تاریخ چاپ
پنجشنبه 11 اسفند 1390
در گویا بخوانید
دوستان، تمنا میکنم آقای عبدالکريم سروش را فراموش کنيد، حسن مکارمی
آقای سروش بههوش بياييد، بيش از اين معجون را هم نزنيد، دستکم سکوت کنيد و بگذاريد بتوانيم در اين دوران سخت به شما و امثال شما پاسخ ندهيم تا دستکم ظاهر را حفظ کنيم و بهداد اين مملکت در حال فروپاشی برويم، خود را مطرح نسازيد، تا دستکم بتوانيم شما را فراموش کنيم و به دردهای اساسی بپردازيم
ویژه خبرنامه گویا
مردم ايران، ايران و منطقه دوران بسيار حساس و بحرانی را از سر میگذرانند. سزاست که همهی دوستداران بشريت، مردم ايران و ايران همگی توان و توش خود را گرد آورند و تا آنجا که ممکن است، دست به دست يکديگر داده و سد راه جنگ و خونريزی به هر شکل آن شوند. در اين ميان هستند آدميانی که در پيدايش چنين روزگاری در ۳۳ سال گذشته سهيم بودهاند و بهجای گوشهگيری و ندامت و تأثر و تأسف بر آنچه که کردهاند، در کمين نشستهاند تا بهگونهای در جايی بهوضوح يا اشاره از آنان سخن رود، که به ميدان بيايند و قلب تاريخ کنند. اينان میدانند که دلهايی که برای آبادانی ايران و رفاه و صلح میتپند آنقدر گرفتارند که به پاسخ نمینشينند و بدينگونه از اين آب گلآلود ماهی بیگناهی خود را صيد میکنند. مشکل اينجاست که اگر به پاسخ بنشينيم که باز هم اين همدستان ديروز جنايتکاران امروز را به صحنه آوردهايم و از کار مهم خويش میمانيم و اگر سکوت کنيم که بهتدريج اينان ميدان را به دست میگيرند. چنان دردیست که به گفتن زبان میسوزد به سکوت مغز استخوان .
دوستان، تمنا میکنم آقای عبدالکريم سروش را فراموش کنيد.
باز هم نام ايشان در برنامهای تلويزيونی به زبان آمد و ايشان با همان شيوهی معمول خويش، چيزی ميان زبان گنگ حوزهای و فلسفهی عرفانی بازاری نه تنها از خود بلکه از مرادان خود نيز دفاع و ما را دوباره بدهکار کردهاند.
آقای سروش بههوش بياييد، بيش از اين معجون را هم نزنيد، دستکم سکوت کنيد و بگذاريد بتوانيم در اين دوران سخت به شما و امثال شما پاسخ ندهيم تا دستکم ظاهر را حفظ کنيم و بهداد اين مملکت در حال فروپاشی برويم، خود را مطرح نسازيد، تا دستکم بتوانيم شما را فراموش کنيم و به دردهای اساسی بپردازيم.
شما کج میبينيد، کج میانديشيد کج سخن میگوييد و تاريخ را کج مینمايانيد. و حتی دستکم جرأت روشنفکری را نداريد تا در يک گفتوگوی رودرروی شرکت کنيد. خوشبختانه در خارج از ايران همهگونه امکان گفتوگوی زندهی تلويزيونی و راديويی وجود دارد، بياييد با ابتکار خودتان کمک کنيد تا آن قسمت از تاريخ ميهنمان که با حضور شما رقم تلخ خورده است با ياری مورخان، سياستمداران، مدافعان حقوق بشر شناختهشده و بیطرف روشن شود تا بتوانيم روشنتر ببينيم، تا ديگران هم چون شما کنند و شايد از اين راه به همبستگی ملی کمک کنيم.
شما میفرماييد (۱) "ابتدا در باب شمس آلاحمد بگويم که پيش از همهی اعضاء هفتگانه، از ستاد انقلاب فرهنگی کناره گرفت و دومی من بودم که رسمأ استعفا کردم. ستاد انقلاب فرهنگی هم برای بازگشايی دانشگاهها بود نه برای بستن آنها. و پس از بسته شدن دانشگاهها (که توأم با حوادثی خونين بود) به حکم آيتالله خمينی تشکيل شد و دانشگاههای بسته را پس از ۱۸ ماه باز کرد. دانشکُشی هم در کار نبود، بل دانشپروری بود و مرکز نشر دانشگاهی که قريب دو هزار استاد دانشگاه را به کار گرفت و ۵۰۰ کتاب درجه اول منتشر کرد از برکات و حسنات آن ستاد بود و همچنان در ثمربخشی است. ( اين نکات البته صد بار گفته و نوشته شده است اما گويا شأن برخی از محققان برتر از حقيقت است.)"
نخست: شما که با نام پژوهشگر و با روش علمی بيگانه نيستيد، تعداد تکرار، صحت يک ادعا را تضمين نمیکند، هزار بار هم بگوييد و بنويسيد جای مدرک و سند تاريخی را نمیگيرد، پژوهش با نماز و دعا فرق دارد که تکرار يک جمله در ذهن مؤمن پس از سالها حکم سند را میيابد.
دوم: ستاد و شورای انقلاب فرهنگی چه در دوران شما و چه پس از آن تا امروز مسئول مستقيم تمام انحرافات فرهنگی جامعهی ماست. از همه مهمتر شما میدانيد که مصوبات اين ارگان غيرقانونی که هيچ ريشهای نه در قانون اساسی نه در مصوبات مجلس دارد، بر مصوبات مجلس و دولت اولويت دارد و همگان وظيفه دارند از اين مصوبات پيروی کنند. بيايد منصفانه با هم ترازنامهی اين ستاد و شورای غيرقانونی را بنگريم. مگر انتشار کتاب و نشريه درجه اول نياز به زير پا گذاشتن پايهایترين حق انسانی که همان آزادی و اجرای قانون است، دارد. بياييد با هم به همگی اين ترازنامه بنگريم، به اخراج گروهی دانشمندترين استادان تاريخ فرهنگ ايران، با هم سری به تارنمای اين شورا (۲) بياندازيم و مصوبات آن را مرور کنيم.
سوم: آقای سروش دانشکُشی چيست؟ در فرمان پيدايش اين ستاد در بخش فعاليتها آمده است: "اسلامی کردن جو دانشگاهها و تغيير برنامههای آموزشی دانشگاهها"، اگر اين دانشکُشی نيست، پس دانش همان علوم اسلامی است. شما نمیتوانيد عضويت يک ارگان غيرقانونی را قبول کنيد که مهمترين وظيفهاش اسلامی کردن (بخوانيد حوزهای کردن) دانشگاهها باشد - بازگشت به قبل از انقلاب مشروطيت - و بگوييد به دانش خدمت کردهايد.
آقای سروش در جايی ديگر از جوابيه خود میآورند: "مرحوم شريعتی هم نامدارترين مخالف استبداد سلطنتی و قربانی ساواک و موفقترين آموزگار حسينيه ارشاد، و حسينيه ارشاد موفقترين مرکز مبارزپروری بر ضد سلطنت استبدادی دوران بود و جوانان را مسلح به سلاح تئوريک برای مبارزه مینمود."
اين عبارت کوتاه با دو صفت عالی، نامدارترين، موفقترين، ادعايی بزرگ است که نياز به بررسی تاريخی بسيار عميقی دارد که بیشک از حوصلهی اين کوتاهنوشته خارج است ولی نمیتوان از ذهنی که مدعی پژوهشگری است انتظار نداشت که تعريفی مختصر از سلاح تئوريک نفرمايند. آيا ميدان اين تئوری از ۱۵۰ سال اول هجرت و شبهه جزيره عربستان، عراق کنونی فراتر رفت؟ آيا اين تئوری چشم و گوش جوانان ما را به جهان ۱۳ ميليارد آدمی، به عمق ۱۴ ميليارد سال و تمدنی دهها هزار ساله (هموسپين) با تمام تنوع و غنای آن برد؟ از همه مهمتر اين تئوری پس از صد سال که از تلاش قانونخواهی و انقلاب مشروطه گذشت، جوانان ما را به سوی "امت و امامت" (۳) رهبری کرد.
آقای سروش هنوز هم دير نيست بياييد چون يک پژوهشگر شجاع خود را بهدست نقد تاريخ بسپاريد، شرايطی فراهم آوريد تا تاريخ ما روشنتر شود، تا باب گفتوگو دستکم در خارج از کشور باز شود، تا مقدمات اتحاد لازم همهی دستاندرکاران و متفکران برای آزادی و آبادی و سازندگی ايران عزيز باز شود. اين دعوتی است از سوی پژوهشگری بشردوست و علاقهمند به ايران از شما تا شايد ديگرانی چون شما هم به اين راه بيايند و ستونهای اوليهی فضای پژوهش علمی در ايران آينده گذاشته شود.
حسن مکارمی
پژوهشگرسوربن، پاريس، اسفند ۱۳۹۰
________________
پانويس:
۱- سروش عبدالکريم: گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد; تاريخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۰
۲- http://www.iranculture.org/
۳- http://shariati4all.persianblog.ir/
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/03/136836.php