۲نامه هایی برای فردا – شماره

تاریخ چاپ  

 

عجیب سالیست این شصت و پنج سالگی!
نگاه به رفته ها مرا می ترساند.
و آنهمه رفته ها, آنهمه نیامده ها:
آرزوها, امیدها و واقعیت.
خطرها, گریزها, ساختن ها و خبرها:
مرگ ها و زایش ها: کار و زندگی.
از نفر به هزار, به ملیون به ملیارد رسیدن.
از اتاق به خانه ,به کوچه, به محله به شهر و وطن و جهان آمدن.
از خانه به مدرسه, به بازار, آمدن و دوباره این راه رفته را ,
از بازار, به مدرسه به خانه بازگشتن.
از مداد به قلم, به تارنما رفتن و دو باره,
به قلم مو و قلم درشت باز گشتن.
از کاغذ به دفتر, به کتاب خواندن آنگاه به کتاب نوشتن رسیدن.
از زندگی با دیگری, تا رشد فرزندان را روز به روز دیدن,
و در انتها,
با یاد به آغوش کشیدن نوه ها, در ژرف دل ذوق کردن,
به یاد بوی وطن پرواز کردن,
در آرزوی ساختنش پرپر زدن,
و غروب ها گرمای حضور همسر را جشن گرفتن.
عجیب  سالیست  این شست و پنج سالگی...

 

حسن مکارمی 

سال  بازنشستگی  ۲۰۱۵