تاریخ چاپ
بافتی گرم،
دم به دم، هر دم،
زندگی را در نشانههای نیامده رنگ میدهد.
در دیدگان نوری است به تماشا،
و در نهان واژهای ایستاده،
و در دورها رشکی بر ندای نیامده
مهرورزان زمین را میکاوند،
خستگی ناخنهایشان را پیامی است.
آسمان دمها را میشمرد.
و خواهشی پنهان، نرم و آرام ناز میفروشد.
بوی پوست کودکان
مرگ را برجای میخشکاند،
تنهایی ما، همان ترانههای نوری است.
که خوابِ دیوارهی امید میبیند.
تنهایی ما، هستی جای تهی ماست.
تنهایی ما، کودکانی در راه.
۲۰۰۲ حسن مکارمی