خرافات مذهبی

در این دسته به چاپ رسیده است جامعه

تاریخ چاپ  

site: جامعه شناسی ایران

خرافات مذهبی از دیدگاه دکتر حسن مکارمی محقق وپژوهشگر دانشگاه سوربن فرانسه

((قابل توجه کاربران محترم: قرار دادن تئوری ها ونظرات محققان در زمینه های مختلف اجتماعی چه موافق وچه مخالف به معنای پذیرش ویا عدم پذیرش آن نظریه ها نیست بلکه با توجه به احترام آزاد اندیشی در صفحه گروه قرار داده میشوند. قبول یا رد مطالب بعهده خوانندگان محترم است.))

حسن مکارمی – فرهنگ امروز مردم ایران، حاصل جمع شدن لایه‌های گوناگون باورها و اعتقادات سه قبیله بزرگ آریایی‌ (پارس، ماد و پارت) است که از همان اول به این سرزمین آمدند و هرکدام هم مدت زمانی را حکومت کردند. بعد فرهنگ‌های مختلفی چون فرهنگ یونانی، فرهنگ اعراب و فرهنگ مغول آمدند.

ایران در دو قرن نوزدهم و بیستم هم تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفته است، فرهنگ روسیه هم در ما مؤثر بوده است. فرهنگ امروز مردم ایران به هرحال حاصل تغییرات زبانی هم هست، از پهلوی تا فارسی میانه تا فارسی امروز. این فرهنگ، با اضافه شدن لغت هایی و بیست الی سی درصد واژه‌ عربی و مفاهیم مذاهب گوناگون، مجموعه‌ای را می‌سازد که اسمش را فرهنگ امروز مردم ایران می‌گذاریم.

یک بخش عمده این فرهنگ، حاصل باورهای مذهبی است؛ باورهایی از میترائیسم تا تغییراتی در مذهب زرتشت. از کار زرتشت و مذهب مزدانی تا اسلام. اسلام، قسمت اول آن که تا قرن پانزدهم تسنن هست و بعد هم که مذهب شیعه هفتاد تا هشتاد درصد را پوشش داد نه اینکه این هفتاد،

حسن مکارمی

هشتاد درصد شیعه هستند. قبول کنیم که این فرهنگ از آسمان نیفتاده است، این فرهنگ حاصل همه اینهاست. این فرهنگ در ضرب المثل‌ها، در گویش‌ها، در اشعار، در نوع زندگی ما، در باورها، در حرکت‌هایی به علاوه آنچه که شرایط زیست بومی به ما تحمیل یا هدیه کرده، متجلی است. فرهنگ خرافی مردم مرکز ایران که احتیاج به آب باران دارند با فرهنگ خرافی مردم گیلان و مازندران که از باران زیاد در عذاب هستند یکی نیست. اصولاً اما ما به استناد به چه مفهومی، فرهنگی را خرافی می‌‌نامیم؟ فرهنگ خرافی اگر فقط در گفتار باشد به آن شکل آزاردهنده نیست. فرهنگ خرافی که ما از آن صحبت می‌کنیم فرهنگی است که در رفتار و کردار ماست و ما هیچکدام دلیل دقیق و مشخص پیدایش آن را نمی‌دانیم. مثال خیلی مشخص آن اینهاست: «ناخن‌ات را وقتی گرفتی، آن را در پاشنه در بریز» یا «قیچی را هیچوقت باز نگذارید». جلوتر که می‌رویم مثلاً به ما گفته می شود: در فلان شب باید به فلان امامزاده رفت و دعا کرد و حتماً در آن شب مخصوص و در آنجاست که دعای شما در یک مورد خاص مستجاب می‌شود.

ما به استناد به چه مفهومی، فرهنگی را خرافی می‌‌نامیم؟ فرهنگ خرافی اگر فقط در گفتار باشد به آن شکل آزاردهنده نیست. فرهنگ خرافی که ما از آن صحبت می‌کنیم فرهنگی است که در رفتار و کردار ماست و ما هیچکدام دلیل دقیق و مشخص پیدایش آن را نمی‌دانیم. مثال خیلی مشخص آن اینهاست: «ناخن‌ات را وقتی گرفتی، آن را در پاشنه در بریز».

اینها مجموعه آن چیزی است که ما به آن فرهنگ می‌گوییم. این در ما موجود هست و حاصل زندگی حداقل سه هزارسال مردم یک سرزمین است که دور هم جمع شده‌اند و با هم به یک تفاهم و همزیستی رسیده‌اند. جدا کردن هرکدام از اینها مشکل است. مقداری از پیش آمده، ومقداری از آن مانده و مشکل اینجاست که هیچ وقت هم به شکل عمیق و دقیق راجع به این مفاهیم صبحت نکرده‌ایم. سئوالی که می‌توانیم از خودمان بپرسیم این است که چگونه ممکن است صد و بیست و چهارهزار پیامبر وجود داشته باشد. اینها همچنان در خرافات بین مردم ایران می‌گردد. این مطلبی است که به هیچ مذهبی هم مربوط نیست. صد و بیست و چهار هزار پیامبر را ضرب در سی سال کنیم که گذر هر نسل را نشان می دهد، می‌بینیم امکان این نیست که وجود خارجی داشته باشد. آنچه در مورد فرهنگ خرافاتی می‌توانیم بگوییم این است که اینها لایه‌هایی است که از گذشته مانده و ما با اینها زندگی می‌کنیم. بخشی دلایل عینی و عملی داشته و از دید مردم‌شناسی به آنها نیاز داشته‌ایم. در آنتروپولوژی ما همیشه این مسئله را مطرح می‌کنیم که اگر چیزی هست یک دلیل وجودی داشته است. بخشی دیگر از نادانی ماست. نمی‌دانستیم، دلایلی را خلق می‌کردیم و چون امکان بررسی این دلایل نبوده است، می‌مانده‌اند. کسانی که دسترسی به دو کتاب «حلیه المتقین» و «بهارالانوار» را دارند اگر نگاهی بکنند متوجه می‌شوند که ریشه بسیاری از اعتقادات خرافی ما در این دو کتاب هست. به طور نوشته، نه اینکه در بین مردم هست. مثال‌های بسیاری هست که اگر علاقه‌مند باشید می‌توانیم به صورت مشخص و جزء به جزء نگاه کنیم. ولی اینها اساساً آنجایی اهمیت پیدا می‌کنند که ما برای رابطه‌مان با دیگران به وسیله و ابزاری نیاز داریم و این وسیله و ابزار در دسترس ما نیست.

آیا عامل بخش بزرگی از خرافات، مذهب است؟

بله، به طور کلی مذاهب دلایل همه پدیده‌ها را نمی‌دانند، نمی‌توانند هم بدانند. برای اینکه در یک زمان مشخص می‌آیند و از امکانات مشخصی برخوردارند، ولی می‌بایست به تدریج که انسان در طی نسل‌ها حرکت می کند، پاسخ بدهند و پاسخگو باشند و این تنافض است که تولید خرافات می‌کند؛ خرافات مذهبی، تا آنجا که به مذهب مربوط می‌شود. از یک طرف دلایل را نمی‌دانند، فاقد آن دانش و آگاهی لازم هستند. از یک طرف مجبورند پاسخ بدهند. در این تضاد و تناقض است که مجبورند پاسخ‌هایی را بدهند که بیشتر لابد به ذهن‌شان با سیستم و دستگاه زمانی خودشان معقول است. به همین دلیل وقتی که جلو می‌رویم و پیشرفت می‌کنیم، ما به دلیل پیشرفت علمی و آگاهی‌مان، دلایل را متوجه می‌شویم و بر آن دلایلی که مذاهب و فرهنگ‌ها داده‌اند نام خرافات می‌گذاریم. به طور کلی مسئله خرافات از اینجا می‌آید.

از نظر علمی و سطح سواد، مردم ایران رشد کرده‌اند. درصد بالایی از مردم تحصیلات دانشگاهی دارند، ولی در چندسال اخیر بین همان‌ها هم خرافات خیلی رواج پیدا کرده است؟

دو پدیده دانش و فرهنگ را باید از هم جدا کرد. دانش یعنی دانستن، فرهنگ چیزی است که می‌ماند وقتی دانسته‌ها از یاد برود. فرهنگ آن چیزی است که از کودکی گفته می‌شود و پایه ساختار ناخودآگاه ما را می‌سازد. این دو با هم خیلی اختلاف دارند. من اگر در هفت، هشت سال اول زندگی در یک خانواده بسیار خرافی به دنیا و بزرگ شوم و دلایل بسیاری از مسائل را به شکل خرافی به من بیاموزند، نمی‌توانم به راحتی از آن فضا فاصله بگیرم. فرض کنیم که بیایم بالا و پزشک و جراح قابلی بشوم، ولی این پزشک و جراح بسیار قابل، آنچه را مربوط به مسائل حرفه‌ای و پیرامون آن است، به مسائل علت و معلولی ربط می دهد، ولی وقتی با خود خودش است، در آن تنهایی هیچ دلیلی ندارد که در مورد بقیه مسائل خرافی نباشد. البته انتظار ما این است که کسی که محصول سیستم علمی است، محصول مدرسه به شکل مدرن است، سعی کند در کلیه مسائل دنبال روابط علت و معلولی برود. کسانی بودند که این کار را کردند، مثلاً فرض کنید آقای طالبوف یا آخوندزاده، از جمله کسانی بودند که مسائل علت و معلولی را برای اولین‌بار در فرهنگ ایران آوردند، ولی در همان موقع، در همان مسائل می‌بینیم انسان‌هایی هم هستند که به همان شیوه و در همان سیستم به شکل علمی بزرگ شده‌اند ولی خرافات را هم در کنار آن آورده‌اند. منظور این است که این دو تا به هم مربوط هستند، ولی یکی پیشفرض آن دیگری نمی‌تواند باشد. دلیلی هم ندارد که باشد. برای آنکه آن قسمتی که به زندگی ما مربوط می‌شود، اعتقادات است. بد نیست مثال روشنی بزنم.

مذاهب دلایل همه پدیده‌ها را نمی‌دانند، نمی‌توانند هم بدانند. برای اینکه در یک زمان مشخص می‌آیند و از امکانات مشخصی برخوردارند، ولی می‌بایست به تدریج که انسان در طی نسل‌ها حرکت می کند، پاسخ بدهند و پاسخگو باشند و این تنافض است که تولید خرافات می‌کند؛ خرافات مذهبی.

بدون شک تا ده، بیست سال آینده ایران هم شاید بکارت داشتن یا نداشتن دختران هنگام ازدواج یک مسئله باشد. این مسئله‌ای است که ریشه در فرهنگ مردم ایران دارد. دلیل عمده‌ آن در سال های دور، ازجمله امکانی برای کنترل نسل‌ها و همچنین این بوده است که بچه بداند پدر و مادر واقعی‌اش کیست. بعد اینها وارد مسئله خرافات می‌شود و با وجود اینکه امروز با وسایل علمی و تکنیکی می‌شود این مسائل را با آزمایش خون روشن کرد، ولی بازهم این مسئله به شکل یک خرافات ادامه پیدا می‌کند. به چه دلیل امروز یک درس خوانده، یک معلم دانشگاه، یک مهندس، یک دکتر نباید به این مسئله معتقد باشد؟ چند درصد از مردان امروز ایرانی با این همه دانش و علمی که دارند حاضرند با دختری ازدواج کنند که باکره نباشد؟ سئوال خیلی روشن و مشخص است. درصد این احتمال بسیار بسیار پایین است. برای اینکه این مسئله، مسئله فرهنگی است. کسی ممکن است به سلاح دانش هم مسلح باشد، ولی در فرهنگ خودش، وارث یک نگاه خرافی سنگین است. وقتی من و شما با کسی صحبت می‌کنیم از ضرب‌المثل و شعر استفاده می‌کنیم. این ضرب‌المثل‌‌ها و شعرها در واقع خانه‌های اصلی فرهنگ مردم هستند. اینها را که ما هرروز استفاده می‌کنیم بار خرافی دارند. یک مثال مشخص بزنم، همه ما به سعدی می‌نازیم و او را به عنوان یکی ازمعماران زبان فارسی می‌دانیم؛ به عنوان یکی از کسانی که واقعاً اشعار و نوشته‌هایش به زبان فارسی نیروی دیگری داده است. اگر حافظی وجود دارد به دلیل وجود سعدی است. ولی ببینید همین سعدی چه گفته است:

ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه ‌خور داری/ دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری؟

ترسا و گبر چه کسانی هستند؟ زرتشتی‌ها هستند، مسیحی‌ها هستند، ارامنه مملکت ما هستند؟ من دوستت هستم که مسلمان هستم و تو که با دشمنان نظر داری، یعنی با گبر و ترسا، زرتشتی‌ها و ارامنه که دشمن خدا هستند، دوست هستی. این اندیشه خرافی که در شعر سعدی خانه کرده، امروز در مدرسه آموزش داده می‌شود و جزو درس ادبیات فارسی است.

راه‌های مقابله با خرافات چیست؟

مهم‌ترین راه‌های مقابله با خرافات رو در رویی مستقیم است. ما هیچ چاره‌ای جز این نداریم. یعنی هرکدام از ما هرجا به هر شکلی که می‌شود مستقیم و البته با مهربانی و بدون داد و بیداد، بایستیم و دلیل بخواهیم از کسی که این مسائل را مطرح می‌کند.

خرافات را در عمل یا می‌گویند یا انجام می‌دهند. نزدیکان ما انجام می‌دهند. خودمان هم انجام می‌دهیم. پس باید با آن مبارزه رو در رو کنیم: دلیل آن چیست؟ چرا؟ این چرایی را بپرسیم. همین باعث می‌شود که بحث ایجاد شود و به جلو برویم. همین باعث می‌شود که در ذهن کسی که به این خرافات عمل می‌کند یا آن را می‌گوید، مسئله ایجاد شود. نقش رسانه‌ها، هم مهم است. لازم است به عنوان یک عامل فساد، همانجور که با تاریکی مبارزه می‌کنیم با خرافات به معنی واقعی کلمه و به طور طولانی مدت و هر روز مبارزه کنیم. از خودمان شروع می‌شود. مسئله دوم، مسئله علم و دانش است. هرچه علم و دانش در جامعه پیشتر برود مسئله خرافات هم کمتر می‌شود. فکر می‌کنم همین دو عامل اساسی را باید آویزه گوش کنیم