طبقه بندی شده در خبر

فیلم های طبقه بندي شده در نگاه روانکاو: سرزمین فرهنگی ایران ۴

تاریخ چاپ  

خلاصه نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و چهار ( سرزمین فرهنگی ایران ۴) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان خرداد ماه ۱۳۹۸ پاریس

متن محتوای ویدیو


نگاه روانکاو (بخش ۳۴): سرزمین فرهنگی ایران ۴

با سلام خدمت هم‌میهنان عزیز و تمامی فارسی‌زبانانی

بحث سرزمین فرهنگی ما ایرانیان را که در سه بخش قبلی هم به آن پرداختم، ادامه می‌دهم. درواقع برای ما که در این فرهنگ دنیا آمده‌ایم و زندگی می‌کنیم و در آن خواهیم مرد و سپس فرزندان و نوه‌های ما هم ادامه خواهند داد این راه را چه چیز مهم‌تر از همین فرهنگ آست؟ چون ماهی ز آبش سیر شد. همان‌طور که ماهی در آب زندگی می‌کند و بدون آن خواهد مرد، انسان هم در فرهنگ زندگی می‌کند. آنچه تفاوت ما و حیوانات است همان بحث خیلی قدیمی انسان ناطق است. انسان سخن می‌گوید برای اینکه نمادپردازی می‌کند و با استفاده از این نمادپردازی با دیگری ارتباط برقرار می‌کند و با استفاده از این ارتباط زبان ساخته می‌شود. زبان ساختار مشخص خودش را دارد و فرهنگ معمولاً در لایه‌های زبان خودش را پنهان می‌کند و از نسلی به نسل دیگر می‌رود. بدین گونه انسان‌ها خودشان را با شرایط اقلیمی و شرایط زمان و مکان تطبیق می‌دهند و فرهنگی می‌سازند، زبانی می‌سازند و پیشرفت می‌کنند. اگر به پنجاه‌هزار سال پیش نگاه کنیم در خانواده‌های چندنفره در کنج غارها با روشن کردن آتش از خودمان دفاع می‌کردیم در مقابل حیوانات. شاید دو یا سه رقم را بیشتر نمی‌شناختیم، یک دو سه. این‌ها دیروز امروز و فردا را نشان می‌دادند. مهاجر بودیم؛ برای اینکه از این غار به آن غار می‌رفتیم. هنوز بلد نبودیم کلبه‌ای بسازیم؛ در گروه‌های محدود چندنفره با شکار یا جمع‌آوری میوه زندگی می‌کردیم. آتش را می‌شناختیم. حال هفت میلیارد انسان نوین زنده بر روی زمین زندگی می‌کنند. تا کره ماه رفته‌ایم و می‌خواهیم به مریخ برویم. اولین دستگاه ساخت ما در چند مدت پیش از حوزه منظومه شمسی هم خارج شده است تا ببینیم آنجا چه خبر است. این نشان‌دهندۀ پیشرفت است. نشان می‌دهد در فرهنگ زندگی می‌کنیم، در فرهنگ‌هایی که زبان‌های گوناگونی در آن‌ها اختراع کرده‌ایم. حدود شش هزار زبان را زنده نگه داشته‌ایم که یکی از این زبان‌های زنده، زبان فارسی یا حوزه زبانی فارسی است. به گمان من خیلی معقول‌تر است در مملکت ما، در سرزمین فرهنگی ایران، حوزه زبان فارسی، یعنی زبان‌های بلوچی و کردی و تمام لهجه‌ها و تمام گویش‌ها را نیز به‌حساب بیاوریم. فرهنگ در این زبان است و این زبان ما را تا امروز آورده است. به همین دلیل در کتاب نگاهی دیگر به سرزمین فرهنگی ایران به‌تدریج بحث در مورد فرهنگ ایرانی بحث می‌کنم. سخن بسیار است و بازشناخت یا دوباره شناخت سرزمین فرهنگی ایران برای ما بسیار مفید است. تا ندانیم چه گنجینه‌ای در این سرزمین فرهنگی ما نهفته است، چگونه باید آن را بشناسیم، چگونه نگهبانی کنیم، چگونه به نسل‌های بعد هدیه‌اش بدهیم، بهترش کنیم، پاک‌ترش کنیم، مفیدترش کنیم، سالم‌ترش کنیم و کاراترش کنیم، نمی‌توانیم قدمی درست برداریم.

زبان را باید خوب شناخت، ریشه‌های تاریخی‌اش را به دست آورد و مزایا و محسنات و قدرت‌هایش را شکافت تا مقداری زیادی از سلامت روان تأمین ‌شود؛ برای اینکه همان‌طور که لکان، روانکاو و روان‌پزشک فرانسوی، کشف کرد ناخودآگاه ساختاری مانند زبان دارد؛ پس زبانی که قوی و سالم است و ساختارمندی محکمی دارد، می‌تواند نه‌تنها فرهنگ‌ را در خودش خوب حفظ کند، بلکه به ساختار ناخودآگاه افرادی را که در آن فرهنگ زندگی می‌کنند نیز قدرت و قوت می‌دهد. چنین زبانی مقدار زیادی از مشکلات روانی را با قدرتی که به ساختار ناخودآگاه می‌دهد، برطرف می‌کند.

در بخش‌های قبل فرهنگ و سرزمین فرهنگی را تعریف کردیم. باید ذکر کرد سرزمین فرهنگی ایران شامل اسطوره‌های به‌جامانده از ساکنین اولیه فلات ایران، رگه‌های اسطوره‌های به‌جامانده از مهاجرین و تبادل آن‌ها با فرهنگ‌های پیرامون هم می‌شود. مشخص است مبنای اولیه زبان‌هایی که به زبان دری (فارسی امروز) می‌رسند از شمال است. قبایل آریایی این‌ها را با خودشان آوردند. برخی از این قبایل به سمت هند رفتند و عده‌ای به فلات ایران آمدند. سه تا قوم ماد و پارت و پارس آمدند جنوب که هر کدام در دورانی قدرت را به دست گرفتند. پارت‌ها در همین خوارزم بزرگ و خراسان بزرگ هستند. ماد‌ها کردهای امروز هستند. پارس‌ها در شیراز و پرسپولیس و تخت جمشید و آن نواحی ساکن بودند. به شوش هم رفت‌وآمد می‌کردند. درکل حوزه این فرهنگ، حوزه‌ای است که از شمال آمده است. بحثی بسیار اساسی است که یک قسمتش تاکنون روشن شده است، ولی قسمت عمده‌اش تاریک مانده است. فرهنگی که مهاجرت کرده و از سیبری به سمت جنوب آمده است چه خطوطی از آن حفظ ‌شده و چه خطوطی پاک شده است. مثالی بزنم. وقتی در شهر سوخته سفالی را پیدا می‌کنیم که بزهای نقش‌شده بر آن‌ بسیار آناتومیک هستند. با پنج یا شش خط بزی رسم شده است. آیا این خلق‌الساعه بوده و همین‌طور یک‌دفعه نیاکان ما آمدند روی سفال با شش یا هفت خط بزی آناتومیک کشیده‌اند؟ آیا این دنباله مجموعه تلاش نگارگری نیاکان ما از پنجاه‌هزار سال پیش به این‌طرف بوده است؟ چگونه این خط را پر کنیم؟ یعنی خطی تاریخی امروزه وجود دارد؛ ولی نتوانستیم بکاویم و بشکافیم و ببینیم مجموعه فرهنگی که از شمال آمده چه قسمت‌هایی از آن در اسطوره‌های ما مانده و آن اسطوره‌ها امروزه در زبان چه نقش‌هایی دارند و چگونه منطق روانی ما را می‌سازند. شاید این مبنایی برای تحقیقات آینده باشد. شاید فقط در یک دانشگاه به مدت یکی دو قرن کار لازم است تا متوجه بشویم در این صد یا دویست هزار سال گذشته چگونه اتفاق افتاده است. الان تکه‌هایی از این موزاییک بزرگ را داریم که می‌توانیم سرهمشان کنیم. مقدار خیلی زیادی ندانسته داریم. مقداری از ندانسته‌ها مثلاً در مورد همین تصویر نقاشی سفال بز شهر سوخته است. اگر بیشتر عقب برویم آیا شمن‌هایی که به‌غلط آن‌ها را جادوگران قبیله‌ای می‌نامیم و هنوز در میان اسکیموهای امروزی هستند، در بین آریایی‌هایی که آمدند به سمت جنوب وجود داشته‌اند؟ برای اینکه آنچه امروزه دانش و شناخت و فرهنگ و دستاوردهای آدمی است، ریشه در شناخت‌های شمنیک دارد. بعضی‌هایش پیدا شده و بعضی‌هایش پیدا نشده است. از همه روشن‌تر تجربیات عرفانی و اندیشه‌های عرفانی است. رگه‌هایی در شمنیسم وجود دارد که ما را می‌رساند به زیربنای تجربیات عرفانی. نمونه دوم نقاشی پیش‌ازتاریخ است. همه این‌ها نشانگر پیوستگی است و اینکه فرهنگ مقوله‌ای نیست که یک‌روزه اختراع بشود. همه‌چیز دنبالۀ قبل است. همه‌چیز پایه‌اش در گذشته است و اثری از این گذشته در همه‌چیز حفظ شده است. به همین دلیل بحث اسطوره‌ها را مطرح کردم. اسطوره‌ها تغییر شکل داده شدند، تطبیق پیدا کردند با زمان و مکان و در قالب ادیان که مردم به آن‌ها باور داشتند. بعد هم مقداری با فشار اسلام به سرزمین فرهنگی ما یا کاملاً فراموش شدند یا زیر پا له شدند یا خودشان را تطبیق دادند. مثال‌های زیادی وجود دارد. شاید در فرصت‌های دیگر مطرح کنم چه رگه‌هایی از فرهنگ پیش از اسلام در سرزمین ما کاملاً نابود شده، چه رگه‌هایی خودش را تطبیق داده و چه رگه‌هایی به خرافات تبدیل شده است. سرزمین فرهنگی ما شامل همه این‌ها است. از طرف دیگر ما موقعیتی سوق‌الجیشی داریم. خاورمیانه محل عبور انسان از سه قاره است. از آسیا به افریقا، از آسیا به اروپا و از افریقا به آسیا بخواهید بروید از خاورمیانه و عمدتاً از ایران عبور خواهید کرد. این عبورها طبیعتاً باعث حملات بزرگ تاریخی شدند. پدران ما هم حمله کردند. مجموعه این حمله‌ها و جنگ‌ها باعث مخلوط شدن فرهنگ‌ها شده است. دو پدیده باعث پیدایش و رشد فرهنگ‌ها در سطح جهانی شده‌اند. یکی جنگ و دیگری مهاجرت. خود مهاجرت در اثر دو پدیده به وجود آمده است. یکی ممنوعیت هم‌خوابگی با محارم است. این ممنوعیت باعث می‌شد افراد دهکده بعد از مدتی اشباع بشوند و بروند دورتر برای ازدواج با زنان دهکده‌ای دیگر. دیگری کنجکاوی و علاقه به پیدا کردن محیط زندگی بهتر، میوه‌های بهتر، شکار بیشتر و محل دامپروری مناسب‌تر است. انسان به این شکل تمام کره خاکی را اشغال می‌کند. دو بار مهاجرت بزرگ انجام می‌دهد. بار اول داخل خود افریقا، بار دوم که از نود هزار سال پیش شروع می‌شود، کشانده شدنش به آسیا و اروپا و رفتن به استرالیا است. آنچه ریشه پیدایش، اختلاط و جان گرفتن فرهنگ‌ها است یکی جنگ‌ است و دیگری مهاجرت. در ایران بیشتر از اینکه مهاجرت‌ رخ داده باشد، جنگ‌ اتفاق افتاده است، چه با حمله کردن به مناطق دیگر چه با حمله شدن از مناطق دیگر. از حمله‌هایی که از فرهنگ دیگری به ما شده است و روی نظام سیاسی و اجتماعی و تا حدودی فرهنگی ما اثر گذاشته است، حمله اسکندر، حمله اعراب، حمله مغولان و بعد حمله تیموریان است. طبیعتاً ما هم حمله‌هایی به مناطق دیگر دنیا انجام داده‌ایم. جهان‌گشایی داریوش و نادرشاه و حتی شاه‌عباس اول که تا گرجستان می‌رود، از آن جمله‌اند. به‌هرروی منظور من این است که ما هم فرهنگ‌هایمان را به‌جای دیگر بردیم و هم از فرهنگ‌های دیگر گرفتیم. به‌ویژه اسطوره‌های ما که هم از اسطوره‌های دیگر گرفتیم و هم به اسطوره‌های دیگر وام دادیم.

یکی از پدیده‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم و در دل‌وجان ماست، چراکه در زبان ماست، همین پدیده مخلوط بودن اسطوره‌های اولیه است؛ حتی مقداری از آن در اعتقادات شیعه اثنی‌عشری بازمی‌گردد و دوباره سر از خاک برمی‌دارد؛ برای اینکه اسطوره‌ها در عمق زبان هستند، در جلد زبان هستند، با زبان حرکت می‌کنند و در فرصتی مناسب می‌آیند بیرون؛ به‌عنوان‌مثال شیخ اشراق سهروردی می‌نویسد که به متون قبل از اسلام مراجعه می‌کند و می‌خواهد ببیند آن‌ها چه می‌گویند. جرم بزرگش همین بود؛ یعنی از حوزه اسلام خارج شد. بعد حافظ هم خارج می‌شود. سهروردی با این کار تلاش زیادی می‌کند در قالب عرفان اسطوره‌های قبلی را بیاورد. کاری که شیخ عطار هم می‌کند در اسطوره سیمرغ و کوه قاف منطق‌الطیر. کاری که در شاهنامه فردوسی انجام می‌دهد با کوه قاف و سیمرغ و رابطه‌اش با زال. جایی که وجود دارد، قاره هشتم و ما به آن دسترسی نداریم. گاه‌گاه دسترسی داریم، یا استثنایی است، یا همه‌کس دسترسی ندارند. این جهان‌سومی که در اسطوره‌های پارسی است به‌گونه‌ای در اعتقادات قوی شیعیان اثنی‌عشری دوباره برمی‌گردد.

سرزمین فرهنگی ایران شامل اسطوره‌های به‌جامانده از ساکنین اولیه فلات ایران تا رگه‌های اسطوره‌ای به‌جامانده از مهاجرین و تبادل آن‌ها با دیگر فرهنگ‌های پیرامون هم هست. اطلاع دارید قبل از آریایی‌ها ساکنین اولیه‌ای هم بودند در فلات ایران. مقدار زیادی از سفال‌هایی که به دست می‌آید متعلق به دوران قبل از ورود آریایی‌ها است. دوباره می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که در صفحه هشت کتاب هم آورده‌ام و پیشتر هم در همین سری مقالات نگاه روانکاو گفته‌ام. می‌دانیم در فلات ایران حتی نئاندرتال‌ها هم زندگی می‌کرده‌اند. بحثی است که شاید دیوهایی که در شاهنامه از آن‌ها ذکر شده است و رستم با آن‌ها می‌جنگد و در عمق قارها بودند همین نئاندرتال‌ها باشند. اگر به مینیاتورهای شاهنامه نگاه کنید دیوها هیکل‌های بزرگ و دندان‌هایی جلو آمده دارند. گرز در دستشان است. بدن‌هایشان خیلی پر مو است. این‌ها می‌تواند یادآور حضور نئاندرتال‌ها باشد که سینه‌به‌سینه آمده تا رسیده است به اشعار شاهنامه و بعد ترسیمی که نقاشان مینیاتوریست کردند. این هم نوع دیگری از ارتباط است. همان باستان‌شناسی شناخت اینجا هم کاربرد دارد. شاید یک قرن لازم باشد تا در دانشگاهی تمامی این خطوطی را بشناسیم که پاک شد‌ه‌اند و یکپارچگی فرهنگ آدمی را نشان می‌دهند. همان جور که داروین توانست نشان بدهد خط تکامل از باکتری تا انسان به چه شکل اتفاق افتاده است. چه رگه‌هایی وجود دارد؟ این رگه‌ها به چه صورت با شرایط اقلیمی و گذشت زمان خودشان را سازگار کرده‌اند و مانده‌اند؟