تاریخ چاپ
خیالهای آبیم
- درون رشد جلبک تبلور نگاه تو-
به عمق وحشتِ شباند.
ترانههای شک من جوانه میزنند.
چروکهای چرک پلک یک کلاغ خستهی کویر، همیشه با نگاه پیرمرد جفتِ
پلههای مسجداند.
پینهدوز عشق؛ گوشهای مرده شویِ بذرهای تازگی؛
دستهای سر به زیر نوجوان رنج؛
در صدای آسمان گنبد اذانِ صبح، تیرهای آخرین به قلب دسته دسته
شمعهای نذر روشنی میهناند.
اینکه میپرد میان مرگزار بیخیال: نگاه کن ! کودکان تازهاند.
وسیع و باز و سخت و عاشقانهاند. یک کلام :
لحظه لحظههای درد تازیانهاند
حسن مکارمی ۱۹۸۳پاریس