تاریخ چاپ
خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش بیست و پنجم ( تجربه آموزشی با ایران) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان بهمن ماه ۱۳۹۷ پاریس
متن محتوای ویدیو
با سلام و درود دیگر بر هممیهنان عزیز.
در بیست و پنجمین برنامۀ در روانپژوهی قصد دارم تا آنجایی که زمان به من اجازه میدهد در مورد تجربۀ آموزشی که با ایران در پنج سال گذشته داشتم صحبت کنم که به گمان من میتواند نقش این آموزش و مزایا و معایب آن را به شکلی نشان دهد. از طرفی میخواهم موضوع را برای علاقهمندانی که در این کلاسها شرکت کردند یا الان هم ادامه میدهند، جمعبندی کنم تا بتوانیم به این شکل دانشی را اضافه کنم بر آنچه که در مورد آموزشهای روانپژوهی در کشور عزیز ایران ارائه میشود.
مدتی پیش از طرف یکی از مدارس عالی تهران تماس گرفتند که ما به مباحث ژاک لکان، روانکاو و روانپزشک فرانسوی علاقهمندیم و از شما میخواهیم جلساتی را برای دانشجویان ما برگزار کنید. من حدود سی سالی است که در زمینۀ لکان هم درس خواندهام و هم درس دادهام و کار روانکاویام را براساس آموزههای لکان انجام میدهم. جلسات ما با دانشجویانی که عمدتاً در سطح دکترای روانشناسی، کارشناسی ارشد و کارشناسی بودند شروع شد. البته دانشجویانی از رشتههای روانپزشکی، پزشکی، فلسفه، تاریخ، سینما و حتی موسیقی هم در جلسات شرکت داشتند. در این پنج سال بین دویست یا سیصد نفر در چند جلسهای در این کلاسها شرکت کردند. بعضیها از همان روز اول تا الان هستند و ما بهتدریج سطح آموزشها را در کلاسهای چهار نفره بالا بردیم. هدف من از تشکیل این جلسات این بوده و هست که بتوانم در عرض چند سال آینده معلمانی در زمینۀ روانکاوی لکانی برای ایران تربیت کنم. به همین دلیل تا حالا چهار کتاب در ایران چاپ کردم و باز هم ادامه میدهیم تا درسگفتارها تبدیل به کتاب شود. این در واقع فشردهای بود از آنچه که در این پنج سال اتفاق افتاد و در حال ادامه است. همۀ این آموزشها از طریق اسکایپ انجام میشود. این امر برای من چند فایده داشته است. فایدۀ اول این است که من در فضای پاتولوژی، آسیبشناسی مردم ایران قرار میگیرم و بهتدریج من با آسیبهای روانی که در ایران وجود دارد آشنا میشوم و این به من اجازه میدهد که هر چند دور ولی نگاه دقیقتر و عمیقتری به جامعۀ ایران امروز داشته باشم. اگر چه قبلاً از طریق مراجعین ایرانی پاریس و فرانسه بهنوعی با این مشکلات در ارتباط بودم ولی از یک طرف تعداد این مراجعین کم بود و از طرف دیگر اینها نمیتوانند نمایندۀ واقعی آسیبهای روانی موجود در ایران باشند. به هر حال آن هم بهطور کلی نمیشود گفت مواردی را که همکاران من برای آموزش مطرح میکنند اینها مجموعۀ آسیبهای روانی ایران را نمایندگی کنند بلکه میشود اینطور گفت که من را با گوشههایی از اشانتیون آسیبهای روانی در ایران آشنا میکنند. این یک حسن بزرگ برای من است. از آن طرف حسن دیگری که دارد این است که با صحبت در مورد هر فرد، هر مراجع و هر کیس، ما میتوانیم مجموعۀ آموزشهای نظری را به آموزشهای عملی تبدیل کنیم. همچنین میتوانیم بهتدریج همکارانی را که با ما پیش آمدند و روانکاوی بالینی را از زاویۀ آموزههای لکان آموختند، وارد میدان کار عملی کنیم. حسن دیگر آن هم این است که دوستان دیگری که علاقهمند هستند روانکاوی لکانی را کاربردی به کار ببرند؛ مثل نقد، نقد فیلم، نقد شعر و نقد انواع و اقسام هنرها، اینها هم بتوانند بهتدریج جای خود را به عنوان منتقدینی که از زاویۀ روانکاوی، بهویژه روانکاوی لکانی در حوزۀ نقد باز کنند. خوشبختانه در این زمینه هم چند نفری هستند که در ایران کار میکنند. حتی در یک سالن نمایش فیلم، با کارگردان و هنرپیشهها بعد از اتمام فیلم جلسه برگزار میشود و همل افراد بهعلاوۀ همکاران روانکاو من وارد یک بحث در مورد پیام اصلی این فیلم میشوند که این خود باز هم نشاندهندۀ پیشرفت قابل توجهی است.
مسألۀ بعد ترجمه کردن مقالهها و کتابهایی هست که در مورد لکان نوشته شده است. ما شروع به ترجمۀ اینها میکنیم و این ترجمهها ما را به سمت نوع دیگری از شناخت میبرد، برای اینکه ترجمه کار بسیار مشکلی است. فهم واژهها و فهم اولیۀ مبانی لکان حتی به زبان فرانسه مشکل است و این مشکل در ترجمه دوچندان میشود. مشکل اساسی که اینجا وجود دارد این است که همکاران ما چه روانپزشک، چه روانکاو و چه روانشناس بالینی عمدتاً از طریق متون انگلیسی با مطالب رشتههای تخصصی روانپژوهی آشنا هستند، در صورتی که ژاک لکان به فرانسه خیلی غنی و سطح بالا صحبت میکند و ترجمۀ آن به زبان انگلیسی و از انگلیسی به فارسی در واقع آن فضایی را که خود لکان در آموزشهای خود استفاده میکند، میشکند. آن فضایی که از یک طرف خیلی دقیق است و از طرف دیگر ژاک لکان در آن با واژهها بازی میکند؛ به این شکل که به دال، یعنی تصویر صوتی واژهها اهمیت میدهد. همچنین به استفاده از یک واژه یا یک جمله با چند معنی اهمین فراوان میدهد. لکان در اکثر کارهای خود این مبانی را به کار میبرد و با استفاده از استعارهها و ایهامها به شکلی ذهن و شعور مخاطب خود را بهتدریج آماده میکند برای اینکه آنها هم بهتدریج در بین خطوط بشنوند؛ به عبارتی بهتدریج بیاموزند که هر واژهای که از دهان مراجع بیرون میآید دارای لایههای متعدد است. روانکاو باید این لایههای دال و مدلول را بشنود زیرا دالها با هم ارتباط دارند و مدلولها نیز با هم ارتباط دارند. هر دوی اینها مهم هستند؛ بهویژه دالها که عمدتاً مبانی و ساختار ناخودآگاه را میسازند نه مدلولها. تصاویر صوتی میسازند نه آنچه که معانی پس پشت این تصاویر صوتی. به هر روی ترجمۀ این متون از انگلیسی به فارسی طبیعتاً مشکلتر از فرانسه به فارسی است؛ برای اینکه در حالت ترجمه از انگلیسی به فارسی خیلی از مفاهیم در ترجمه به انگلیسی از بین رفته است.
واژههای هر زبان و دالهای آن زبان با هم ارتباط دارند؛ ارتباطی که حتی میتوانند موسیقیایی باشد. به عنوان مثال قافیه و ردیف در شعر فارسی را در نظر بگیرید. تقریباً غیر ممکن است همین را در زبان دیگری ببینیم برای اینکه این قافیهها بر اساس تصاویر صوتی درست شدهاند. اگر ابیات یک غزل به را ختم میشود، این را یک تصویر صوتی است که تکرار میشود. این طبیعی است که وقتی شعری ترجمه میشود، نمیتوان این موارد را رعایت کرد چون هر زبانی ظرفیتها و ویژگیهای خاص خود را دارد. یا زمانی که حافظ از ردیف مپرس اتفاده میکند میبینیم که در این موارد، هربار معنی جدیدی از آن بیرون میآید. و این عمل ترجمه را غیر ممکن یا بسیار مشکل میکند. فرض کنید این شعر ابتدا از فارسی به انگلیسی ترجمه شود و بعد از انگلیسی به فرانسه. در هر بار از این ترجمهها ظرایفی از شعر مخدوش میشود و در نهایت با شعری متفاوت از اصلا مواجه میشویم.
مورد فوق را در مورد آموزشهای ژاک لکان هم میتوانیم در نظر بگیریم. همانطور که بحث کردم خود این تصاویر صوتی واژهها مهم هستند. و ترجمل آنها به انگلیسی و بعد به فارسی بسیار مشکل است به همین دلیل ما با همکاران خود وقتی ترجمه میکنیم متن فرانسه و انگلیسی را با هم مقایسه میکنیم و سعی میکنیم که بیشتر و بیشتر به سمت واقعیت و معانی واژهها برویم.
این موارد در واقع گزارشی بود از عملکرد و احساسم در این پنج سال. دربارۀ ترجمه باید بگویم کسانی که مترجم هستند خود را به این موضوع مقید نمیدانند که علاوه بر شناخت درست و دقیق زبان مبدأ و مقصد در فرهنگ و ادبیات و هر دو زبان تأمل و تفکر کنند تا در زمان ترجمه ان دانش نهادینه شده بر اثر کوشش و جستجو به آنها کمک کند. علاوه بر اینها در ترجمه اشراف بر سوژه هم الزامی است. در ترجمههای فارسی ما با این مشکلات موجهایم و این امر ضربههای بسیاری به ما زده و هنوز هم ادامه دارد. بنابراین پیشنهاد ما این بوده و هست که هر متن ترجمه شده بهویژه در روانپژوهی را با متن انگلیسی و فرانسوی مقابله کنیم تا در نهایت با اشتباهات کمتری متن مورد نظر را به زبان فارسی برگردانیم. علاوه بر این در این زمینه راه را باز گذاشتیم تا ترجمل ما قبل از چاپ نقد شود تا درنهایت با ترجمۀ بهتری مواجه شویم.
آنچه باید دربارۀ ترجمه اضافه کنم این است که حتماً ترجمه باید به صورت گروهی انجام شود تا از زوایای مختلف مورد بررسی قرار بگیرد؛ بهعنوان مثال کسی که فرانسۀ او از دیگری قویتر است و کسی که فارسی او. همچنین ممکن است یکی از دید روانپزشکی به متن نگاه کند و دیگری از دیدگاه روانکاوی یا روانشناسی بالینی. حتی ممکن است یک نفر جامعه شناس یا متخصص ادبیات باشد، اینها گروهی وقتی ترجمه میکنند از زوایای مختلف نگاه میکنند و مطلب را میفهمند.
مسألۀ دیگر این است که وقتی به صورت گروهی ترجمه انجام میشود مترجان باید مسائل را به زبان خودمانی برای هم تشریح کنند و هنگامی که متفقالقول شدند که مثلاً نویسندۀ یک پاراگراف مشخص به زبان فرانسوی میخواسته این موضوع را بیان کند، به دنبال واژههای معادل آن متن بگردند.
ترجمه را باید به صورتی انجام داد و روند آن را بهشکلی فراهم کرد که ما بتوانیم در آینده روانپژوهان، روانکاوان، روانپزشکان و روانشناسان بهتری داشته باشیم. مسألۀ دیگر این است که من اختلاف فاحشی را بین آموزههای نظری و آموزههای کار بالینی همکاران در ایران مشاهده میکنم. عمدتاً از نظر آموزشهای نظری در هر مورد روانپژوهی خوشبختانه میبینم که در سطح بسیار خوبی هستیم؛ یعنی از نظر بیان نظری میشود گفت که دانش نظری در ایران تفاوت چندانی با دانش نظری در اروپا و آمریکا ندارد؛ ولی مشکل اساسی را در تجربههای بالینی دیدم. تجربههای بالینی به نظرم اصلاً در سطح آموزشهای نظری نیست و همکاران ما در میدان عملی نمیتوانند بهخوبی از این آموزههای نظری استفاده نمایند. در این زمینه تشخیص من این است که شاید اساتید محترمی که در دانشگاههای مختلف به آموزش روانپژوهان میپردازند، شاید به اندازۀ کافی کار بالینی نکردهاند؛ به عبارتی به اندازۀ فرصت نشده که این اساتید آموزههای نظری خود را در کار بالینی محک بزنند تا بتوانند تجربیات خود را به دانشجویان این دورهها انتقال دهند. مشکل دیگر هم در نحوۀ استفاده از اندیشهها و نظریات در روانپژوهی کاربردی است. مثلاً در نقد شعر، ادبیات، فیلم، تئاتر، نقاشی و ... منتقدی که براسا لکان به این موارد مینگرد ابتدا تصمیم خودش را در نقد و تشریح این آثار گرفته بعد میآید در آموزههای لکانی جستجو میتا گزارههایی بایابد که تدیید کنند نظرات خودش باشد.
به نظر من باید بهتدریج ما سعی کنیم بر خلاف مسیری که در بالا به آن اشاره کردم حرکت کنیم؛ به عبارتی باید ابتدا اصول و آموزههای نظریهای را بهطور دقیق و علمی بیاموزیم و براساس آن نظریه، اساس فرضیۀ خود را در نقد ادبیات یا موارد دیگری ترکیببندی کنیم. به نظرم این کار نشان دهندۀ صداقت علمی لازمی است که من ابتدا نظریهای را که میخواهم براساس آن فرضیهای را برای کار هنری بسازم، بهدرستی بشناسم تا بتوانم آن را بهدرستی کار ببرم.
به هر حال در مجموع میشود گفت این ارزیابی من است از مدت پنج سالی که در خدمت عزیزان خود در ایران بودم و با این آرزو که من در خدمت هستم و حاضرم که به هر شکل و به هر نوعی و تا آنجایی که میشود، از طریق چاپ، برگزاری کلاس و استفاده زا فضای مجازی سطح آموزش روانکاوی را در ایران عزیز گسترش بدهیم تا همانگونه که در پزشکی به پیشرفتهای شایانی دست یافتهایم؛ در روانکاوی، روانپزشکی و رواندرمانی هم به پیشرفتهای قابل قبولی دست یابیم. به امید آن روز، شب و روز خوشی را برای همه آرزو میکنم.