حسن مکارمی

هنرمند روانکاو پژوهشگر

زبان های ديگر

شعر : صبرهای عاشقانه

تاریخ چاپ  

هر شامگاه خورشید را می خوابانم.
 
هر بامداد برای ماه صبحانه می آورم.
 
ظهرها کبوتران خیالم را باز می شمارم.
 
اینجا درختان مهربان,
 
ساعات ایستادگی را به یاد می آورند.
 
مردمان گویی همه در بدنی آمده اند,
 
چون سرفرازی ی دماوند.
 
در یکی همه را می بویم, در همه خود را می یابم.
 
بادبادک پشت بام های کودکی من,
 
هر نیمه شب, تا پشت نرم هستی می رود
 
و با نسیمی گرم , شب به خیر می گوید.
 
و تا بازگشتش,
 
من صبر را عاشقانه می گریم.
 
حسن مکارمی تابستان ۲۰۱۷ پاریس
شهر سوخته, نزدیکی زابل شرق ایران, بیش از۵۰۰۰ سال پیش:
نخستین نقش متحرک جهان
 
بیا بیا بیا بیا
 
این قناری ناز وطن است که می موید:
 
بیا بیا بیا بیا
 
این ضربان دل من است که می طپد:
 
بیا بیا بیا بیا
 
شهر سوخته، سفال بیرجند، پر سیمرغ،
 
بلندای قاف،
 
تنها با نام هایشان مرا می خوانند:
 
بیا بیا بیا بیا
 
و درآنسوی بیداری،
 
در قطاری به درازای هزاران کاروان،
 
همه بیابان‌های میهن،
 
هم چون آهنگ دایمی عبور،
 
بی صدا می خوانند :
 
بیا بیا بیا بیا
 
و همه اینها و همه اینها ،.
 
در لبخندی که بوی نیامدن،
 
که بوی نرسیدن ،
 
که بوی دوری ،
 
که بوی غربت را می پراکند،
 
جمع می شود .
 
و همه آسمان ها در همه جهان های بسیار،
 
می دانند، که تنها، که تنها,
 
این دعاست که روزی شنیده خواهد شد:
 
بیا بیا بیا بیا .
 
حسن مکارمی
پاریس پاییز ۲۰۱۹

شعر : مهر، فردوس، زندگی

تاریخ چاپ  

جان ناخواسته‌ی خویش بر فردوس دلساخته باخته،
 
ره‌آورد دورترین فرزند زمین را در جان کاشته،
 
شعله‌های نورافشان مهر و زندگی را در سر پرورانده.
 
با پای ضربان دل کوچک‌ترین یادگار،
 
تا اوج خیال دریافت‌های پنهان،
 
تا ژرف ندیدن،
 
تا فراسوی شنیدن،
 
تا نهایت لمس،
 
تا تلاش هوای مانده در دورافتاده‌ترین رؤیا،
 
تا جان باختگی،
 
پی‌گیر، ساده، بی‌نیاز:
 
به جستجوی آن پرسش نیامده دل بستن...
 
چنین است فردوس دلساخته‌ی من.
 
چنین است مهر سرپرورانده‌ی من.
 
چنین است ضربانِ پی‌گیر زندگی.
 
حسن مکارمی فرانسه , ۲۰۰۶
حرفی از دل
 
تا انتهای صبح ندانستن،
 
تا شام بیداری یاران خفته ام،
 
تا عصر خلوت عشق های گرم،
 
تا ساعت نوید بهاران،
 
تا لحظه خامشی قلب حادثه،
 
تا آخرین نشانه بودن ،
 
تا ظهر صادق پهنای خستگی،
 
آری، چنین با خود و با توام.
 
آی آدم هزارخانه در هزار سال!
 
تو حرفی از دلی.
 
آری ، تا انتهای صبح ندانستن ،
 
تا شام بیداری یاران خفته ام،
 
ای آدم هزارخانه در هزار سال!
 
تو حرفی از دلی.
 
حسن مکارمی
 
پاییز ۱۳۹۸ - ۲۰۱۹
 
پاریس