تاریخ چاپ
غرور ملی - همبستگی ملی
ما ایرانیان از نگاهی دیگر -در گفتوگو با حسن مکارمی ۷
غرور ملی، عرق ملی و همبستگی ملی. اینها چه معنایی دارند و چه ارتباطی با هم دارند. حسن مکارمی، روانکاو و پژوهشگر در هفتمین قسمت از سلسله گفت و گوی ما ایرانیان از نگاهی دیگر به این پرسش پاسخ می دهد.
یعنی چه و چه ارتباطی باهم دارند؟
ما اصولا و اساسا دارای غرور ملی بالایی هستیم. غرور ملی یعنی اینکه وقتی انسان از هویت خودش صحبت میکند، با افتخار صحبت میکند. از کودکی در ذهنش تکرار شده است که ایرانیان مردمی هستند که فرهنگ اولیه بشری را به وجود آوردهاند، بزرگترین امپراتوری را به وجود آوردهاند با فرهنگی که مبنای حقوق بشر بوده است و… نکات بسیاری از این دست که همه میدانیم و شنیدهایم. به این میگویند غرور ملی. تقریباً هم در بین مردم ایران عمومی است و البته به جز در حالتهای استثنائی به ویژه در سی سال اخیر، آنهم به وسیله کسانی که مذهب شیعه را در مقابل فرهنگ و تمدن ایران گذاشتهاند و کسانی که در زمانهای گذشته با اغراقهایی که سلسله پهلوی در مورد گذشته ایران میکرد مخالفت میکردند برای اینکه معتقد بودند که از این مسئله نمیشود استفاده سیاسی کرد. به غیر از این دو استثنا ما این مسئله را عام میدانیم.
مسئله شاید مهمتر و بنیانیتر عرق ملی یا همبستگی ملی است. همبستگی اجتماعی یعنی اینکه یک فرد ضمن حفظ هویت فردی خودش، ضمن عدم انکار آنچه هست به عنوان یک فرد، مقداری از امکانات خودش را در اختیار جمع قرار دهد. این میتواند بچه محلها باشند که دور هم جمع میشوند و قبول میکنند که دو ساعت محلهشان را تمیز کنند و درواقع یک همبستگی در آن کوچه ایجاد کردهاند.
در این دو ساعت کار دیگری نمیکنند؛ یعنی بازی نمیکنند و تفریحات خودشان را انجام نمیدهند. این یک همبستگی کوچک چند جوان یا نوجوان برای یک کار عام المنفعه است. از همینجا همبستگی شروع میشود. این همبستگی امروزه در شرکتهای بسیار بزرگ با پانصدهزارنفر کارمند یا بیشتر نیز وجود دارد. یعنی اساس را بر این میگذارند که این همبستگی اجتماعی از هم پاره نشود. یعنی وقتی یک شرکت بزرگ یا کارخانه یا یک جمع، در مقابل مشکلات موفق میشود و میتواند از پلهای بزرگ زندگی بگذرد برایش در عین حال مهم میشود تا در حالت پرش، در آنجایی که فشار هست، این اجزا از هم جدا نشوند. پس مسئله اصلی، چسب ملی، چسب گروهی و آن چیزی است که ما را به هم متصل میکند.
در مشکلات ما میتوانیم متحد و متفق بمانیم. این را همبستگی ملی میگوییم. این همبستگی زیاد با غرور ملی رابطهای ندارد. غرور ملی میتواند یکی از ارکان همبستگی ملی باشد، ولی از هم کاملاً جدا هستند. مثالهای بسیار زیادی دور و بر خودمان هست که حتماً زیاد خوانده یا شنیدهایم. افرادی هستند که به شدت دارای غرور ملی هستند، نه تنها به دلیل گذشته ایرانیان، بلکه آمارگیری میکنند در مورد ایرانیان موفق، چه در داخل ایران چه در خارج از ایران.
تصویری که از فرد در مذهب شیعه وجود دارد کلاً تصویری نیست که بتواند ما را به سمت یک کار اجتماعی غیر مذهبی ببرد. خیلی خلاصه بگویم تصویر فرد در مذهب شیعه تصویری است که در آئینه الله است. یعنی ما هستیم برای اینکه بنده الله هستیم و رابطه هرکدام از ما با دیگری تنها از طریق این آئینه میگذرد.
به عنوان نمونه گاه میبینیم از اینکه تعدادی از دانشجویان یکی از دانشگاههای ایران در خارج پذیرفته میشوند، با غروری صحبت میکنند. ولی همینها به محض اینکه مطرح میشود حالا با ایران چه کنیم یا برای ایران امروز چه باید کرد، یعنی همین که بحث همبستگی ملی مطرح میشود و اینکه شما حاضرید چه فداکاری، چه امکانی در اختیار ایران امروز بگذارید، میگویند ما با ایران امروز هیچ کاری نداریم. یعنی این دو مقوله در ذهن آنها کاملاً جداست.
زیاد میشنویم که میگویند ایرانیان با یکدیگر همبستگی ملی ندارند. هرجا هم ایرانیان جمع میشوند که یک کار جمعی انجام دهند، بلافاصله به گروههای مختلف و جدا از هم تقسیم میشوند. آیا این امر به همین نکته مربوط میشود؟
دلایل بسیار گوناگون و متفاوتی دارد، ولی اثر بیرونی آن یکی است. ایرانیان تک تک انسانهای فعال، باهوش و کاردانی هستند و میتوانند گلیم خودشان را بهخوبی درشرایط گوناگون از آب بیرون بکشند ولی کار دسته جمعی نمیتوانند انجام بدهند. نشانههای بسیار زیادی هست که این مسئله را تائید میکند. این بحثی نیست که بخواهیم بگوییم سوء تفاهم یا سوء تعبیر شده است. به طورکلی این یک واقعیت است که ما میبینیم؛ مخصوصاً وقتی که مشکلی ایجاد میشود و شکستی صورت میگیرد. مثلاً ببینیم سازمانهای بسیار بزرگ و معتبر سیاسی پس از شکست به چه صورت متفرق شدند و چرا نتوانستند دوباره دور هم جمع شوند. ببینیم آیا افراد و رهبرانشان، آنها که ماندهاند، به صورت تک تک فعالیت میکنند. حتی لازم است مسائل فرهنگی را هم نگاه کنیم؛ به جمع شاعران، جمع ادبیان، جمع نقاشان و خوشنویسانی که وجود دارند نگاه کنیم تا ببینیم چگونه همدیگر را تحمل میکنند و چگونه با هم تعامل میکنند.
ضعف در کار جمعی ایرانیان را اولاً به گمان من باید خیلی روشن پذیرفت و آن را جزو خصیصههای ما قرار داد. ولی اینکه چرا به اینجا رسیدیم بیگمان یکی از دلایل آن تنوع فرهنگی ماست. باید در مورد تنوع فرهنگی صحبت کنیم برای اینکه یکی از واقعیتهای فرهنگی جامعه ماست. ما یک لایه تنوع فرهنگی داریم به شکل زبان کردی، ترکی، پارسی و لهجههای گوناگون و یک واقعیت دیگری داریم به عنوان مذهب که جزئی از فرهنگ ماست؛ یعنی شیعه دوازده امامی، تسنن و دیگر مذاهبی که در ایران وجود دارند. این دو مسئله فرهنگی که موزائیک فرهنگ ایران را میسازند خود یک مسئله بسیار اساسی و بنیانی است که میتواند هم بر عرق ملی و همبستگی ما اثر بگذارد. بعد هم میتواند بر کار اجتماعی ما اثر بگذارد. یکی از دلایلی که ما در کار جمعی نمیتوانیم موفق شویم این است که همزبان نیستیم، حتی دو پارس. معنی همزبانی این نیست که واژههای همدیگر را نمیفهمیم. درواقع معانیای که در پشت این واژهها میگذاریم یکسان نیستند.
این تنوع فرهنگی را در طول تاریخ در کشورهای دیگر هم که خیلی از ایران بزرگتر هستند داشتهایم، ولی به نظر میآید که همبستگی ملی بین آنها بیشتر بوده است. مثلا آمریکا با تنوع فرهنگیای که دارد یا روسیه با آن همه ملیتهای مختلفی که در آن زندگی میکنند.
این دو مثال به ما خیلی کمک میکند. در مورد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی دیدیم که بالاخره نتیجهای که ایجاد شد این بود که با چسب زور نمیشود گروههای مختلف را کنار هم نگهداشت و بالاخره تبدیل شدند به چهارده کشور و یک کشور بزرگ روسیه که خودش فدرال است. در مورد آمریکا هم ببینید باز بالاخره فدرال است. یعنی چه؟ میخواستم درست به همینجا برگردم. یعنی ما در زمینه کار اجتماعی و حتی همبستگی ملی نیازمند آن هستیم که یک تعادل انسانی و صحیح و طولانی مدتی پیدا کنیم بین هویتهای فردی گروهی و هویت اجتماعی و ملیمان. اگر این تفاهم پیدا نشود و اگر ما حاضر نباشیم که مقداری از انرژی هویت فردیمان را بگذاریم برای هویت اجتماعی خب مشکل ایجاد میشود.
ما در زمینه کار اجتماعی و حتی همبستگی ملی نیازمند آن هستیم که یک تعادل انسانی و صحیح و طولانی مدتی پیدا کنیم بین هویتهای فردی گروهی و هویت اجتماعی و ملیمان.
در واقع لازم هست چند نفر که دور هم جمع میشوند، فرد حاضر باشد بخشی از آن انرژیای که هویت فردی به او میدهد به عنوان من، بگذارد در کاسه عمومی و مشترک. این را وقتی میتوانند بگذارند که یک: همزبان باشند. یعنی وقتی راجع به یک واژه صحبت میکنند پشت این واژه معانی گوناگون را یکجور بفهمند. دوم: حاضر باشند با روی هم گذاشتن مقداری از انرژی هویت فردیشان، پیشتر بروند. این را به این شکل نگاه کنیم که در شرایط اجتماعی میتوانند جوامع کشورها به این دید کلی برسند که با گذاشتن امکانات فردی، مقداری از هویت فردیشان، امکانات اجتماعیشان بیشتر میشود. این را در عمل یاد گرفتهاند. مثال خیلی مشخص آن در همان آمریکا جنگ بین شمال و جنوب، به دلیل بردهداری بود که کلاً ششصد هزار کشته در این جنگ بین خودشان دادند و در نهایت متوجه این مسئله شدند که لازم است بردهداری، یعنی قسمتی از هویت انسانیشان را که به سپیدپوست بودن آنها مربوط میشد از دست بدهند. قبول کردند از دست بدهند و توانستند بقیه اقلیت سیاهپوست را با خود همراه کنند و جلو بروند. این است کار جمعی. باید پرسید چرا ما نمیتوانیم این کار را انجام دهیم و از هویت فردی بیرون بیاییم؟
میتوانم چند مورد را شرح دهم. البته در این مجال امکان و فرصت کمی هست تا برگردیم و بفهمیم چگونه هویت فردی ما مانع از آن میشود که به هویت اجتماعیمان برسیم. بهنظر من یکی از مسائلی که در بخشهای گذشته هم به آن اشاره کردیم مدیریت و مدیریتپذیری ماست. ما حاصل مدیریت هرمی هستیم که مدیریت ارباب، خان و معمم است. این هویت، ما را فردگرا میکند؛ به شکلی که یا ما باید سر یک گروه و دسته باشیم یا قبول نمیکنیم که عضو ساده یک گروه باشیم. این به شکلی است که در عمل در همان سیستم ساختار اداری، ارتش و سیستم اجتماعی ما باید به تدریج یاد بگیریم که چگونه فرد باشیم و در فردیت خود بتوانیم در هماهنگی با جمع قرار بگیریم.
مسئله دوم این است که کار جمعی تقریباً از وقتی ایجاد شد که صنعت و خدمات آمد. ما کار جمعی به صورت ارگانیزه، به صورتی که هر فرد بداند چه میکند و در چه جهتی راه میرود، مثل کار حرفهای، مثل کار تعاونی، کار انسانی و گروهی در ساختارهای زراعی و عشایری نداریم. یک شکل خیلی سنتی دارد. آن چیزی را که ما میخواهیم درست کنیم، یعنی یک شکل تازه کار اجتماعی با صنعتی شدن و با خدماتی شدن باید همراه باشد و این در جامعه ما تازه است. به گمان من اگر به این دو مسئله اصلی توجه کنیم شاید به کمک زمان بتوانیم بگوییم که ما هم میتوانیم به سمت کار اجتماعی برویم. یعنی یک مقداری از آن «من»، منی که خیلی در ما ایرانیان شدت دارد کم کنیم و به «من اجتماعی» اضافه کنیم.
آیا میشود بدون آموزش پایهای به آن رسید؟
مسئله اساسی، همان مشکل مرغ و تخم مرغ است که کدامشان اول بودهاند. در واقع یک مسیر با هم را باید طی کرد. یعنی دوگانه هستند. ما باید به سمت تکنولوژی و استفاده بهینه از این جهان برویم. تکنولوژی یعنی استفاده از دانش. این دانش جهان را تغییر میدهد. استفاده بهینه کردن از این جهان هم نیازمند کار جمعی و آگاهی نسبت به کار جمعی است. حاصل این کار جمعی، خود بر ما اثر میگذارد و آگاهی ما را در کار جمعی افزایش میدهد. حالا این فرمول، این کیمیا را ما چگونه میتوانیم به دست بیاوریم؟ در خیلی از کشورها، عدهای پیشرو بودند و توانستند به اطراف و پیرامون خودشان این پیام را منتقل کنند و به تدریج به جلو بروند. متاسفانه باید این مسئله را درنظر گرفت که تصویری که از فرد در مذهب شیعه وجود دارد کلاً تصویری نیست که بتواند ما را به سمت یک کار اجتماعی غیر مذهبی ببرد. خیلی خلاصه بگویم تصویر فرد در مذهب شیعه تصویری است که در آئینه الله است. یعنی ما هستیم برای اینکه بنده الله هستیم و رابطه هرکدام از ما با دیگری تنها از طریق این آئینه میگذرد. ما بنده هستیم و آن بنده بودن است که به ما هویت میدهد. تصور کنید که از کودکی یک نفر را بنده یک قدرت بینهایت، دانایی بینهایت و حضور بینهایت کنند و تمام ارتباط او را با جهان، حتی حضورش درهستی و حتی نفس کشیدنش را دلیل این بندگی بدانند. پس دیگری برایش چه معنایی پیدا میکند، جز از راه این وابستگی الهی که در واقع تمام وجود و حضور و هویتش را گرفته است. هویت فردی که اعتقاد به شیعه دارد و از بچهگی در چنین مکتبی پرورش پیدا کرده، هویتی است که فردیت در آن معنای چندانی ندارد. هویتی است در آئینه یک دانای بسیار بزرگ و بسیار قدرتمند که همه جا هست. این یک مشکل اساسی و پایهای است که در مسیر کار گروهی و هویت اجتماعی ما ایرانیان مشکل ایجاد میکند.