لغات کلیدی استفاده شده: "شعر"
تنهایی آوازی به بلندای پاکی خواند. نگاهی بر رودِ واژههای خروشان ایستاد گاه- پارهها آسمانِ آرزوهای کودکی را شکافتند. بال، بالِ خستگی ترانهای سرود، چنگِ ساقههای نی رها شد. بوسهای شادمانگی را رهانید. جنگل هیاهو آزاد شد. من”زاده شدم و دردِ جان را به گذشته سپردم”. ۲۰۰۲ حسن مکارمی
درونِ جلبگِ نگاهِ تو، خیالهای آبیم لانه کردهاند. بهاری دلپذیرِ خندههای تو شکوفه میدهد. تابستانِ میوههایت، گرم – بازی دستانِ کودکی و مزههایی پنهان. زمستانی با برف روزگار پختگی ! ترانهای که نور گرمی هوایِ تست ! و جوانههای سادهای با بالهای آرزو ! پائیز دیرپای نیامدنت. رنگهای زرد و سرخ برگ – خوابهای مرا، ادامه مطلب
لولیوشانِ کوچههای تنهایی. آهوانِ سرکشِ دلبازی. با ندایی همیشگی مرا میخوانند: چون هوایی پاک که نوبتِ بوییدن را پای میدارد. گرمایی توی در توی، پیچیدگی دانستههای درهم، سادگی پیامی از نهان، سخنی ناگفتنی، ناآمدنی، ناشدنی، واژههای دردآلود، دردآور، ناشاد. که با زایشِ خواستی دیگر، پهنای نیاز مرا به دیگری می رساند. بیآنکه واژهام به پرواز ادامه مطلب
چشم باران در خیالم آبی است با ترانه – مهرها در دورها همبازی است نامده تا از کنار بستر خوشبوی او دل به دریای نهانِ بیخودی پیوسته است. های های گریهها و نالههای بیدلان خستگی مهرورزان و شتابِ رهروان چون ندای دورها را ناتوانم از شناخت خوش کنم دل را به پژواک نِهان ادامه مطلب
پهنای شنی کناره- دریاهای دور، داغی سنگ فرشهایِ کوچههای خواب، پرپرِ سرخ- لالههای خرابآبادِ بیهوشی، و تنهایی آه- دمهایِ مهربان بازآمده از تنگی سینهها را بر بلندای خیالهای دور پرواز کاشتهام و رفتهام. اینان در نگارخانهی چشمان تو باز خواهند گشت. آن دم که با نام مادریم مرا بخوانی. آنگاه پهنای داغِ برگ لالههای تنهایی. ادامه مطلب