عشق و یگانگی

نمایشگاه در لیموژ فرانسه ۱۹۹۹

بیش از پانزه سال پیش, نامهای تابلوهای این مجموعه را که در کنار هم گذاشتم تا کاتالوگ نمایشگاه را آماده کنم, بنظرم شعری شدند گویا:

ابرها, چون می نگرم, چندان دور نیستند,
چون عشقی بی دلیل,
چون نوای دستی که دیگری را میرقصاند,
اینان راه های عجیب پیدایش جهان را نشان می دهند,
چون بدنهایی که خود را در آزادی رها می کنند,
بمن می گویند, بنگر, از گلها زیباتریم,
دلم را گرم میکنند, این صدای جهان, این صدای کویر.
چون دستی که آواز می خواند,
چون دستان من که ترا می فشارند, حتی آنگاه که تو نیستی,
چون ابرهایی که دورند و نزدیک که می چرخند و خالی نیز بدورشان,
چون زمانه که میگردد, چون اینان می رقصد,
چون بالهای من در خالی خاطراتم پرواز می کنند,
که در پشت سر می جویمشان و در جلو می یابمشان, ابرها را می گویم,
تا بسویشان می روم و وزن بدنم , مرا رها می کند,
چون نگاشتن رنگها بر قالی هایی که با من بودند,
چون آیینه هایی در ربرو, ابرها چندان هم در نیستند.