تاریخ چاپ
خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش بیست و دوم (زبان مادری) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان آذر ماه ۱۳۹۷ پاریس
متن محتوای ویدیو
در روانپژوهی: زبان مادری
با سلام به هممیهان عزیز و پارسیزبانان جهان.
در این برنامه بر خودِ مسألۀ سخن، سخن گفتن، واژه و خودِ ارتباط از طریق زبان و نمادپردازی نظری میندازیم. آنچه ما را از حیوان جدا میکند، توانایی نمادپردازی ماست و آنچه ما آدمیان را به هم مربوط میکند، همان گوهر یگانۀ نمادپردازی و زبان است؛ به گفتۀ سعدی:
بنی آدم اعضای یک پیکرند /که در آفرینش ز یک گوهرند.
پس اهمیت خوب شناختن زبان، سخن گفتن و اینکه حتی ما میگوییم ادب و ادبیات، ادیب و ادب داشتن؛ یعنی با ادبیات، با نوشته به سمت انسان رفتن است. ادب در واقع بهشکلی در خودش مسألۀ انسان بودن را هم میآرود؛ چرا؟ یعنی آنچه که ما را از حیوان جدا میکند، سخن گفتن و نمادپردازی است. آنچه که ما آدمیان را به هم، متصل میکند هم، همین سخن گفتن و توانایی نمادپردازی است. حدوداً میشود گفت که بیش از سیزده میلیارد هموسپین، تاکنون به این دنیا آمدهاند، هفت میلیارد آن رفته و بقیه هستند. آنچه که ما را متشکل میکند، آنچه که ما را در مبانی تمامِ مدارکِ دفاع از حقوق بشر متحد میکند، به ما نظر میاندازد و حقوقی را به ما میدهد، همین است که ما مرز مشخصی با حیوان و با نقطۀ مشترکی با خودمان داریم. پس میبینیم تا چه حد این تعریف مهم است.
آنطور که میبینیم ژاک لاکان - روانپزشک و روانکاو فرانسوی که پس از فروید مهمترین مقام را در توسعه، بسط و شناخت نظریههای روانکاوی دارد- برای بررسی مسألۀ نماد به آنجایی که کودک در تولدش امکان و فضای این را دارد که زبان را آموزش ببیند مراجعه میکند. آموزش زبان به طریق خاصی صورت میگیرد. در واقع ما در درجۀ اول زبان مادری را با دالها شروع میکنیم. لاکان از کشفیات سوسور، زبانشناس سوییسی، استفاده میکند و به روان انسان نگاه ساختاری میکند، همانطور که سوسور به زبان نگاهی ساختاری انداخت. سوسور میگوید وقتی ما نمادپردازی میکنیم، یعنی یک واژه میگوییم، این واژه مثل هر نماد و سمبل دیگری از دو قسمت درست شده است. یک قسمت آن تصویر و قسمت دیگر، آن چیزی که پشت تصویر است. آن چیزی است که میخواهیم به دیگری منتقل کنیم. من وقتی میگویم دیوار، این دیوار یک تصویر صوتی است. یک تصویری است که بیرون میآید. میتوانم بگویم wall، فرقی نمیکند؛ زیرا مخاطب من، مدلولی پشت این تصویر صوتی میگذارد. پس هر نمادی، هر واژهای، هر آهی و حتی علام بسیار سادهای که دیگری از آن متوجه پیامی میشود، یک تصویر است صوتی که در پشتش مدلولی نهان شده است. من کیام آهی مانده به لبها، آه. حتی همین آه، آخ، یا وای؛ اینها بدون اینکه کلمهای باشند تصویر صوتی هستند. این تصویر صوتی در دیگری مدلولی ایجاد میکند. یک دال است و مدلولی ایجاد میکند. پس شناخت این زبانها به دلیل رابطۀ بین دال و مدلول اهمیت خاصی پیدا میکند و اینجا است که میتوان گفت که سخن نه تنها ما را حیوانات جدا میکند، بلکه فارغ از اینکه به چه زبانی سخن میگوییم و هر زبانی چه ساختاری دارد، ما را با آدمیان دیگر متحد و متشکل میکند.
ظاهراً انسان تا به حال حدود صد و چهل هزار زبان اختراع کرده است. البته امروز چیزی در حدود شش هزار زبان زنده است. زبان زنده، زبانی است که بیش از سه هزار نفر گویشور دارد که با آن زندگی میکنند و نیازهایشان را مرتفع میسازند. طبق این تعریف زبانی که گویشوران آن زیر سه هزار نفر باشد به مرور از بین میرود. به هر حال به همین زبانهایی که امروز داریم، زبان زنده میگوییم. این زبانها با هم در مواردی اختلاف دارند که عبارتند از: 1- در خود تصویر صوتیشان یا همان دالها 2- اختلاف در مدلولها که این امر بستگی به فرهنگی دارد که زبان در آن رشد یافته 3- اختلاف در ساختار زبانی. با تمام این تفاوتها باید گفت چون زبان از توانایی نمادپردازی ما حاصل میشود و حیوان نمیتواند این کار را انجامدهد، ما را در مجموعهای انسانی قرار میدهد و همین باعث میشود که ما بگوییم حقوق بشر و حقوق انسانی. همچنین همین امر سبب شده که ما بتوانیم زبانها را به هم ترجمه کنیم. وقتی از فضای یک زبان به زبان دیگر میرویم دچار مشکل میشویم که البته در دراز مدت قابل حل است. اگر دو زبان را کنار هم بگذاریم میبینیم که با هم مشکلِ دال و مدلولی دارند. مثلاً اگر صفتهایی چون: مؤمن، متقی، زاهد را که فرهنگ اسلامی میآیند را در فرهنگ مسیحی، بودایی و ...ببریم میبینیم که واژههای آن زبانها مدلول دیگری برای این دالها دارد. اگر من معادل فرانسۀ واژۀ مؤمن را بگیرم، طبیعتاً چون من در فرهنگ اسلامی - ایرانی سخن میگویم، مؤمن یک مدلول پیدا میکند، و در فرهنگ فرانسۀ مسیحی، مؤمن مدلول متفاوتی دیگر مییابد، حتی اگر دالهایشان مثل هم باشد. همانطور که اشاره کردم این مشکل از تفاوت مدلولها ایجاد میشود و در ترجمه متون این مشکل بسیار مهم و اساسی است. علاوه بر این عدم تطابق دالها و یکسان نبودن ساختار زبانها بر این مشکل میافزاید.
ساختار زبان در واقع بهشکلی بعدها در شکلگیری ناخودآگاه ما دخالت میکند. ساختار زبان بدون دلیل نیست و از نوع زندگی، روند تدریجی به وجود آمدن زبان، نگه داشتن و کامل کردن آن ناشی و در نتیجه منجر به تفاوتهایی میشود.