تاریخ چاپ
خلاصه در روان پژوهی با دکتر حسن مکارمی: بخش سی و یک (چهار لایه فرهنگی) تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان, بنیاد آزادی اندیشه و بیان فروردین ماه ۱۳۹۸ پاریس
متن محتوای ویدیو
در روانپژوهی: چهار لایۀ فرهنگی
با سلام و درود بر همۀ هممیهنان و فارسی زبانان جهان.
در سی و یکمین برنامۀ در روانپژوهی در نظر دارم چهار لایۀ فرهنگی انسان را تشریح کنم، چهار لایۀ فرهنگی هر کدام از ما. عمدتاً وقتی که من در درسهایم به همکاران عزیزم؛ روانپزشکان، روانکاوان، روانشناسان و رواندرمانان به واژۀ مراجع میرسم؛ برای آنها یک مسأله را مرتباً به شکلهای مختلف تکرار میکنم و آن این است که مراجعی که در برابر شما قرار میگیرد با هر ویژگی که داشته باشد در واقع چهار لایۀ فرهنگی دارد و اگر ما این چهار لایۀ فرهنگی انسان یک میلیون ساله را نبینیم، به آن شکلی که باید و شاید به ریشهها نخواهیم پرداخت. به همین دلیل است که تعریف و شناخت این چهار لایۀ فرهنگی برای ما مهم میشود. حالا اگر هر کدام از ما هم بتوانیم خود و دیگری را، کسانی که در پیرامون ما هستند، با این چهار لایۀ فرهنگی یک میلیون ساله نگاه کنیم بهگونهای مثلاً انسانشناسانه مثل یک آنتخوپلو، مثل یک انسانشناس، زیاد هم مشکل نیست که این کار را انجام دهیم. این کار باعث میشود که فهم ما از خود و دیگری بهتر و بالاتر برود. به عمق خود و دیگری بیشتر بپردازیم و طبیعتاً تعامل و مدارای ما نسبت به خود و دیگری بیشتر شود. یک مثال وارونه بزنم و آن این است که اگر با یکی از افراد جامعه بهعنوان انسان خطرناکی که به هر شکل آزار دهنده است و دیگران را آزار میدهد یا مزاحم دیگران میشود؛ یعنی با انجام اعمالی که خلاف عرف و نظام و سنت جامعه است، جامعۀ خودش را آزار میدهد؛ مثل دشنام دادن، ضرب و جرح دیگری، آزار جسمی، آزار زبانی، از دیوار خانۀ دیگری بالا رفتن و برداشتن آن چیزی که به فرد تعلق ندارد یا اینکه در اولین برخورد یا اولین مشکل یا اولین مانع، استفاده کردن از زور و دشنام و کارهایی که خلاف سنت و نظام یک اجتماع است برخورد کنیم میخواهیم عکسالعمل فردی را ببینیم که این کارها را انجام میدهد. حالا تصور کنید که در یک خیابانی تصادف میشود و طبیعتاً دو اتومبیل به هم میخورند و هر تصادفی یک سری دلیل دارد. این دلایل میتواند به خود راه مربوط باشد. باران یا تگرگ شدیدی میآید. برفی میبارد و برای همه مشکل ایجاد میکند یا یک ماشین دیگری در یک جایی توقف کرده است و سه چهار تا ماشین پشت مجبور میشوند که ترمز کنند و مشکلاتی ایجاد میشود. به هر حال وقتی یک تصادف پیش میآید دو اتومبیل از کنترل خارج میشوند و این دو با هم تصادف میکنند. دو رانندهای که پیاده میشوند و اولین عکسالعملهای افراد را نگاه میکنیم. یک نفر به آرامی تلاش میکند که اولاً از آن اضطراب بیرون بیاید و ببیند کسی از نظر انسانی آسیب دیده یا نه و مهمترین مسأله برای او این است که دیگری و خودش آسیبی ندیدهاند. پس اولیت کار این است که من بهعنوان یک راننده آرام میشوم، بیرون میآیم و میبینم که آیا مشکل جسمیای برای کسی پیدا نشده تا به آن برسم. دوم اینکه آیا من میتوانم به شکلی کاری کنم که راه برای دیگران باز شود یا کمک کنم که دیگران مسیرشان را درست بروند. پس این دومین کار من است. یک بیرون میآیم ببینم کسی از نظر جسمی مشکلی ندارد تا بتوانیم اول آن را حل کنم، دوم من چگونه میتوانم مانع از مشکلات دیگر اتومبیلها شوم و اگر مشکلاتی برای آنها پیش آمده بتوانم نظم اجتماعی را بر هم نزنم. سوم این است که چه اتفاقی افتاده و چگونه این اتفاق افتاده است. کمی تلاش کنم که رانندۀ دیگر که آن هم طبیعتاً باید مثل من آرام باشد و هر دو بتوانیم این پدیدۀ مشکلات جسمی برای فرد دیگر و مشکلات عبور و مرور برای همشهریان دیگر را حل کنیم. پس هر دو باید اول به این دو مشکل برسیم و بعد که مطمئن شدیم هر دو به شکلی حل شدند حالا برسیم به اینکه این تصادف چگونه به وجود آمده است نه اینکه مقصر چه کسی است. کدام اتومبیل بیشتر از مسیر اعتدال یا مسیر توافقی که میتوانیم به آن بگوییم نظام راهنمایی و رانندگی و ... خارج شده و چرا خارج شده است و آن را بهعنوان اصل بگیریم. آن را اصل میگیریم یعنی این نظام تأیید شدۀ پذیرفته شدۀ راهنمایی و رانندگی را و هر کدام از ما دو راننده تلاش میکنیم که تشخیص بدهیم علت این تصادف چه بوده است. این سومین کاری است که باید انجام بدهیم. طبیعتاً و آرام و بعد هم میشود اتومبیلها را کنار زد یا در خیلی از جوامع همان موقع میشود یک سندی را که از پیش آماده است پر کرد و اطلاعاتی را رد و بدل کرد و مابقی را به عهدۀ بیمهها گذاشت که مشکلات را برطرف کنند. البته احتمالاً در بین صحبت هم ممکن است که یک مقدار اختلاف نظر به وجود بیاید. ولی این اختلاف نظر را با همان صدای معمولی و آرام میشود مطرح کرد و در واقع قضاوت را به عهدۀ اهل فن گذاشت که یا پلیس یا بازرسهای شرکتهای بیمه هستند که کار آنها این است که بروند و اتومبیل را ببینند و این کاغذی را که ما پر کردیم هر دو امضا کردیم هم هم نگاه کنند و بین خودشان توافق کنند که چه کسی باید چه چیزی را بپردازد. اینجا مسأله از حیطۀ قضاوت دو راننده خارج میشود. این مسیر طبیعی آن است. حالا بیایید فرض کنیم که از این مسیر طبیعی بیرون آمدیم. مسیر طبیعی زمانی است که انسانی با چهار لایۀ فرهنگی خود با موضوع برخورد میکند و طبیعتاً باید به این شکل عمل کند. حالا فردی وارد گفتمان تند یا حتی رفتاری که طرف مقابلش را مجروح کند میشود؛ چه با کلام، چه با حرکت، چه با ژست، چه با ضرب جرح و ...وقتی طرفین در این حالت قرار بگیرند، آن چیزی است که ما میگوییم دعوا میشود و این دعوا در واقع ادامۀ آن برخورد است و ادامۀ تصادف اتومبیلها را در میدان فیزیکی هم انجام میدهند. میآیند به بدن همدیگر ضربه و آزار برسانند یا قبل از آن به هم دشنام میدهند و طبیعتاً چون تقصیر دیگری است و مقصرر من نیستم دیگری را خودم تنبیه میکنم. بهعنوان یک راننده، رانندۀ دیگر را خودم تنبیه میکنم برای اینکه او دور شده از آن انسانی که من بهعنوان راننده قبول دارم. او دور شده ولی من دور نشدم. من هیچ مشکلی ایجاد نکردم. آن راننده است که مشکل دارد و من با دشنام یا ضرب و جرحی که انجام میدهم او را تنبیه میکنم. وقتی خوب نگاه کنیم به این دو انسان، دو راننده، آنچه که از داخل این در میآید این است که این دو از منطق معمولی یک شهروند خارج شدند و تقریباً میشود گفت که تبدیل شدند به یک لایۀ فرهنگیای که این لایۀ فرهنگی بسیار قدیمی و ضعیف است و بیشتر به لایۀ فرهنگی انسانهای اولیه برمیگردد. یعنی انسانهایی که هنور معنای تمدن و شهرنشینی و پذیرش قانون جمعی را نمیدانستند در این لایه زندگی میکردند. این لایه، اولین لایهای است که ما نمادپردازی کردیم با ژست، با رنگ، با شی و با سیلاب و بعد کلمه و جمله و زمان که در جمله آوردیم و توانستیم حرف بزنیم. بعد خط هم درست کردیم که نمادپردازی خیلی بهتری است و بسیار ما را به جلو حرکت داد؛ چه در عمق و چه در سطح. در عمق برای اینکه نسل به نسل میتوانیم حرف دیگری را بفهمیم و در سطح برای اینکه با ترجمه کردن متون با تمام جهان میتوانیم ارتباط برقرار کنیم.
به هر حال اولین لایه، لایهای است که ما وارد نمادپردازی میشویم و میتوانیم با دیگری ارتباط پیدا کنیم. البته مشکل نمادسازی هم مشکل خودش را دارد؛ برای اینکه یک نماد، یک نشانه دو قسمت دارد. یک قسمت که در واقع حامل پیام است میشود تصویر صوتی. من میگویم آب یکی میگوید water. یعنی تصویر صوتی است و این نشانه دو قسمت پیدا میکند. یکی تصویر آن میشود و دیگری آنچه که نمایندۀ این تصویر هست. علایم رانندگی عبور ممنوع یا یکطرفه بودن جاده، یا من آب میخواهم، فرقی نمیکند. وقتی به شما بگویم من آب میخواهم شما فکر نمیکنید من باران میخواهم؛ بلکه من یک لیوان آب میخواهم بنوشم. پس معلوم میشود که پشت این دالی که من میگویم یک مدلولی است و میتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم و اگر این مدلولها یکی نباشند طبیعتاً نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم. بسیاری از مشکلات ارتباطی در جهان ما به همین دلیل است که ما پشت یک دال، مدلول مشترکی را نمیگذاریم. به همین دلیل است که عمدتاً بچهها که به سن بلوغ میرسند از دالهای پدر و مادرشان، از کلامهای پدر و مادرشان آن مدلولهایی را که پدر و مادر میخواهند بگویند دریافت نمیکنند و بالعکس پدر و مادرها هم همینطور که به آن اختلاف نسلها میگوییم.
پس اولین لایهای که در این چهار لایۀ فرهنگی وجود دارد، آن لایهای است که من را از حیوان جدا میکند. آنجایی که من شروع به نمادپردازی میکنم و نماد من یعنی نشانۀ من دو قسمت پیدا میکند: یکی قسمت دال؛ آنچه که مینمایاند و مدلول آنچه که پشت آن گفته میشود. میبینیم که آنقدر در این زمینه پیشرفت میکنیم که به جاهایی میرسیم که مثلاً یک شعر حافظ بزرگوار سه لایه پیدا میکند؛ یعنی سه سری مدلول پیدا میکند. لایۀ اول، دوم، سوم. این مسأله خیلی اساسی است. انسان چقدر پیشرفت میکند، ولی انسانهای اولیه طبیعتاً یک دال، یک مدلول بودند و دیگر اثرات دوم و سوم یا معانی دوم و سوم برای آنها وجود نداشته است. تعداد کلمات بسیار محدود بوده و این کلمات هم حتی کلمهای بوده و بعد این کلمات به هم جفت میشوند، بعد صفت پیدا میکنند. وقتی صفت پیدا میکند؛ بهعنوان مثال پدر خوب، پدر عالی و پدر متوسط و...یعنی ما به مرحلۀ مدارا و نسبی نگاه کردن میرسیم. سپید و سیاه دیدن را کنار میگذاریم و دید خاکستری پیدا میکنیم. طبیعتاً بعد زبان مطرح میشود و بعد هم عمیقتر و بزرگتر میشود که در بعضی از زبانها برای بیان آنچه که انسان در آن زندگی میکند تا دویست، سیصد، چهارصد هزار کلمه به وجود میآید. برای بیان این واقعیتی که زندگی میکنیم، به دیگری و خودمان صد هزار، دویست هزار، پانصد هزار واژه داریم. این لایۀ اول است که من را از آن چهار دسته میمونهای بدون دم یا میمونهای بزرگ جدا میشوند. با چی؟ با همین امکان نمادپردازی. چرا میتوانم نمادپردازی کنم؟
از درخت پایین آمدن سبب شد که دستهای ما آزاد شود. بهتدریج روبهرو را نگاه میکنیم، میایستیم و دید ما افق پیدا میکند و بهتدریج هم چون فرزندان این نوع انسانها زودرس به دنیا میآیند اجازۀ آموزش به آنها داده میشود و طبیعتاً از ایشان مواظبت میشود و چون اجازۀ آموزش به آنها داده میشود، مغز آنها هنوز کامل نیست. اینجا است که در واقع انسان دیگر بهطور کامل از حیوان جدا میشود. هم نمادپردازی میکند و هم با نماد آموزش میدهد؛ یعنی تجربیاتش از گذشته به آینده منتقل میکند. یعنی انسان را تاریخدار میکند.
هر انسانی که به دنیا میآید با زبان مادری و خانواده شروع به گشودن چشمش بر جهان میکند. جهان او بزرگ میشود و در واقع تاریخ پیدا میکند. به همین دلیل است که ما در روانکاوی بحث میکنیم که سه پدر وجود دارد و یکی از این پدرها در واقع نمایندۀ تاریخی است که انسان در آن زندگی میکند. نقش پدربزرگ، مادربزرگها یا حتی پدر و مادر پدربزرگ و مادربزرگها برای یک بچه در واقع عمدتاً در این است که نقش تاریخی پیدا میکند. زبان از یک تاریخ میآید و دنباله دارد. همه به این دفتر، دفتر میگویند. همه میگویند به این عضو میگویند دست و...وقتی همه گفتند حتی مادربزرگ، پدربزرگ، این برای کودک جا میافتد که این دست است و نام و نشان دیگری ندارد جز دست. پس این لایۀ اول ما. همۀ ما آن همیوسپینها، 13 میلیارد، هفت میلیارد زنده، 6 میلیارد هم که از بین ما رفتند، همه آلوده هستند به این زبان یا به این نشان، نشانی که، نمادی که دال و مدلول است. اما از آن جلوتر برویم، این یکی لایۀ اول بود. لایۀ دوم آن است که ما میتوانیم به آن بگوییم زبان مادر. زبان مادر در همان اولین باری که کودک یک ونگی میزند، یک صدایی میدهد و یک خواهشی را منتقل میکند. یک خواهشی را به طلب تبدیل میکند؛ یعنی در واقع یک کمبودی را در این کودک به نیاز، نیاز را به خواهش و خواهش را به طلب تبدیل میکند. کودک با این وسیله این خواهش را طلب میکند. مادر پاسخ میدهد ولی نوع پاسخ دادن به این ونگ و رابطۀ این ونگ، نوع ونگ، نوع گریه، نوع طلب و پاسخ مادر در اینجا نخستین نشانههای نماد بین فرزند، کودک و مادر پیدا میشود و این نخستین جایی است که میتوانیم بگوییم خیلی عمیق، زبان، زبان مادری است. اینجا است که زبان مادری در واقع مطرح میشود. یعنی مادر و کودک با هم یک سری واژههای اولیه را میسازند و برای هر کودک و مادر هم این زبان مادری اینجا فرق میکند. باید البته واژههای خانواده و مادر و این واژههایی که در یک خانواده وجود دارد؛ مثل ضربالمثلها، گویشها، غر زدنها، واژههایی که مادر تکرار میکند، برادر و خواهر یاد گرفتند آنها هم تکرار میکنند، آنجا در واقع آن زبان مادری، آن یک هفتهای که به یک شکلی در یک جای مشخصی کودک متوجه میشود که با ادای یک واژه میتواند یک خواستی را پاسخ بدهد، یک خواهشی را پاسخ بدهد چه به وسیلۀ برادر، خواهر، پدر یا مادر و عمدتاً مادر و از آنجا است که یک اشرافی پیدا میکند که یک واژهای وجود دارد، بعد یک زبانی وجود دارد. این کلمه خودش یک جایی است که مشکل من را حل میکند. پس این در واقع دومین لایه است. دومین لایه است که در قالب یک خانواده، یک زندگی شکل میگیرد که به آن میگوییم زبان مادری. لایۀ سوم وقتی است که من وارد جامعه میشوم و آموزش میبینم. من میروم حالا یا در کوچه بازی میکنم یا با پسرعمو، دخترعموها بازی میکنم یا در مدرسه میروم و همکلاسی دارم و بهتدریج آموزشی میبینم که آموزش عمومی جامعه است. من استثنایی نیستم. جامعه یک آموزش عمومی دارد که من در این آموزش عمومی قرار میگیرم و در واقع این سومین لایه میشود که بهتدریج بر من بار میشود، اضافه میشود. حالا اگر در جنگ باشد یک نوع سومین فرهنگ بر من اضافه میشود و اگر در صلح باشد و امکانات و فراوانی شرایط یک نوع دیگر است. اگر در خانوادهای باشد که جدا از مدرسه، پدر و مادر، خواهر و برادر، تلویزیون، رادیو، لبتاپ و غیره امکانات دیگری را در اختیار من بگذارند یا در خانوادۀ دیگری که هیچکدام از اینها نیست و امکان ندارد که ما بتوانیم اصحاب دیگری غیر از مدرسه را ببینیم و در بعضی از مراحل که حتی خود آن مدرسه هم به زور و مشکل دچار میشود. به هر حال این میشود در واقع سومین و چهارمین قسمت فرهنگی هر کدام از ما آن است که بعد از 19 ـ 18 سالگی که شهروند شدیم به وقوع میپیوندد و یک مقداری عمدتاً خودخواسته است که به دنبال یک سری آموزش و فرهنگ میرویم. جایی را برای زندگی خودمان انتخاب میکنیم. شغلی را انتخاب میکنیم. آنجا دیگر صحبت آموزشها و زندگیای است که تقریباً میشود گفت که خود ما آنها را بنیان میگذاریم و خودمان آنها را میسازیم.
پس مراجعی که مراجعه میکند در مقابل فردی که قرار است به روانش برسد، این مراجع یک مراجعی است با چهار لایۀ فرهنگی.