تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و هفت (شروع جنگ) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان تیر ماه ۱۳۹۸ پاریس
متن محتوای ویدیو
نگاه روانکاو (بخش ۳۷): شروع جنگ
با سلامی مجدد و آرزوی بهروزی و شادی برای همه هممیهنان و عزیزان فارسیزبانی
در سی و هفتمین بخش نگاه روانکاو به مقولهای به نام اعلانجنگ یا شروع جنگ خواهم پرداخت و بهعنوان روانکاو سعی میکنم این مفاهیم بشکافم. آنچه در مقدمه باید بگویم نظر شخصی من در مورد هر جنگی است؛ بهویژه جنگی که مردم وطن عزیز ما ایران را تهدید کند، یک وجب خاک ما را تهدید کند، یک انسان هموطن ما را حتی یک گربه را تهدید کند. جنگ نه عقلانی است، نه منطقی است و نه ازنظر احساسی فرهنگی تأیید میشود. جنگ کثیفترین حادثهای است که ممکن است امروزه در ایران رخ بدهد. ایران هرگونه که باشد، به هر شکل که باشد، حتی اگر پنجاه یا صد سال به همین شکل و از این هم بدتر اداره بشود، ترجیح دارد به هرگونه جنگی که خرابی و نکبت و کثافت با خودش بیاورد، کشتهها به وجود بیاورد و نسلها دچار زخمهای روانی و جانی زیادی بشوند. از حالا روشن و مشخص نظرم را با تأکید بسیار بگویم. هرگونه توجه و خواستن و تقاضای شروع جنگ به این دلیل که ممکن است این جنگ نظام حاکم امروزی را به شکلی از بین ببرد، هر نوع تصور شروع جنگ، اعلانجنگ و آمادگی ذهنی ایرانیان برای جنگ، به نظر من خارج از عقل سلیم و محاسبه درست و انسانی است. فرزانگی و خرد به ما اجازه نمیدهد حتی لحظهای بتوانیم تصور بکنیم به یک وجب از خاک این مملکت حمله بشود، بلکه آرزوی نهایی همه ما باید این باشد که هر اتفاقی میخواهد بیفتد، ولی جنگ نشود.
در شرایط امروز دنیا خیلی سریع جنگها منفجر میشوند، به نواحی مختلف میروند و گروهها، دستهها، منافع گروهی، دستههای مختلف مذهبی، جهانبینیهای گوناگون، منافع اقتصادی افراد مختلف و اختلافات و دشمنیهای قدیمی دوباره میآیند رو و دوباره با مملکتی مواجه خواهیم شد که بهطورکلی امنیت در آن از بین خواهد رفت. در جایی که امنیت نباشد تمام آسیبها، زخمها و بیماریهای ممکن به آن خواهد رسید. هیچ فرزانهای نمیشناسم، هیچ انسان باخرد و معتدلی نمیشناسم که برای مملکت و سرزمین خودش، فرهنگ خودش، هموطن خودش، همزبان خودش، آرزوی جنگ کند، آرزو کند انسانها کشته و زخمی بشوند و خانهها از بین برود، فقط به این دلیل که با حاکمیت و افرادی که حکومت را به دست دارند مخالف است. این دو هیچ ربطی به هم ندارند. اگر قرار است حاکمیت ایران به هر شکل عوض بشود و ما حاکمیت دیگری دوست داشته باشیم، نباید به دخالت هیچ عامل خارجی منجر شود. باید خود مردم و جامعه مدنی ایران به رشدی برسد که فشار لازم را بیاورد و بهتدریج حاکمیت را وادار به عقبنشینی تدریجی کند. این تنها راهی است که به نظر من هم عملی است، هم معقول است و هم منطقی است. بدون دخالت نیروی خارجی، مردم به رشد و بلوغ فرهنگی و اجتماعی و انسانی برسند که جامعه مدنی آنها بهتدریج حرکت کند، جلو بروند؛ همچنین در مقابل حاکمیت، آنجایی که نمیپسندند و فشار به آنها میآید، بایستند و حاکمیت را به عقب برانند تا بتوانند اهرمهای حکومت را خودشان به دست بگیرند و هر جور صلاح دانستند جامعهشان را هدایت بکنند. یکروزه ممکن نخواهد بود. هیچگاه در جهان دموکراسی اول ایجاد نشده است و بعد جامعه مدنی. همیشه برعکس بوده است. منطقی هم هست. جامعه مدنی قوی است که دموکراسی پایدار را میتواند زنده نگه دارد، نه دموکراسیای که از بالا ایجاد بشود و جامعه مدنی را بعد قوی بکند. امروزه با امکانات شبکههای اجتماعی، با امکانات اینترنت، دانشی که در اینترنت وجود دارد و بهخوبی استفاده میشود خوشبختانه در ایران و در میان نسل جوان این امکان وجود دارد که بهتدریج بتوانند نظامی را که به آن علاقهمند نیستند عقب بزنند. حقشان است بگویند ما از منابع طبیعیمان، موقعیت سوقالجیشیمان، فرهنگی که داریم، از غنای وجود هشتاد میلیون انسان دفاع میکنیم.
فرهنگ کنجکاوانه ایران، فرهنگی است به دنبال پرسش و جستجوگری. این فرهنگ به هر کجا که رفته توانسته است خودش را نشان بدهد. حق مردم ایران است بگویند ما در این یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار کیلومترمربع با توجه به نفت و گازی که داریم، با توجه به معادنی که ازنظر غنا معادل تمامی کل اروپا است، با توجه به چهار فصلی که داریم، با توجه به امکانات کویریای که داریم، میتوانیم بسازیم. با توجه به یکسوم کوههایی که داریم و یکسوم سرزمینی که قابلکشت است باید بتوانیم. با توجه به فرهنگ قدیمی این سرزمین بارور، با هشتاد میلیون که بیش از نصفش جوان است، نیروی سازنده است و نمیخواهند خرج پیران کند باید بتوانیم. ما حقمان است سرنوشت خود را به دست بگیریم و در سازندگی ایران و جهان شرکت کنیم، تعامل کنیم با جهان، بدهیم و بگیریم و معامله بکنیم. مغزهای خودمان را به جای فرار علاقهمند کنیم به بازگشت و مغزهای دیگری را وارد ایران بکنیم و بتوانیم دوباره به سمتی برویم که هدف سازندگی، مهربانی و روشندلی و روشنکاری باشد. باید بتوانیم با هم و در کنار هم. به قول ناظم حکمت شاعر ترک: «دوستان من ساحلهای جهان اینقدر بزرگ هستند که همگی ما میتوانیم هر شب تا صبح در این ساحلها آتش روشن کنیم و برقصیم».
این نظر اولیه من در مورد جنگ و اعلانجنگ است. نهتنها آرزو، بلکه چیز دیگری نمیتوانم تصور کنم جز اینکه از این بحران هم مردم ایران سالم بیرون بیایند و بتوانند با جامعه مدنی قوی امتداد بدهند و مرتب بروند جلوتر؛ اما به نکتهای توجه کنیم. طبیعتاً جنگ چندان با منطق و محاسبه و پیشبینی و برنامهریزی رابطهای ندارد. میخواهم توجه علاقهمندان را به این نکته مهم جلب کنم که درست است کشورها و جوامع خودشان را برای جنگیدن (دفاع یا حمله) آماده میکنند، ولی تنها آمادگی جنگی نیست که میتواند باعث جنگ شود. سهم عوامل ناشناخته، عوامل اتفاقی، احتمالی، عوامل که میخواهند در روابط دولتها و ملتها خرابکاری کنند، برای اینکه منافعشان در جای دیگری است، عوامل فرصتطلب، سوء مدیریت و عوامل احساسی که از حوزه منطق و خرد و فرزانگی دور است در اعلانجنگ و شروع جنگ میتواند بسیار مؤثر باشد. آرزو کنیم جنگ به هیچ ترتیب رخ ندهد با امید به اینکه هر صبح که بیدار میشویم نپرسیم چه خبر. حداقل منطقهمان به منطقه آرامی تبدیل شود و برگردیم بهسوی سازندگی و درواقع زندگی کردن. ما برای زندگی کردن آمدیم. زن، زایمان، زندگی، زمین همه این واژهها از یک ریشه هستند. ما برای این در روی کره بزرگ زمین (خانه همگی) هستیم، نه برای کشت و کشتار و زدن یکدیگر، نه برای انتقام، نه برای تحمیل عقیده و مذهب و نوع نگرشمان به هستی و دیگری. برای هیچکدام از اینها نیستیم؛ یعنی آنچه تداوم داشته در طول این حدود سه میلیارد سال حیات در کره زمین، این بوده که حیات بر ضد از بین رفتن جنگیده است؛ یعنی جنگش بر ضد مرگ بوده است. بیایید این سه میلیارد سال را بررسی کنیم .تکسلولیها به وجود آمدند و خودشان را تکثیر کردند؛ سپس به شکلی از تکسلولی به پرسلولی رسیدند. از پرسلولی توانستند تبدیل بشوند به حیواناتی که ستون فقرات دارند و استخوان پدید آمد؛ بعد تبدیل شد به حیواناتی که توانستند حداقل حسهای مختلفی داشته باشند. از اقیانوسها بیرون آمدند؛ بعد به پرواز درآمدند و ... تا اینکه انسان حدود یکمیلیون سال پیش به وجود آمد؛ سپس همو ساپینساپینها (انسان خردمند نوین) شروع کرد به مهاجرت کردن. توانست نمادپردازی کند، سمبلسازی کند و از آنجا فرهنگ به وجود آمد تا برسد به جهان امروزی. در تمام این مدت، اگر خوب نگاه بکنیم، اتفاقی که افتاده این است که حیات در مقابل مرگ قویتر شده و زندگی بر مرگ پیروز شده است. اگر یک میلیارد سال پیش یکی از سنگهای بزرگ آسمانی به زمین میخورد میتوانست بهطورکلی حیات را از روی زمین بردارد؛ ولی اگر امروز بخواهد این اتفاق بیفتد قادریم مسیر آن را منحرف بکنیم. حتی از این هم داریم جلوتر میرویم. انسان دارد به سمتی میرود که بتواند جای دیگری در هستی پیدا بکند و حیات را به آنجا منتقل کند تا اگر خطری یا مشکلی برای زمین پیش آمد حیات به آنجا برود. پس اینکه مجموعه حیات امروز در عرض این سه میلیارد سال از باکتریهای عمق اقیانوسها که هیچگونه دفاعی نداشتند میرسد به آنجا که انسان بهعلاوه حیات بهعلاوه فنآوری و دانش، به جایی رسیده که فکر میکند آیا میتواند در قسمت پشت کره ماه که دیده نمیشود و احتمال وجود غار در آن است، یک سری تأسیسات بگذارد و مدتی زندگی در آنجا کند. سؤال تا کجا جلو میرود. این نشان میدهد کل حیات به سمت دفاع از زندگی میرود؛ حیات یعنی ادامه و هدفش ادامه دادن است و ادامه دارد و جلوگیری میکند از هر نوع توقف. به گمان من این نگاهی است که اگر خوب دقت کنیم فرزانگی میآورد؛ یعنی هرکدام از ما عنصری یکسلولی هستیم از این بدن بزرگ حیات. فرض کنیم کره زمین بدنی بزرگ است و ما یک سلول. عنصر کوچکی هستیم که درمجموع در طول زمان به سمت حفظ حیات میرویم. البته لطمهها و صدماتی به اکوسیستم خودمان، به مجموعۀ سیستم متعادل حیاتی، به وجود اکسیژن، به حضور یخها و به سطح اقیانوسها زدهایم (آنچه میگوییم اثر گلخانهای)؛ اما باز بیدار شدیم و به شکلهای مختلف داریم از آن جلوگیری میکنیم.
منظور من از همه بحثهایی که میکنم و مرتب اینطرف آنطرف میروم، این است که در نهاد و نهان و عمق و ژرفا، ما انسانهایی هستیم که به حیات بسته شدهایم. طبیعتاً بدون خواست به دنبال ادامه حیات هستیم. ادامه جریان زندگی هستیم. ادامه فرهنگها هستیم و طبیعتاً به شکل طبیعی و غریزی با هر نوع جنگی در تقابل هستیم. تا جایی که ممکن است باید از جنگ جلوگیری کنیم. به هر شکل و به هر عنوان تا آنجا که ممکن است باید فریاد بزنیم، باید نشان بدهیم با جنگ مخالفیم. بعضی وقتها حتی با پارچهای سفید در دست، با ربانی سفید به سینه، با کاغذ سفیدی بر شیشه محل کار نشان بدهیم بههیچوجه با هرگونه جنگی همراهی و همکاری نداریم، چه جنگی که بخواهد کشور دیگری را از روی نقشه کره زمین حذف کند، چه جنگی که بخواهد حکومتی را تغییر دهد. اگر بیعدالتی در جایی از جهان اتفاق میافتد، همه مردم جهان باید به این بیعدالتی پاسخ بدهند نه فقط یک کشور. ما مسئول جهان نیستیم. مسئول خودمان هستیم. میتوانیم در رفتار و کردار و کارهای همگانی شرکت کنیم و با کمک بقیه مردم جهان هر نوع خشونت و هر نوع ظلمی را به هر جامعهای که شده از بین ببریم؛ ولی بهتنهایی مسئول مستضعفین جهان نیستیم. حتی هیچ جای قانون اساسی و قوانین مجلس در این چهل سال، نگفته برویم و عامل ظلم را از پیش محاکمه کنیم و بگوییم این کشور عامل ظلم است و باید تا بیستوپنج سال دیگر از بین برود. چنین دستور و چنین درخواستی در مدارک رسمی کشور و در شعارهای انقلاب و در قوانین داده نشده است. طبیعتاً باید با صلحخواهی آرام جامعه مدنی، جلوی هر نوع اعلانجنگ مستقیم و غیرمستقیم را بگیریم. اینجا مسئولیم، تنها جایی که به گمان من مسئولیت داریم. مسئولیتی است فردی. هر فرد با ربانی سفید، با کاغذی سفید میتواند بهتدریج نشان بدهد ما صلحطلب هستیم. به هیچ ترتیب اجازه نخواهیم داد به یک وجب از خاک میهنمان حمله بشود، به یک گربهای شکل حمله بشود؛ ولی صلحطلب هستیم. به هیچ ترتیب قصد ما این نیست که مستضعفین جهان را رهبری کنیم، کمک کنیم. وظیفهای در مقابل آنها نداریم. ما هم یکی از کشورهای جامعه جهانی هستیم که میتوانیم در آنجا با رأی خودمان کمک بکنیم به اینکه ظلم در جایی متوقف بشود.
هیچ دلیلی ندارد نروژ از امکانات فراوان نفتی خودش استفاده بکند، از امکانات فنآوری و دانش جهان استفاده بکند، برای فرزندانی که حتی دارند به دنیا میآیند سرمایهگذاری بکند، مردمش شاد و خوشش زندگی بکنند، ولی ما مردم ایران مسئول این باشیم که ظلم را ریشهکن کنیم از جهان. نه درخواستی از ما شده، نه وظیفهای داریم؛ ولی وظیفه داریم به مردم نروژ گوشزد کنیم ما و شما، ایران و نروژ، در کره زمینی داریم زندگی میکنیم که ظلمهایی در آن میشود؛ پس بیاییم کمک کنیم با این ظلمها بجنگیم. ببینید فرقی است در اینکه ما خودمان را در کجا قرار میدهیم. هیچ دلیلی ندارد همراه ظلم باشیم و به ظالم کمک کنیم یا ضد ظلم و ضد ظالم باشیم. میتوانیم تجربه کشورهای غیر متعهد در زمانی که به وجود آمدند (دهه ۱۹۶۰م) را در نظر بگیرییم. گفتند دو تابلو بزرگ در دنیا است ما میخواهیم غیر متعهد باشیم، تابلوی سوم باشیم و دنبال سازندگی خودمان برویم. به این شکل مقاومتی انجام میشود؛ ولی این مقاومت نه میخواهد جلوی بلوک شرق بایستد، نه بلوک غرب. وظیفهای بهعنوان یک کشور، بهعنوان یک مردمی مستقل از بقیه مردم جهان نداریم؛ ولی میتوانیم وقت و انرژیمان را صرف بیداری بقیه ملل بکنیم در مورد ظلمی که رخ داده است.