تاریخ چاپ
سخاوت چشمان بهاری تو را
ابران بیپایان اندوه نمیبارند
خزان دیگری در زمستان من
ترکِ گفتن، سکوت نیست،
خواهش است، تمناست.
نگاه بر دستان ما ایستاده است،
و آوارگی آوای زمان در چشمانمان.
دمیدن و تکرار سپیده، خندهای بر گُل زرد
و آه مهربان پروانهها در طرح زانوان.
سؤالی بیپاسخ.
بیدعوا دوستت دارم
۱۹۹۶ حسن مکارمی