گاه چون پستان مادر خواستِ غریبِ تراوش کلام دارم. کلام میآید؛ از مرگ میگوید، میخندد. سپیدی کرکهای بدن را شماره میکند. سربازانِ سواره ره صحراهای دور را در پیش گرفتهاند. لیک، جنگی در کار نیست. همهی زندگی شاید تمرینِ پی در پی روزی است که بیخبر خواهیم رفت. چون پروانهای که به آرامی بر ادامه مطلب
آنچه ميآيد، «صد پارهواره» است كه آن را «پيانو با چهاردست» ناميدهايم. اگر حال و هواي فشردهي يك تصويرزودگذر در آنهاست، بيشتر براي آن است كه واژههاتلاشي جز اين ندارند كه رگهي رنگي يا تنش آوايي را درجهان پيرامون ما بازسازي كنند.هر پارهواره برخوردي است از دو دنياي متفاوت ما. هرپارهواره فشردگي يك دم ادامه مطلب