لغات کلیدی استفاده شده: "شعر"
آی دل آزاده ! برنا ! بلند! گرمتن ! تو جانی، رؤیای روانی، سایهی غبار ننشستهای. دو دلم، دلِ دیگری. آری، تو گاهی، چکیدهی چکههای آفرینش تو جانی، سحرِ سردِ بیداری تو دیگری، دیگر: افروختهای دست نایافتنی، پنهانی در پیدایی. تو دلِ دلی، چشم دلی، خوشی دست گرمیِ آن نگاهِ آشکاری. دو دلم تو شبی، ادامه مطلب
نهایتِ خواب و کانونِ درد دایرهی سرگردانی انسان را تعریف میکنند. گلهای تنهایی فرزندانِ ناامید زاده نشدهاند. کلام در دهان میماند و با استفراغ مرده بیرون میآید. تو: بازتاب لحظههای نبودنِ منی. من همین لحظهام. هرچه باداباد، خواهم گفت: با ترسی سپید و قلبی سرد. خدایِ من سنگ سیاه خانهی کعبه است. بخشندهی ادامه مطلب
نقشِ کفش بر پیادهرو دودِ سیگار، دانهی کبریتِ سوختهای کنارِ جوی. آوای یک «چرا»، تداوم، مرگ و خواب مهمانی و ظرفهای بجا مانده، حساب بانک، فکر خریدِ لاستیکِ ماشین و فیلم نیمه تمام. زن از پنجره سفره را میتکاند، خردههای نان بر نقش کفش بر برف میافتند، پرندهی خستۀ زمستان نزدیک میشود. مرد رفته است. ادامه مطلب
باز میشوند و روشن رابطهها و زمان و شکل خاطرهای هرچیز. بیدار میشوم و آن خواب چهل و سه ساله گویی بر تولد خویش آگاهم. هستم و خواهم مرد تولد لایهای با هر جداسازی پدر، مادر، کودکی، خاطرات گَرد گرفته یادهای پوسیده، خوابهای روزانه، تفکرات شبانه و انتظار کشف لایهای دیگر چه تولد نشاط آوری ادامه مطلب
به بازار برده فروشان بردهای نیافتم خود را خریدم تسلسل فریاد. آه، فریاد، آه عشق هم بهانهای است، فرار نیز هم و نهایت: فرار به عشق که لجنزاریست. حسن مکارمی پاییز ۱۹۹۳