تاریخ چاپ
خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و نه (کار تازه یا نوآوری) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان امرداد ماه ۱۳۹۸ پاریس
متن محتوای ویدیو
نگاه روانکاو (بخش ۳۹): کار تازه یا نوآوری
با سلامی دیگر به عزیزانم هموطنان و فارسیزبانان این دنیای بزرگ
کار تازه، ابداع، اختراع و نوآوری ارزش ویژهای دارند. میخواهم بهعنوان روانکاو و پژوهشگر استراتژی مدیریت توسعه با نگاه فرهنگپرور، نوآوری را بررسی کنم. اساس استراتژی بدون نوآوری امکان ندارد؛ بهعبارتدیگر اگر بخواهیم به عمق برویم هم شرایط جهان پیرامون ما، هم شرایط خود ما ساکن نیست، متغیر است. خود زمین در پنج حرکت درگیر است. پس از هفت سال دیگر از اتمهای پیشین چیزی در بدن ما نمانده است. بهتدریج عوض میشوند. از همین تعبیر و استعاره استفاده میکنم. حتی یک ذره از بدن ما دیگر ذره هفت سال پیش نیست. در جهانی زندگی میکنیم که ارزشها تغییر میکنند، روابط انسانی تغییر میکنند و آنچه ما میگوییم شناخت و دانش به جلو میروند. بسته نمیشوند، بلکه مرتب در حال باز شدن هستند. این باز شدن شناخت و دانش و باعث افزوده شدن بر تعداد کسانی است که میشناسند و دانشمند هستند. تقریباً نصف دانشمندانی که جهان تاکنون به خودش دیده است، اکنون زنده هستند. در این حد در زمان فشردهای زندگی میکنیم. تقریباً هر هفت سال مجموعه دانش بشری دو برابر میشود. کم نیست، این اعداد برای اینکه کمی فضای زندگی امروزمان را بهتر ببینیم روشنگر هستند. در این فضای متغیر، در این تغییر مداوم است که ابداع و نوآوری جای خودش را باز میکند.
ابداع و نوآوری در چه زمینههایی مؤثر است؟ اگر نباشند چه خسرانی ما متحمل میشویم؟ مجموعهای از افراد دور هم جمع میشوند برای هدفی مشخص. طبیعتیترین شکلش خانواده است. هدف این است که پدر مادر و فرزندان واحدی بسازند که امکان بدهد با عشق علاقه، به نسل بعد آموزش بدهند و او را هدایت کنند برود جلو. نسل هم نسل بعدتر را به وجود بیاورد و حرکت دهد. پنجاههزار سال پیش نیاکان ما از این غار به آن غار میرفتند و با شکار و جمعآوری میوه زندگی را میگذراندند. با مشکلات بسیار، با سرما و گرما مواجه میشدند. با آتش در عمق غار از دست حیوانات درنده و وحشی از خودشان محافظت میکردند. بعدتر در دهکدههای اولیه ساکن شدند و ادامه دادند. ازآنجا تا ما قدمی پنجاههزارساله است. اگر در خانوادهها مرتب نسل بعد را بهتر به بار نمیآوردند، طبیعتاً اینجا نبودیم. حرکت انسانی در دورهای مختلفی که طی کردیم، همیشه به جلو بوده است. هر وقت دچار مشکلی شدیم، بهشکلی توانستیم از بحران بیرون بیاییم و دوباره جهان را بسازیم. مثالش اسطوره کشتی نوح است. این اسطوره میگوید که اگر تمام جهان را آب فرابگیرد فقط با یک قله کوه و یک کشتی میتوان همه حیات را نگه داشت. ما بهتدریج حیات را ساختیم، زندگی را ساختیم و به هفت میلیارد نفر کنونی رسیدیم. اگر اسطورهای نگاهش کنیم، همیشه سربلند کردن است. مفهوم ققنوس هم در اسطورههای ایرانی، هم در اسطورههای حبشی، هم در اسطورههای رومی است. پرندهای که آتش میگیرد، خاکستر میشود و از خاکستر خودش دوباره زاده میشود، نماد بسیار زیبا و گویایی است از آدمی و از عشق و علاقه و فشار برای اینکه ادامه پیدا کنیم. زندگی یعنی ادامه دادن. به فرهنگهای مختلف نگاه کنید. ما روانکاوها به واژهها خیلی حساسیم. به دستگاهی که کار نمیکند، میگوییم مرده است. مرگ یعنی انتها و زندگی یعنی وقتی ادامه میدهد، کار میکند میرود جلو. تعریف زنده یعنی موجودی که ادامه دارد و ادامه میدهد حرکتش را. طبیعتاً این ادامه دادن از همان روز اول حیات تا امروز تطبیق یافتن با محیط بوده است. محیط تغییر میکند و حیات خودش را تطبیق میدهد. شکل جسم و تا حدودی روان انسان عوض میشود با این تغییر. این تطابق ثمره نوآوری است. با کارهایی که قبل انجام میدادیم اگر بخواهیم ادامه بدهیم، در مقابل تغییر هستی عقب خواهیم افتاد. فقط با نوآوری است که میتوانیم به جهان جدید وارد بشویم.
در حوزه مسائل اجتماعی شاید این بحث نوآوری بتواند کمکمان بکند. در استراتژی سیاسی توسعه با نگاه فرهنگ محور به سه اصل مهم توجه داریم: یکی جهش، یعنی یک تغییر مداوم داریم. جهشها بسیار باارزش است. جهشها کار اساسی را در جهان و زندگی اجتماعی انجام میدهند. بعد از جهش باید خودمان را آماده بکنیم برای آینده. حالا جهیدیم، بعدش چه میکنیم؟ بعدش چه میشود؟ آن را ببینیم؛ برای اینکه بتوانیم خودمان را آماده کنیم. بعدازاینکه دیدیم باید نوآوری بکنیم. جهش با آنچه داریم، بدون نوآوری نمیتواند به خیلی مؤثر و مفید باشد. از طرف دیگر اگر آینده را در نظر نگیریم، حرکات آینده را در نظر نگیریم، اگر با توجه به دانشی که از امروز و گذشته داریم، آینده را تصویر نکنیم، نمیدانیم باید چه کنیم. البته الزاماً آینده آن نیست که ما تصویرش میکنیم؛ ولی وقتی تصویر بکنیم، خودمان را بهتر آماده میکنیم. ابداع و اختراع و ابتکار را میدانیم در کجا به کار ببریم و با به کار بردن ابتکار و ابداع و اختراع حرکت میکنیم. دو نوع حرکت داریم. یکی تدیجی و دیگری جهشی. باید به جهشها بیشتر توجه کنیم و آنها را بیشتر بشناسیم. آنچه گفتم چه در سطح فردی، چه خانوادگی، چه مغازهای کوچک، چه شرکتی بسیار بزرگ با چند میلیون کارگر و کارمند یکسان است. همه از یک قانون استفاده میکنند.
استراتژی سیاسی توسعه فرهنگ محور عمدتاً بر روی انسان استوار است. انسان موجود فرهنگی است، موجودی سخنگو است، موجودی سنتساز است برای انتقال فرهنگ. تولید نو و نوآوری نشانی از زندگی و حرکت دارد. ازطرف دیگر، زندگی چیزی نیست که سر طاقچۀ عادت از یاد من و تو برود. تداعیای که برای من ایجاد میکند پدربزرگی است که در ساعتی مشخص، قبل از خواب، ساعتهای شماطهدار را کوک میکند. شماطه را میگذارد روی ساعت شش صبح و باز زندگی روز بعد تکرار میشود. باز شب کوک میکند و ... . سر طاقچه عادتی که سهراب سپهری مطرح میکند اینجاست. واقعاً زندگی چیزی نیست، بلکه زندگی باید با ابتکار و نوآوری همراه باشد؛ اما ابتکار و نوآوری یعنی خطر کردن؛ حتی در زبان چینی واژۀ یکسانی برای تغییر و خطر به کار می برند. ببینید در فرهنگهای قدیمی تا چه حد محافظهکاری اصل است. چیزی تغییر نکند. فردا مثل امروز باشد. امروز هم مثل دیروز بود؛ پس خیلی خوب بود. دیروز مثل پریروز بود و این زندگی ادامه پیدا میکند. روان نیمی از ما در هر جامعهای تمایل دارد به محافظهکاری؛ یعنی تغییر خطر است و ما بهتر است مثل دیروز زندگی کنیم و زندگی را ادامه بدهیم. جلوی حرکت زمان را در روان خودمان بگیریم؛ یعنی کاری نکنیم که با نوآوری و تازه آمدنها، به این فکر بیفتیم زمان دارد عوض میشود و فردا فردا است، نه امروز. هرروز ما یک قدم به مرگ نزدیک میشویم. این واقعیتی است. زندگی میکنیم و هرروز از تولد دور میشویم و به مرگ نزدیک میشویم. درس بزرگ روزمره است که متوجه بشویم داریم حرکت میکنیم و این حرکت اسمش هست زندگی. این زندگی میتواند زیباتر و پرحجمتر و متحرکتر باشد. میتواند نوآوری داشته باشد؛ در حرکتهای اجتماعی هم همینطور؛ به همین دلیل وقتی بحث مطلوب میکنیم، بحث آرمان ایدئال میکنیم (در سطح فرد، خانواده، جمع کاری کوچک، جمع کاری بزرگ، در سطح شهر، در سطح ملت و ...) نیازمند نوآوری است. هر حرکت اجتماعی برای اینکه بتواند راه خودش را باز کند و جلو برود، نمیتواند فقط با تکرار، فقط با سنت، فقط با آنچه در گذشته بوده، به سمت آیندهای زیباتر و بارورتر و مترقیتر برود. در گروهها، در جامعه مدنی، سندیکا، حزب، تارنما، گروهی که با هم به مقولهای اعتراض میکنیم، کمتر به این نکته توجه میکنیم. خوشبختانه در ایران، جامعه مدنی مخصوصاً در بین جوانها، تعدادش بیشتر و بیشتر میشود، خودجوش میشود، مطالعه میکند، حرکت میکند و بعضی وقتها اقدام عملی میکند؛ مثل جمع کردن آشغال، پاکیزه کردن جنگلها یا کنارههای دریا. آینده ما شبکههای اجتماعی هستند. آینده ما شبکههای انسانی هستند، به نام جامعه مدنی که بر اساس آنها میتوانیم بگوییم میتوانیم آینده را بسازیم. البته مجموعه ارتباطات انسانی جمعی ما در ایران خارج از دست جوامع مدنی است؛ یعنی هیچ تلویزیونی، هیچ رادیویی خصوصی نیست. روزنامهها در حد محدودی میتوانند زبان جامعه مدنی باشند، زبان سندیکاها و احزاب باشند و تا حدی هم مساجد. درکل جامعه مدنی در ایران بدون جایگاه است طی چهل سال گذشته. البته قبلش هم به آن شکل به جامعه مدنی نمیپرداختیم. جامعه مدنی اگر هم بود، بسیار وابسته بود. امکان اینکه بخواهند نوآوری کنند و حرکتی کنند، نداشتند.
چگونه نوآوری کنیم در حرکت اجتماعی؟ نوآوری در انتخاب موضوع بسیار مهم است. چه موضوعی میتوانیم مطرح بکنیم که جامعه مدنی این موضوع مشکلش باشد؟ مثلاً پارازیتها که مردم شیراز اعتراض میکردند جلوی استانداری؛ برای اینکه پارازیتها خطرناک است مخصوصاً برای کودکان خردسال. یا جوامع مدنی که حولوحوش بانکهای ورشکسته به وجود آمدند و سعی کردند حق خودشان را بگیرند و تا حدودی موفق هم شدند. افرادی که جامعه مدنی به راه میاندازند باید به موضوعهای نو بپردازند و ابتکار داشته باشند.
در مورد نوآوری دو مثال در سطح بزرگتر مطرح میکنم. مثال اول پیادهرویای که گاندی راه انداخت. هند در آن زمان مستعمره انگلیس بود. انگلیس مالیاتی بر نمک بست. نمک گرانتر میشد و خارج از امکانات هندیها بود که وضع معیشتی بسیار بدی داشتند. امروز هر هفت سال دارند صد میلیون را از زیرخط فقر میآورند بالا و آینده روشنی میتوان برای هند تصور کرد. گاندی پیادهرویای شروع میکند که تا دریا برای استخراج نمک میروند. همین پیادهروی، همین صحبت کردن با هم در طول راه، همین حرکت رهبران سیاسی، باعث شد بعدازآن بتوانند حزبی بسازند. سرانجام به آنجا رسید که استقلال هند گرفته شد. اکنون هم هند است بزرگترین دموکراسی جهان است. مثال دوم تاریخی پیادهروی پارتیزانهای چینی به دستور مائو است. آنها از روستاهای مختلف برای رسیدن به پکن پیادهروی کردند. این ابداع است، اختراع است. وقتی بنبست است با نوآوری میتوان با جهشی به جلو رفت. این جهش به جلو باعث شد حزب کمونیستم تثبیت شود؛ مخصوصاً با استفاده از حضور دهقانانی که در طول راه آموزش میدیدند، شبانه شعر میسرودند و شعرها برایشان تفسر میشد و ... . نوآوریهای دیگری هم در سطح سیاسیاجتماعی رخ داده است.
نوآوری در هر مرحلهای از زندگی ما میتواند مثبت و ضروری باشد. مثالی میزنم تا مشکل نداشتن ابداع را دریابید. مجموعه اپوزیسیون ایران در خارج از کشور عمدتاً در حلقهای چرخشی گرفتار شده است. وقتی خوب نگاه بکنیم در چهل سال گذشته، مرتب بخشهایی از اپوزیسیون مجبور به مهاجرت از ایران شدند. مهاجرت کردند. سعی کردند مبانی اندیشه و افکار و اعتقاداتشان را نگه دارند و زنده و پرانرژی و امیدوار بمانند؛ ولی درمجموع از وسایل و ابزار همیشگی استفاده کردهاند؛ مثل حزب و سازمان و گروه. برای جلب بیشتر هوادار هم از ابزار همیشگی استفاده کردهاند؛ مثل روزنامه، کتاب و برنامههای تلویزیونی. روش همیشگی استفاده شد؛ مثل انتقاد سیاهوسفید و نشان دادن سفید اپوزیسیون و سیاه جمهوری اسلامی. اینها تغییر نکرد. از طرف برخی گروهها تلاشهایی شد که پیروان تازهای از گروههای دیگر به خودشان جلب بکنند. مشکل هزینه دارند. بعضی گروههای کوچک با هزینههای اندک کار کردند. خوشبختانه تعداد اینها بیشتر شده است. کار کوچکتر است، هزینه هم اندک است و خودشان میپردازند. یک عده هستند خودشان را قانع کردند برای کار مناسب و خوب که رساندن دموکراسی به مردم ایران است، باید از تمام امکانات استفاده کرد، حتی دشمنان جمهوری اسلامی. ازنظر مالی به آنها کمک بشود تا بتوانند تبلیغات بیشتری بکنند، آگاهی بیشتری به مردم بدهند، از تلویزیونها و رادیوها استفاده بکنند و ... . این مجموعهای که الان دور زدیم تا حالا ابتکار و ابداعی که شایسته چهار میلیون ایرانی مقیم خارج باشد، نداشته است. مثلاً چه اشکالی داشت اگر هموطنان پیادهرویای راه میانداختند از چند نقطه اروپا. گروههای دهنفره میتوانستند راه بیفتند و در یک روز و حرکت کنند به سمت ایران. مشکل است. باید ایرانیهای دیگر هم بتوانند از چندین نقطه در مسیر راه ایرانیان به آنها بپیوندند؛ حتی کسی که میتواند یک هفته مرخصی بگیرد، بیاید. امکانات به آنها بدهند، غذا بدهند، جا بدهند. بعد از دو سال تعدادشان بسیار بیشتر خواهد شد. در این مدت با استفاده از تمام شبکههای اجتماعی میتوانند آموزش بدهند، آموزش ببینند و ترغیب و تشویق بکنند همدیگر را. به قول فروید انسان رابطهای خاص با راه رفتن دارد. در راه رفتن روان تغییراتی میکند. روان نوآوری میطلبد در راه رفتن. اینکه نیاکان ما بدون کفش راه میرفتند و میدویدند، باعث شده است در راه رفتن ما نوآورتر باشیم. این را بهعنوان مثال گفتم. مثال قابل اجرایی است اگر حداقل صد یا دویست نفر شروع کنند و بنیانش را بگذارند.