تاریخ چاپ
بازار دلبری رها شده است.
«بیمهی زندگانی فروشان» به بردگی سرسپردهاند،
و روزگارانی بس دراز در پی است.
بار کاروان به پس مالداران باز میافتد.
نگاه سردی از دروازهی ماتزدگان وادی کویر سربرمیدارد،
تا زهر نادانی در رگهای گرم بپروراند.
خندهدلی گشادهروی، پرسش واپسین را به نماز میایستد.
دربهای بسته پیام جان میتراوند.
خانههای زیرزمینی، جاری گذارِ خاک را نغمه میسازند.
این همه را در تکدمی میانتهی میبینم،
و واژهها بیتاب و سرگردان میگریزند.
حسن مکارمی , فرانسه , ۲۰۰۳