همراهی بیماران نزدیک به مرگ

در این دسته به چاپ رسیده است روانكاوی

تاریخ چاپ  

 

                             peinture 300706 020

مرگ و بیماری در غربت و مهاجرت، دورافتاده ولی ه

بیماری که در فرهنگ اسلامی دیار خود رشد یافته است و خود را در بیمارستانی دور، در میان افرادی که فرهنگ و زبان دیگری دارند، می‌باید به‌چه دل خوش دارد؟ این پرسشی بود که برای فراهم آوردن این نوشته، به‌عنوان روانکاو بالینی که در فرهنگ اسلامی رشد یافته است، از خود پرسیدم. همین پرسش را از چند دوست و آشنا که آنان نیز در همین شرایط بودند پرسیدم و برای آغاز سخن چند گفته اینان را می‌آورم:

-          عمر می‌گوید: بیمارستان برای ما همان معنی را نمی‌دهد که برای آن‌ها.

-          محمد با لبخند می‌گوید: به هنگام مرگ در سرزمین ما، آن‌قدر دور بیمار شلوغ است که گویی سومین جشن او برگزار می‌شود (تولد و ازدواج و مرگ).

به یاد شعری افتادم که درست به هنگام تهیه این نوشته در سرم زنگ زد:

تابوت مرا جای بلندی بگذارید

تا باد برد بوی مرا در وطن خویش

متأسفانه در این مورد نتوانستم با خانم‌های مسلمان مقیم خارج صحبت کنم. شاید اینان حساسترند. طرح این نوشته شامل کشورهای مسلمان (بسیار فشرده)، پایه‌های اسلام و مذاهب و شاخه‌های گوناگون آن، ساختار جامعه اسلامی و عناصر اساسی آن که در این‌جا به‌کار ما می‌آید، بیمار، نزدیکانش و مراسم عزاداری و در انتها: «گوش فرا دادن، عشق و آزادی» چون نتیجه کار، می‌باشد.

یک میلیارد یا بیش از از آن مسلمانان جهان با فرهنگ‌های بسیار قدیمی و پربار چون ایران، مصر، عراق، بیش از ۲۵۰ میلیون عرب زبان و بیش از ۷۵۰ میلیون با زبان‌ها و فرهنگ‌های غیرعرب (لازم به‌تذکر است که در اروپا غلط مصطلحی است که به فرهنگ اسلامی، فرهنگ عرب- اسلامی می‌گویند). با این همه فرهنگ هر سرزمین به‌شدت بر اسلام متداول در آن سرزمین اثر گذاشته است، به‌گونه‌ای که حجاب برای زنان مسلمان کشورهای آفریقایی به‌همان معنی نیست که برای کشورهای عربی یا عربستان سعودی (کافیست به شیوه لباس پوششیدن اینان توجه کنیم). روابط جنسی، هم‌جنس‌خواهی در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از ممنوعیتی که در پاره‌ای دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار است، بی‌بهره است. مفهوم زمان در فرهنگ شیعی به‌گونه‌ای با همین مفهوم در پاره‌های دیگر اسلام متفاوت است. گویی برای شیعیان زمان به‌طور موازی در جریان است و مردگان در جهانی موازی به زندگی خود ادامه می‌دهند. به‌گونه‌ای دیگر فرهنگ اسلامی نیز برحسب ناحیه بروز و ظهور و اعمال آن یا در شکل شفاهی خود از سینه به سینه می‌رود (بیش‌تر کشورهای آفریقای مرکزی) یا بسیار مدرسه‌ای شده است (چون شیعه). در اسلام نیز چون دگرباورها، از قشرهای بسیار معتقد و وابسته به کوچک‌ترین حرکات و گفتار روزمره (وسواسی) یا مسلمانان شناسنامه‌ای و سنتی تا باورمندان جنگجو وجود دارد.

در مورد اصول پایه‌ای اسلام گفتن چند نکته بسیار ضروری است. نخست آن‌که، «الله» آن خدای مسیحیت نیست و استفاده از واژه «خدا» در مذاهب دیگر برای «الله» اشتباه است. «الله» با تعریف قرآنی آن با صفات قرآنی آن می‌تواند وجوه مشترکی با خدایان دیگر یهوه، «پسر و پدر» داشته باشد ولی معادل‌گیری اینان اشتباه است. الله نه زاده شده است و نه می‌زاید، همیشه بوده است و همیشه خواهد بود و آن هم در همه‌جا، خالق توانا و دانا و آن هم به شکل مطلق آن‌ست و تنها بندگان مطیع خود را دوست دارد نه همه مردمان را و از مردمان اطاعت مطلق می‌خواهد نه عشق و محبت به او. و از نظر داد و دادگستری نیز آن‌چه به قرآن مربوط است، این مفهوم و صفت در مورد الله به‌کار گرفته نشده است و این از اعتقادات شیعیان است. آن‌چه که در باور مسلمانان به‌کار امروز ما می‌خورد، بیش‌تر در پیرامون مرگ است. روز قیامت هرکس به سزای اعمال خود می‌رسد، که همه از گور خود بیرون می‌آیند و به داوری کشیده می‌شوند. و سپس یا جهنم است و یا فردوس و در قرآن تعاریف دقیق‌تری برای این دو مکان وجود دارد. خودکشی و یا کشتن دیگری هردو به یک میزان نهی شده است، مفهوم کشتن دیگری، کشتن بیماری که رنج می‌برد نیز به‌شدت نهی شده است چرا که تصمیم با «الله» است نه با انسان. به‌همین‌دلیل سقط جنین به‌شکل مصنوعی آن نیز چون کشتن یک انسان نهی شده است.

آن‌چه به موضوع کار ما بازمی‌گردد آن‌ست که همگی رابطه‌های یک مسلمان با جهان، چون بنده وعبدالله از راه الله بازمی‌گردد. روابط آدمیان با یکدیگر در خانواده، رابطه فرد با طبیعت، با بدن خودش و کوتاه سخن آن‌که الله چون آینه‌ای همیشگی و همه‌جا حاضر نه تنها مراقب و مواظب و آگاه و بینا و توانا و فرمانده است بلکه همگی حضور تو در این جهان و نگاه تو به هستی از طریق این آینه شکل می‌گیرد. متداول‌ترین آیه‌ای که مسلمانان در از دست رفتن عزیزان خود قرائت می‌کنند این‌ست: از اوییم و به سوی او بازمی‌گردیم.

در روابط اجتماعی، در گویش مردم کوچه و بازار، نکته جالب توجهی است. می‌گویند کسی تابوتش سبک است. به‌این مفهوم که مراسم دفن و کفن او با سرعت و به‌خوبی و با حضور مردم بسیاری صورت گرفت و این را نشانه عاقبت بخیری او می‌دانند و نشانه‌ای از بهشتی بودن او. به‌گونه‌ای که محبوبیت اجتماعی نشانه‌ای است از بهشتی بودن. در این جوامع افراد پیر از احترام و محبتی ویژه برخوردارند و شاید همین اختلاف به شیوه‌ای پذیرش پیری و فرسودگی و بیماری و مرگ را آسوده‌تر می‌کند. سرزدن و دیدار از بیماران و پیران و افراد خانواده بسیار توصیه می‌گردد و حتی از وظایف دینی به‌شمار می‌رود. بازدید از قبرستان‌ها، در روزهای ویژه و گاه روزهای جمعه به‌گونه‌ای یادآوری گذرا بودن این جهان است.

مرگ در میان مسلمانان هنوز تا آن‌جا که ممکن است در محیط خانواده و در میانه عزیزان و خانواده اتفاق می‌افتد. بیمارستان مفهومی است که از تمدن غرب به مناطق دیگر رفته است. به‌همین‌دلیل رابطه‌ای که هنوز به‌شکل جسته و گریخته در فضای بیمارستان‌های کشورهای غربی میان کلیسا و بیمارستان وجود دارند، در این‌گونه کشورها، میان مذهبیون مسلمان و بیمارستان‌ها وجود ندارد. هنوز هم در بیمارستان‌های اروپا کشیشان حقوق‌بگیری هستند که در نزدیکی مرگ به بالین بیمار می‌آیند. و می‌دانیم که پرستاران بیمارستان تا قرن گذشته از خواهران و مادران مقدس مسیحی بودند. حضور روحانی مسلمان بر بالین بیمار و رو به مرگ در اسلام مرسوم نیست.

در حوصله این نوشته نمی‌گنجد ولی رابطه مسلمانان با زمین قبر و قبرستان از یک‌سوی و رابطه اینان با شکافتن جسد برای مطالعات علمی و پزشکی در سوی دیگر نیز قابل بررسی‌اند. در گویش همه‌روزه مسلمانان از افراد نزدیک از دست رفته تقریبا همیشه با عباراتی چون خدایش بیامرزد و یا خدا بیامرز، خدا رحمتش کند یاد می‌کنند، چون رفتگان به‌گونه‌ای در خاطره زنده‌اند.

آن‌چه به‌شکل سنتی خود در جوامع مسلمان به‌چشم می‌خورد، جنب و جوش نزدیکان در پیرامون بیمار مشرف به مرگ است. فضا گویی گرم‌تر است. حضور افراد به‌نوعی، بیمار را از تنهایی رو در رویی مرگ به‌دور می‌کند. افراد حاضر با نقل مطالبی از گذشته تا آن‌جا که ممکن است زندگی را رنگ می‌دهند. پس از مرگ و در مراسم گوناگونی که در مساجد یا در منازل صورت می‌گیرد نهار و شام دسته‌جمعی، گریه و زاری و خودزنی به‌شکل دسته‌جمعی به‌گونه‌ای فقدان عزیز یا حضور نزدیک مرگ را برای همگان قابل قبول می‌سازد.

آن‌چه بسیار مهم است، این‌که در اسلام به هنگام مرگ هر فرد، بر بقیه واجب و لازم است که با سرعت هر چه بیش‌تر او را کفن و دفن کنند.

یکی از دوستان کرد از حال و هوای دهکده خود به‌هنگام مرگ یکی از اهالی چنین می‌گوید:

«روز و شب مردم دور و بر بیمار می‌گردند. واقعا نزدیکش هستیم به حرف‌های او گوش می‌دهیم، او را مثل بچه تر و خشک می‌کنیم. همه اهالی ده حاضرند، اطاق او همیشه پر از آدم است، روزها زن‌ها و شب‌ها مردها. درست مثل یک تولد. گاه برای کمک به مردن او قرآن می‌خوانیم. گاه مردم متلک و لطیفه می‌گویند. پس از مرگش به‌همه غذا می‌دهیم، در مورد او صحبت می‌کنیم و از خاطرات خودمان با او می‌گوییم، گويی که زندگیش را چون آوازی می‌خوانیم و پس از اولین بارش برف، سنگ نهایی را بر قبر او می‌گذاریم».

نمونه‌ای دیگر از مسلمانان آفریقای سیاه:

«در بیان درد و بیماری مردم گویی حجب و حیا دارند، اینان در نزدیکی مرگ بیش‌تر رعایت اصول اسلامی مثل ننوشیدن شراب... و غیره را می‌کنند. بدن مرده را می‌شویند ولی نگاه نمی‌کنند. خیرات بسیاری به فقیران می‌دهند و روزهای جمعه به قبرستان رفته و قبرها را می‌شویند».

نمونه سوم از کابل در افغانستان:

«ما در منزل می‌میریم. به حرف‌های بیمار در حال مرگ گوش می‌دهیم، می‌گذاریم از هر چه که می‌خواهد بگوید، حتا اگر مجبور شویم که بیمار را در بیمارستان بگذاریم، فضای بیمارستان را عوض می‌کنیم. در سر قبر شیرینی می‌بریم و برای از دست‌رفته نماز می‌خوانیم».

با این‌همه چگونه در چند جمله کوتاه می‌توانم به پرسش نخستین پاسخ بگویم. دو جمله را باهم مقایسه کنیم. در اولی فرد همراه بیمار از او می‌پرسد:

«شما در کشور خود از این غذا می‌خورید؟»

و در دومی می‌پرسد:

«اگر به غذا میل دارید بگویید چه می‌خواهید تا برایتان تهیه کنیم».

در جمله نخست این مفاهیم خود را پنهان کرده‌اند:

-          شما با ما فرق می‌کنید.

-          من می‌دانم که شما با ما فرق می‌کنید.

-          شما گرسنه‌اید.

-          شما مانند ما غذا نمی‌خورید.

-          به‌علاوه من می‌دانم که شما رسم‌های دیگری دارید.

-          و همه این‌ها باعث دردسر من هستند برای این‌که من باید برای شما غذای دیگری بیاورم.

در عبارت دوم می‌شنویم:

-          شما آزادید که گرسنه باشید یا نه.

-          من به‌شما گوش می‌دهم.

-          آن‌چه که مورد علاقه شماست برای من هم مهم است.

-          که من مطمئن نیستم که شما غذای دیگری می‌خواهید.

-          و این‌که من آماده‌ام که غذای مورد علاقه شما را تهیه کنم.

همین جمله را به شیوه‌های دیگر نیز می‌توان گفت: «آیا شما همه نوع غذا می‌خورید؟ یا «آیا در مذهب شما بعضی از غذاها حرام‌اند؟» یا «آیا شما مسلمان معتقد و مجری آداب اسلامی هستید یا نه؟»

در پاره‌ای از این جمله‌ها  گویی ما از قبل نام‌ها و صورت‌ها را طبقه‌بندی کرده‌ایم، و از یاد نمی‌بریم که در سوریه مسیحیان می‌زیند، در ایران یهودیان و ارمنیان، در مصر، ارتدکس و در چین مسلمان و این‌ها همگی می‌توانند به مذهب سنتی خود پای‌بند باشند یا نه.

در گفت‌وشنود روزانه می‌گوییم و می‌شنویم ولی در بالین بیماران مشرف به مرگ به شنیدن عمیق و دائمی نیازمندیم. دوری از یار و دیار و فرهنگ از یک‌سو و عزیزان به هنگام مرگ در بیمارستان از سوی دیگر بسیار دردآور است.

اگر بتوانیم در بالین مهاجران بیمار در حال مرگ اعضاء خانواده اینان را بنشانیم یا حداقل فردی از همان سرزمین یا فردی که به زبان مادری بیمار سخن بگوید.

و برای پایان سخن این شعر مولای روم را می‌آوردم: هم‌دلی از هم‌زبانی خوش‌تر است. اگر همه این‌ها مقدور نبود، هم‌دلی خود را بیمار نشان دهید، کافی است.

*  این سخنرانی نخستین بار در سال ۱۹۹۸ در همایش انجمن نیکوکاران وابسته به بیمارستان دانشگاهی منطقه لیموزن فرانسه ایراد شده است