چند خط محو و تار

تاریخ چاپ  

گمشدگی‌های کودکی، با «زیرپیراهنی» سپید و گشاد برادر بزرگ‌تر، و

دمپایی چرب ننه‌جون، به دنبال ته سیگار شب پیش – با دو پُک زدن عاشقانه – سرگردان است.

مرغ سقای له شده به شاخه‌ی درخت سیب آویخته است، و کارد نازک، درون شکمِ

قرمزش می‌چرخد، چیزی آهسته می‌افتد. گربه از ظهر بی‌‌حوصلگی تهران فرار

می‌کند و نگاه عشق از پنجره‌ی همسایه می‌دمد.

مرگ‌ها آواز می‌خوانند و به پیش می‌رانند. مرثیه‌های محرم،

به شکل مردان خون‌آلودِ پانزده خرداد سال‌های تحصیلی را ورق می‌زنند.

کودک خاله می‌خندد، خواهر سپید می‌پوشد.

لامپ‌های کوچک سبز تیره، امتداد خشک قره‌نی و آواز خسته‌ی زن،

خاموش می‌شوند.

گمشدگی‌های کودکی درون قلم آرام خوابیده‌اند

در گوشه‌ی سلولی، پگاه اعدامی، به همراه ماشه‌ای درون تاریکی یا در کنار نان خلق

       اگرگاه گاه بیرون نریزند خسته می‌شوند

                                                                           پاریس   حسن مکارمی ۱۹۸۳