تاریخ چاپ
حسن مکارمی-
روزنامه همدلی شماره: 426
روزنامه سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگــی ۵ مهر ۱۳۹۵ - 23 ذی الحجه 1437 - 26 سپتامبر 2016
تلاش بر آن است که بتوانیم پارهای از مفاهیم زیر را در رابطه تنگاتنگ با یکدیگر تعریف کنیم: سرزمین، میهن و وطن، مملکت و کشور، رژیم، نظام، حاکمیت، حکومت، دولت، قیام، جنبش، انقلاب، ملت، مردم، جامعه، سنت، فرهنگ، زبان، خط، مجموعه آثار گذشتگان؛ فرهنگ شفاهى، اسطوره، تاریخ، تمدن، تجدد، مدرنیته، مدرنیزم، توسعه، پیشرفت، برنامه، استراتژى - خدمات راهبردى، مردمسالارى و دموکراسى.
از سرزمین آغاز کنیم. سرزمین واحدیست از کره زمین که قابل نامگذاری است. مساحتی که میتواند محل زیست جمعیتی از انسانها باشد و در قالب یک نام مشخص میشود. این نام میتواند عملا با گذشت قرنها و هزارهها مفهومی نمادین بیابد. سرزمینهای اسطورهای بدین گونه شکل میگیرند. سرزمین، واحدی از سطح کره زمین است که در رابطه با زندگی آدمی و زمان زیست او تعریف میشود، سطحی که در رابطه با انسان حجم مییابد. در این حجم آدمیانی میزیند که خالق فرهنگ و زندگی در این سرزمیناند. در چنین سرزمینی، واحدهای سیاسی- نظامی-اقتصادی، با نامهای گوناگون میتوانند شکل بگیرند. فرهنگهای گوناگون میتوانند با یکدیگر همزیستی کنند. میتوان گفت که در سرزمین فرهنگی، نامها از تاریخ و اسطوره قدرت و نشان گرفته و در هماهنگی با یکدیگر میزیند.
امروزه واحد سیاسی - نظامی غالب در سرزمینها، به جز چند استثناء، را دولت مینامیم. دولتها در حیطه مرزهای مشخص و دقیق قدرت سیاسی خود را اعمال میکنند. با استفاده از نیروهای انتظامی، نظم را در داخل مرزها بر قرار میکنند. مجموعه مردمانی که تحت پوشش دولت قرار گرفتهاند، ملت نامیده میشود. به دلیل این وابستگى، امروزه جز در موارد نادر، واحد دولتـملت پذیرفته شده است. گاه در یک سرزمین فرهنگى چند دولت-ملت و یا در یک دولت-ملت، چند سرزمین قرار دارند. مشخصه پایهاى یک دولت-ملت، حضور مردمان در واحد کشور است. به عبارتى دولت-ملت در مرزهاى مشخص آن و در حضور تاریخىاش را کشور مىنامیم. کشورها عموما قوانین پایهاى سنتى یا مکتوب یا ترکیبى از هر دو را دارند که بر اساس آنها ساختار دولتها مقبولیت مىیابند. نظام یا سیستم یا رژیم، مجموعه به هم پیوستهای است که براى ایجاد حاکمیت و اداره یک کشور ضروریست. نظام مستقل از افراد است. سازمان، پایهای است که افراد در آن نقشهاى از پیش تعیین شدهاى را ایفا مىکنند. پول واحد، زبان یا زبانهاى رسمی و ادارى مشترک، نمایندگان واحد در ارگانهاى بینالمللى با اجازه امضای قراردادها، روابط بانکى، تجارتى، ارتباطى، از همین حضور کشور یا دولت-ملت یا نظام حاصل مىشود.
اما چگونگى شکلگیرى این مفاهیم در سرزمین فرهنگى ما ایران: بپذیریم که قانون اساسى مشروطیت، نظام سلطنتى که در آن شاه سلطنت مىکند نه حکومت و تعیین نقش سه قوه مقننه، قضاییه و مجریه، جداى از یکدیگر، نخستین پایههاى دولت–ملت–کشور و نظام ایران را ایجاد کرد. رضاشاه توانست با حذف نظام ملوکالطوایفى، مفهوم امروزین کشور را پایهگذارى کند. این کشور، تا سال ١٣۴١ و شروع اصلاحات ارضى، تحت لواى قانون اساسى، حکومت، نظام ادارى و اجتماعى و تولیدى و سنتى که نقش دولت وسه قوه را مشخص مىکرد، اداره مىشد، با چند استثناء که هر کدام براى بررسى ما مهم است:
- پس از تصویب متمم قانون اساسى، قرار بر این بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى، مورد تایید 5مجتهد قرار گیرد، بهتدریج با این تعبیر که در میان نمایندگان مجلس به اندازه کافى مجتهد واجد شرایط وجود دارد، عملا این اصل هرگز اجرا نشد.
- اگرچه روح قوانین جزایی و مدنى و ادارى ریشه در سنت و مذهب شیعه داشت، ولى در عمل و بهتدریج قوه قضاییه توسط حقوقدانان اداره شد. مىتوان گفت که قوه مجریه به نوعی مدرن شد، ولى دنباله طبیعى همان نظام دیوانى زمانهای دور بود. اگر چه ملوکالطوایفى از بین رفت و قدرت دولت مرکزى در تمام نقاط ایران بهگونهاى یکسان برقرار بود، ولى نظام تولیدى–مالى-مالکیتى با نامهاى ارباب-رعیتى و خان–عشیرهاى در دو بخش تولیدى کشاورزی ً و دامدارى با سابقههاى چند صد ساله و چند هزار ساله ادامه داشت. نظام ارباب –رعیتی تا سال ١٣۴١ دولتی بود در دولت.
با بررسى درصد تعداد نمایندگان خان و ارباب، از مجلس اول تا نخستین مجلس پس از اصلاحات ارضى، متوجه مىشویم که این درصد رقمى است بین ۴٠تا ۵٠. حتى با توجه به نیمبند بودن کل نظام انتخابات در پیش و پس از این دوره، عملا فضای قانونگذارى ایران در دست اربابان و خوانین بود و شاه یا در ارتباط با ایل حاکم بوده است، یا خود بزرگترین ارباب و یا هر دو. و در عمل، قانون اساسى مشروطیت و مدرنیزاسیون برای ساکنان روستاها و ـ عشایر حاصلى نداشت.
در فاصله سالهاى ١٣۴١ تا ١٣۵٧، نظامهاى تولیدى ارباب–رعیتى و خان–عشیرهاى از بین رفتند و در عمل نفوذ اربابها و خانها بهشدت کاهش یافت. براى خیل مهاجران و خوشنشینان روستایی به شهرها و تبدیل شدنشان به طبقات محروم شهرنشین، نفوذ معممین شیعه بهگونهاى پنهان ادامه یافت و بخش عظیمى از هموطنان ما پشت و پناه خویش را در آنها یافتند. نگهبانان مفهوم سرزمین فرهنگى ایران از این پس بیشتر طبقه متوسط و قشر درسخوانده، خانوادههاى سنتى و بازارى شدند، چه، وابستگان به طبقات مرفه و غیرسنتى بیشتر در راستاى نوعى مدرنیزاسیون ظاهرى حرکت مىکردند.
به هر روى از دید خدمات راهبردى، ما نیازمند باور به اهداف راهبردى طولانىمدت هستیم. اگر این اهداف فاقد شمول عام باشند، اگر به ایجاد و گسترش همبستگى اجتماعى منجر نشوند، حیات تاریخی و پرسابقه یک فرهنگ را خدشهدار خواهند کرد. حضور فرهنگى ایران در هزارهها و انعطاف و تعامل و همزیستى آن حتی با فرهنگهای مهاجم، به ما این امید را مى دهد که «جوهرى در این فرهنگ زنده است که چنین پیوسته جاریست». مىتوان حفظ و ارتقا و رشد و گسترش و توسعه این فرهنگ را در سرزمین فرهنگى ایران، با حفظ احترام به تنوع فرهنگها، زبانها، سنتها و باورهای مذهبی که در این موزاییک زندگی میکنند، جزو اهداف راهبردی اساسی قرار داد.
اگر راز همبستگی اجتماعی و ملی را در پیگیری چند هدف راهبردی در هر جامعه بدانیم، با قراردادن ارزشمندی سرزمین فرهنگی در ایران، در کنار عدالت اجتماعی، حفظ و احترام و اجرای مفاد اعلامیه حقوق بشر و حفظ و ارتقای حسن روابط همجواری و انسانی با دیگر سرزمینها، میتوان امیدوار بود که از شمول توافق عمده نیروهای سیاسی و جامعه مدنی در داخل و خارج مرزهای ایران بهرهمند شویم.
ایران سرزمین فرهنگی، هماهنگی و توافق در عمل، در نظریه و فرهنگ و آنچه که ریشه در هزارهها دارد، را بر دیگر عوامل همبستگی ملی مرجح میداند، لذا میتواند به عنوان عامل اساسی همبستگی ملی در طولانی مدت و در طول نسلهای موجود و آینده کارگر باشد. میتوان بهسادگی امیدوار بود که در طی نسلهای آینده و پس از آرام شدن منطقه خاورمیانه و نزاعهای بینالمللی بر مبنای سودجویی از منابع طبیعی نفت و گاز... فروکش کند و اتحادی از انسانهای آزاده بهوجود آید که در قالب فرهنگهای نیاکان خود و در جوار یکدیگر، چون واحدهایی که امروزه در مناطق دیگر جهان وجود دارند، زندگی کنند. و چرا نه که اتحادیهای از کشورها یا سرزمینهای فرهنگی- اقتصادی با حفظ رعایت کلیه مفاد اعلامیه حقوق بشر بهوجود آید.
اگر آن روز را آرزو میکنیم، روزی که میتواند نه تنها منطقه را به سوی صلح و سازندگی و باروری هدایت کند، بلکه باعث شکوفایی و غنای تنوع فرهنگهای چند هزار ساله منطقه شود، میبایست از هماکنون عامل همبستگی درونی هر جامعه را فرهنگ - و آنچه به ما مربوط میشود، سرزمین فرهنگی ایران- قرار دهیم. هیچ حرکت جمعی سیاسی- اجتماعی انسانی پیروز نخواهد شد، مگر آن که اهداف راهبردی آن حرکت از لحاظ نگرش تاریخی درست باشد، یا بهتر بگویم در مسیر تاریخی- فرهنگی – انسانی، حرکت کند. همانگونه که دستکم در چندین ده هزار ساله اخیر زندگی هموسپین نشان داده است. مسیر تعالی فرهنگی، شاید گاه به مدت زمان کوتاهی مختل شده یا حتی به عقب برگشته باشد، ولی هیچگاه مسیر کلی شکوفایی خود را رها نکرده است.
پس از اختراع زبان، از حدود ١۴٠هزار زبانی که تاکنون اختراع کردهایم، ۶٠٠٠ زبان زندهاند (زبان زنده زبانی است که بیش از ٣٠٠٠ نفر آن را برای ارتباط هر روزه خود به کار میگیرند). پس از اختراع خط و ثبات آن، هر روزه آن را خلاصهتر، پختهتر و مفیدتر کردهایم - راه طولانی چند هزار ساله از نقاشی پیش از تاریخ تا خط تصویری هیروگلیف تا خطوط الفبایی آرامی و فنیقی و میخی - پس از اختراع اعلامیه حقوق شهروندی در پاریس ١٧٩٢ تا اعلامیه جهانی حقوق بشر در١٩۴٨ و پذیرش و امضای آن توسط ۵٢ کشور، از جمله ایران، جهانشمولی آن افزایش یافته است، اگر چه تا مطلوب ما، یعنی رعایت اصول این اعلامیه در همه جا و برای همه، راهی بسیار طولانی در پیش داریم، ولی سرعت رشد آن چشمگیر
است.
در زیر پوشش سرزمین فرهنگی و احترام به تنوع فرهنگی و در راه سازندگی و پویندگی، بیگمان باورمندان و اندیشهورزان با حفظ رعایت اصل اول اعلامیه حقوق بشر، به تعریفی جامع و مانع برای همه انسانها دست مییابند.