، سیاسی دارند، بیایند نظر بدهند و مشکل را ریشه‌یابی کنند و برای حل آن راهکاری ارائه دهند. اولین عنصر تعجب همگانی این است که این اتفاق نمی‌افتد، بلکه اولین بحث مجموعۀ حاکمیت ما در آن چیزی است که به آن نفی می‌گوییم. نفی درست زمانی که فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد پیدا می‌شود. به‌عنوان مثال وقتی کسی فرزند جوانش را از دست می‌دهد، می‌بینیم پدر و مادر در برابر این فاجعه دو عکس‌العمل مختلف دارند؛ مثلاً مادر در نفی می‌ماند و این امر به شکلی است که قبول نمی‌کند و می‌گوید فردا بر می‌گردد یا تلفن کرد به من یا می‌خواهد تلفن کند به من. ولی پدر ممکن است قبول کند یا برعکس. بالاخره عده‌ای از افراد خانواده می‌پذیرند و عده‌ای در نفی هستند. این را ما در مورد کسانی که از جبهه‌ها برنگشتند هم می‌بینیم که خانواده‌ها عکس‌العمل مختلفی دارند. بعضی‌ها تا آخر عمرشان در انتظار برگشت فرد، در نفی باقی می‌مانند. 

به هر حال آنچه از مجموعۀ حاکمیت ایران در این مدت دیده و شنیده شد، همان نفی بود؛ به‌‌جای پذیرش واقعیتی به این روشنی و ملموسی. به‌جای پذیرش این واقعیت، توضیح آن و یافتن راه حلی برای حل این مشکل، متأسفانه ما با مسأله نفی روبه‌رو شدیم که باید بگویم شوربختانه به ضرر همه است. درست مثل پدر خانواده‌ای که به‌ هر حال منکر آمدن سیل بشود، در حالی که سیل نصف خانه را برده و حالا باید فکری کرد، رفت دنبال چادر و دید چگونه می‌شود بعد از سیل زندگی کرد. 

شوربخنانه ما در این مورد شاهد بودیم که در مرحلۀ اول نفی، سکوت، سخن از مطالب دیگر گفتن، اصرار بر ادامۀ راه اینکه ما حقیم و حق با ماست و این دیگری است که به ما تحمیل می‌کند و دارد زور می‌گوید؛ اما ما سعی می‌کنیم راه حل‌های دیگری پیدا کنیم، و طبیعتاً این راه حل پیدا می‌شود؛ برای اینکه ما حق هستیم و کاری که می‌کنیم درست است و دیگران نمی‌توانند در امور داخلی ما دخالت کنند. ما برجام را رعایت کردیم و این آمریکا است که یک‌طرفه تحریم‌ها را بر ما تحمیل می‌کند. 

مسألۀ دومی که باز در حاکمیت مطرح شد و دیدیم این بود که در گفتارها تلاش شد هر کسی جا خالی بدهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند؛ مثلاً فرمانده بسیج می‌گوید ما هیچ وقت در کارهای اجرایی دخالت نداشتیم. از طرفی رئیس مجلس خبرگان می‌گوید که عده‌ای می‌خواهند مشکلات را به سمت رهبری هدایت کنند و پای رهبری را در این مسأله به میان بکشند هرچند ایشان مسئولیت اجرایی ندارد. این گفتارها یک زد و خورد گفتاری است؛ مثلاً ائمۀ جمعه هم به همین شکل دولت را مقصر می‌دانند که چرا دولت این یا آن کار را نکرد. این عکس‌العمل‌ها، یعنی از سویی لبۀ تیز حمله به سمت دشمن خارجی است که تعهدات خودش را اجرا نمی‌کند، و از سوی دیگر متوجه اعضای داخلی است که خودش را با انداختن تقصیر به دوش یکدیگر نمایان می‌سازد تا مجموعۀ اصلی حاکمیت که قدرت اصلی را در دست دارد، پشت دیوار دولت پنهان شود. 

در قانون اساسی ما سه محور داریم؛ محور جامعۀ مدنی، دولت و رهبری و نیروهای وابسته به آن. شورای نگهبان از طریق نظارت استصوابی‌ قانون اساسی، با تفسیری که از آن ارائه شده، بعداً می‌شد جور دیگر تفسیر بشود، ولی با تفسیری که ارائه شده، با اینکه خود رهبری شورای نگهبان اولیه را انتخاب می‌کند، این شورای نگهبان موظف است که کاندیداتوری کسانی که مورد انتخاب مردم هستند را تأیید کند. پس از همان ابتدا که شورای نگهبان انتخاب شدند، طبیعتاً هیچ راهی نگذاشتند برای اینکه نامزدهایی غیر از نامزدهای حوزۀ خودی روی کار بیایند و طبیعتاً تا امروز مجموعۀ انتخابی‌ها در حقیقت به شکلی انتصابی هستند؛ یعنی از یک طرف، رهبری شورای نگهبان را در دست گرفت و از آن به بعد تمام نیروهای انتخابی، به شکلی انتصابی شدند. 

به گفتۀ یکی از بزرگان امروز، مردم همیشه بین بد و بدتر مجبور به انتخاب شدند و این مسأله کار را جایی کشاند که از یک سو همۀ انتخابی‌ها در حقیقت انتصابی هستند و از دیگر سو هم، رهبری انتصاب مجموعۀ ارتباطی تلویزیون، رادیو، نیروهای فراگیر حتی بسیاری از روزنامه‌ها، رئیس قوۀ قضائیه و نیروهای نظامی را به دست دارد. دراین شرایط می‌بینیم که مجموعۀ دولت و مجلسی که ظاهراً انتخابی هستند درحقیقت انتصابی پنهان هستند. پس در چنین سیستم و نظامی به‌گونه‌ای که مشخص می‌شود، مجموعۀ نگاه‌ها از نظر استراژیک و راهبردی به سمت رهبری بازمی‌گردد. در قانون اساسی آنچه اختیار هست، به رهبری داده شده و آنچه مسئولیت است به دولت؛ یعنی دولت مثل یک دیواری است که بین جامعۀ مدنی و رهبری قرار می‌گیرد. رهبری در مقابل جامعۀ مدنی پاسخ‌گو نیست، بلکه این دولت است که در مقابل جامعۀ مدنی مسئول است، دولتی بدون حق انتخاب. 

در این مورد خاص وقتی می‌بینیم آمریکا خواست‌هایش را دربارۀ مسأله انرژی هسته‌ای بالاتر می‌برد و علاوه بر تعهد اولیۀ ایران، بر رفتار حاکمیت با مردم خود و عدم دخالت در امور منطقه تأکید می‌کند، دولت کاری از پیش نمی‌برد؛ زیرا تصمیم‌گیری دربارۀ این دو موضوع طبیعتاً از مقام رهبری می‌آید نه از دولت؛ چرا که سیاست کلی خارجی ایران را وزارت امور خارجه تعیین نمی‌کند. اینجا می‌بینیم که خود قانون اساسی ما به شکلی این وضعیت را به وجود آورده است؛ زیرا دولتی را در برابر مشکل یک سوم شدن ارزش پول ملی قرار داده که این دولت سیاست خارجی خود را انتخاب نکرده و در واقع دستانش دراین‌باره بسته است. من سعی می‌کنم که در برنامۀ دیگری از نگاه روانکاو این مسأله را بیشتر بشکافم.