نامه هایی برای فردا، شماره یک

تاریخ چاپ  

 

 

یاد من باشد امشب،

به " امید" پیامی بفرستم.

"آرزو" اینجا بود،

حال و احوالی کرد.

"رنج و درد و غم و آوارگی وغربت و فقر" ،

همگی آزادند،

هر یکی در دل ما کار و باری دارند.

راضیم،

همگی تابخواهی،

در شعر و مثل و کلام می پلکند،

از دیر زمان.

 

به" سعادت " گفتم تو چرا پنهانی؟

آب بر چهره بزن، روی بگشا و بیا،

می شود با هم جامی بزنیم.

 

 

"شادی " هم در راهست،

راه طولانی و خستگی های زمانه.

"میل و خواهش" هم سخت سر گردان،

" مهر و عشق " چون کبوتر،

بام به بام.

" خواب و رویا و سخاوت"،

گه گاهی سر کوچه ،

احوال پدر می پرسند.

بچه های قدیمی هم همگی مشغولند،

لابد خوبند.

 

راستی سر راهت ،

"مستی" را بیدار کن.

پول داروی مادر را هم بده،

 

دیر هم نکنی،

قربانت.

 

 

حسن مکارمی

پاریس

زمستان

٢٠١٤