لغات کلیدی استفاده شده: "شعر"
جهانم می شکند با هر انفجار, بادکنک خیالی داده های دیروز, متلاشی می شود. که هنوز ذره های آن دوباره جوش نخورده, انفجاری دیگر: دنیای هفت میلیاردی آدمیان, جهان چهارده ملیارد سالیِ , هستی شناخته شده, باکتری ها و سلول ها و داده ها در هم می ریزند. جهانم می شکند با هر انفجار, من ادامه مطلب
سرد- وارهها پایبندهای خود را به سخره گرفتهاند. از روزنههای خستهشان جان میتراود. بوی آشنای دورها باز میآید. پریشان- مویی گفتار را. رازی است خانهزاد، در سر. دم گرمی آواز میخواند. بیدادگری” از شمارش باز میایستد”. بوسهای کبوتر میشود. خود خدا میگردد تا خود – خدایی پایبند بگشاید. ۲۰۰۲ حسن مکارمی
بازگشتهای در گمشدگی پریشاندلی در وازدگی در راهی با دو انتهای باز و پهنای فراموشی شمارش؛ یادآور بازبینی نیامدهها، در بهشت موازی. نارفتگان باز نیامدهاند، پرسش بر لبهای باز ماسیده است. واژهای در هوا تن میکراند، نابینایان شادی میسرایند و سربههوایان ناز میپاشند. بازگشتهای در گمشدگی خامشی نور را نوید میدهد. و مادران نرمی گوش ادامه مطلب
نازنین نگارهای با نگاهی سبز ! هوا خواهیت بوی سحری است از یاد رفته، و سرکشی آوایت از کوچه باغهای دانش برتر آمده است. پوستت آب زلال خواهشی است، بر ریگهای مهربان، در جستجوی سرما: چون دانههای بردباری و درمانِ شنیدنت، خستگی واژههای در راه را میشمرد. راهی به درون با پنج پایگاه زیبایی: من ادامه مطلب
بافتی گرم، دم به دم، هر دم، زندگی را در نشانههای نیامده رنگ میدهد. در دیدگان نوری است به تماشا، و در نهان واژهای ایستاده، و در دورها رشکی بر ندای نیامده مهرورزان زمین را میکاوند، خستگی ناخنهایشان را پیامی است. آسمان دمها را میشمرد. و خواهشی پنهان، نرم و آرام ناز میفروشد. بوی پوست ادامه مطلب