باز هم پرسش کهنه‌: از کدام اسلام سخن می‌گوييم؟ پيشنهاد چهارچوبی برای گفت‌وگو

در این دسته به چاپ رسیده است جامعه

تاریخ چاپ  

CX 064

در گویا بخوانید
سه شنبه 3 مرداد 1391

مراد ما پيشنهاد چهارچوبی است تا در آن بتوانيم، اصول گفت‌وگويی را پايه‌ريزی کنيم تا از راه آن شايد دست‌کم به درک سخن يکديگر نزديک‌تر شويم. بی‌گمان چهارچوب پيشنهادی ما تنها می‌تواند، نخستين سنگ از بنايی باشد که به‌تدريج با ياری همگان به خانه گفت‌وگوی ما تبديل خواهد شدويژه خبرنامه گويا

از آخوندزاده آغاز کنيم، اگر چه ميبايست از همان روز پيدايش اسلام به دنبال " کدام اسلام" بود. اسلام دير يا زود، رنگهای گوناگونی به خود گرفت . اين رنگها ، گاه چند صباحی پاييدند و گاه زنده ماندند و چون هر زنده ای دستخوش دگرگونی شدند. از پيرامون خود متأثرشدند و برآن تأثير گذاشتند. با سنتهای پيش از خود آغشته شدند و سنتهای نوين بر جای گذاشتند. با فرهنگهای پيش از خود ، با فرهنگهای همسايگان مبادله کردند و رگه های فرهنگی تازه ای ساختند.و اسلام ميان دو افراط و تفريط زندگی کرد. گاه گفته شد که راه به الله به تعداد مخلوقات اوست۱ و گاه گفته آمد که ، جنگ هفتاد و دو ملت همه بهانه ای بيش نيست۲، گاه کوچکترين اختلاف در تفسير و تعبير دو روايت با خون ها نوشته شد، گاه تنها راه اسلام واقعی، توقف زمان و بازگشت به دوران پيامبربا همان شيوه زندگی، منش و روش او بشمار آمد. گاه اسلام با مکتب عشق به هم آميخت ، چنان که حکم به نيستی بی عشقان داده شد

آتشست اين بانگ نای و نيست باد۳
هر که اين آتش ندارد نيست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد

گاه منسوبان به اسلام از خود هرگونه اطاعت و قيد به دستورات را بريدند، و گاه در پيروی لحظه ای دستورات وابسته به اسلام همه هستی خويش نهادند. گاه همه حق در فردی حلول کرد۴ و گاه حتی نام الله نه بر زبان ميتوان برد و نه بر نوشته . در خلال همه اين رنگها و رفت و آمد ها ، آموزشها، تفکرات، نوشتننی ها و خواندنيها ، با همه تنوع و رنگانگی آن طيفی از فرهنگ بوجود آمد، زندگی کرد و تا به امروز رسيد که دست کم در چند ويژگی سهيم اند. پيامبر ، قران ، الله و روز آخر . بی گمان اين محور "چهار گانه - يگانه" به دليل همبستگی ، يگانگی آنها از هم جدايی ناپذيرند.هر عامل سه ديگر را به هم ميچسباند. هيچکدام به تنهايی نميتوانند حضور داشته باشند. پيامبر بدون کلام الله ، الله بدون پيامبری که کلام و صفات او را اعلام کند، و همه اين عوامل بی رابطه ميان مخلوق و دادرسی روز آخر تهی از اعتبار خواهند بود. به گونه ای معاد، حلقه اعتقاد را به دوبسته "بايدها" و "نبايد ها " پيوند ميدهد. معاد اسلام را به جان انسان پيوند ميزند و او را رام ميکند و در سلم نگاه ميدارد . . اگر چه باز شيفتگان عشق معاد را به معاد جسمانی و روحانی تعبير کرده و در همين پايه اعتقادی نيز تفرقه ايجاد ميکنند.

پرسش از کدام اسلام سخن ميگوييم به قدمت خود اسلام است. مرزهای دال و مدلول در نهاد نماد پردازی است. از همان زمان که ساده ترين واژه چون آب ، در ذهن کودک، تشنگی ، در ذهن باغبان جوی آب، در ذهن دريا نورد، دريا و در ذهن پژوهشگر فرمو ل شيميايی آن را تداعی ميکند؛ اين پرسش که از کدام آب سخن ميگوييم ضروری است. با رفت آمد نسل ها ، با گسترش جهان فرهنگی و شناخت بيشتر انسان وپيرامونش، با افزايش محيط آرزوها و طرح های ما، پرسش هايی چون از کدام اسلام سخن ميگوييم نيزبعد های تازه ای مييابند. نياز ها تغيير ميکنند ، دال های تازه ای آفريده ميشوند، و در نتيجه آن حجم مدلول ها نيز گسترش می يابند. دال ها در فرهنگهای گوناگون ادغام می شوند. پيش از پيدايش آب نوشيدنی در لوله کشی های شهر ها ،دال آب ، مدلول آب درون لوله ها رابه ذهن نمی آورد.

قصد ما از طرح اين پرسش در اينجا نه حمله است نه دفاع نه مقايسه است نه انتخاب نه نصيحت است و نه تنبيه . مراد ما پيشنهاد چهار چوبی است تا در آن بتوانيم ، اصول گفت و گويی را پايه ريزی کنيم تا از راه آن شايد دست کم به درک سخن يکديگر نزديکتر شويم. بی گمان چهار چوب پيشنهادی ما تنها ميتواند، نخستين سنگ از بنايی باشد که بتدريج با ياری همگان به خانه گفتگوی ما تبديل خواهد شد.

مراد ما اين نيست که باز هم اسلام ديگری به بازار بياوريم تا دگر اسلام ها را به زيرپرسش آوريم. در جهان آشفته امروز در عمل در جوامع بسياری ، چنان پيچيدگی و فضايی حاکم است که حتی پرسش از کدام اسلام سخن ميگوييم ، نميتواند به گوش مردم برسد . امروزه در کدام رسانه جمعی در عربستان سعودی ، چين، ايران ، به راحتی و بدون درد سر اين پرسش را ميتوان به سخن آورد؟

در درازای چهارده سده، درپهنای بخش بزرگی از شمال آفريقا تا آسيای مرکزی، اروپای مرکزی، تا فراتر از اندونزی ، اسلام در ابعاد گوناگون رنگهای فراوانی به خود گرفته است. ميتوان به راحتی و برای ادامه گفتار بر سر ابعاد زير توافق کرد:

- بعد سنتی اسلام: آنچه به زندگی هر روزه مردم باز ميگردد، حقوق مدنی و جزايی اجرايی در عمل، مراسم گوناگون ازدواج، طلاق، روابط داد و ستد، بنيا نهای روابط خانوادگی و اجتماعی ، عقايد و باورهای ادغام شده در زندگی هر روزه، چون تعبير خواب ، نذر و نياز،..

اين سنتها ترکيبی هستند از آنچه در فرهنگ مردمان پيش از اسلام وجود داشته و سنتها و رفتار و گفتار ورفتار های آورده شده . در طی قرن ها با ادغام فرهنگ ها ، سنتها نوين گشته اند، با پيشرفت دانش و فن آوری خود را دگرگون کرده اند: چون هر موجود زنده در تنازع بقاء .

- اسلام در حوزه جامعه شناسی، انسان شناسی ( انترپولوژی) ، تاريخ فرهنگ، تاريخ اديان، تاريخ انديشه و سير آن: بررسی و غور در اسلام با رنگهای گوناگون آن به روش های علمی شناخته شده ، بر اساس مدارک و دلائل موجود ، آنچنان که در حوزه های آکادميک مرسوم است ،گفتگو پيرامون روش ها ، اسباب های پژوهش، نتيجه ها ، دعوت از صاحبان انديشه در مکاتب و باورهای گوناگون اسلام به نقد و بررسی اين نتايج ، را اسلام علمی بناميم. اسلامی که در طولانی مدت ميتواند، بسياری از پيش داوری های مرسوم را تصحيح کند، با نمودن رنگهای گوناگون اسلام ، باورمندان را به مدارا دعوت ميکند و در خشونت و اصرار بر يگانگی باورها تعديل ايجاد ميکند. چنين اسلامی در حوزه اهل فن است و نتايج کار آن بسيار طولانی است. ارزش والای چنين اسلامی در توزيع و توضيح و روشنگری است. به حوصله و زمان و مدارا نيازمند است. اين پژوهش ها ميتوانند تا حدودی نسبيت را در مرزهای اعتقادی وارد کنند. اين پژوهش ها ذهن باورمندان رابا چرايی پديده ها آشنا ميسازد. مردم به سير تکوين باورهای خود آشنا تر ميگردند. در رابطه بين اسلامهای گوناگون ، واژه ها دقيق تر و روشن تر ميگردند. ريشه يابی جای پافشاری را خواهد گرفت.

- ديگر اسلام فلسفی است ، که از همان ابتدا انديشمندان حوزه جوامع اسلامی را به خود مشغول کرده است. اگر چه با مقاومت هايی روبرو شده است ليک تا به امروز در شکل های گوناگون حضور خود را حفظ کرده است. بوعلی سينا، تا فارابی، از ملا صدرا تا حاج ملا هادی سبزواری ، تلاش کرده اند تا چهار چوب انديشه فلسفی که همان پرداختن به مبنای انديشه و چگونگی آنست ، را حفظ کرده و به هر حال ضمن انتقال آموزش فلسفه يونان باستان ، از مبانی فلسفی شرق دور استفاده کنند. اين فلسفه نيز با همه رنگارنگی خويش ، بيشتر در حوزه دانش است و پی يابی هرمنوتيکی آن، نهادن تاريخ گسترش اين انديشه در مجموعه شناخت فلسفی بشر، به گونه ای تلاش در يک دست سازی تاريخ سير فلسفه انسانی ، مستقل از گرايش های مذهبی ، ميتواند خدمت بزرگی به پيشبرد روشنگری گوناگونی اسلام باشد.

- بی گمان ، جريان عرفانی اسلام ، چون پديده ای همراه با گسترش اسلام از همان ابتدای پيدايش اسلام ، حضور کاملا مستقلی در جهان اسلام دارد. اين حضور گاه بعدی کاملا فلسفی به خود ميگيرد، گاه به ميان مردم رفته ، پاره ای از رفتار و کردار روزمره را تغيير ميدهد. گاه تنها در بعد فرهنگی ، شعر و موسيقی و رقص را به خود ميکشاند. به گمان ما عرفان اسلامی از کل پديده عرفان و تجربه عرفانی که ريشه های آن از شمن ها ( جادوگران قبيله ای!) آغاز شده و به همراه تکامل فرهنگ آدمی به پيش آمده است ، جدا نيست. شکل های گوناگون تجربه و انديشه عرفانی ، بيشتر به گونه ای پنهان و گاه نيز آشکار ، رابطه ای از نوع ويژه ای را ميان بشر و" آنسوی" تعريف ميکند که نميتواند با تعبير و تفسير بنيانی اسلام هميشه همراهی داشته باشد. عرفان در بعد فلسفی و فرهنگی خود خدمات بسياری به گسترش انديشه کرده است. بعد اجتمايی آن در نوعی مدارای متقابل به حيات خود ادامه ميدهد.

انديشه عرفانی از زمانهای بسيار دور دست با فرهنگ آدمی عجين شده ، آن را همراهی کرده است و شايد به راحتی بتوان گفت که قدمت و حضور آن در فرهنگ آدمی از مذهب رسمی فراتر رفته و خود به عاملی در پيدايش مبنای مدارای فرهنگها در آمده است. عرفا با زندگی ، فرهنگ، شعر، موسيقی خويش جهان ما را پر بار تر ساخته اند.

- و در انتها اسلامی که به عنوان يک راه و روش به تجربه حکومت بر جامعه دست می يابد. سير تکوين اسلام حکومتی ، در تاريخ جوامع گوناگون در اين مختصر نميگنجد. مراد ما در اينجا طرح پرسش بنيانی رابطه شهروند و حکومتگری ست که بر خود نام اسلام ميگزارد. يا از نام اسلام در صلاحيت و اعتبار خويش سود ميجويد. باری مشکل زندگی روزمره ، شهروندان چنين جوامعی با زمامداران نه مشکلی سنتی ا ست نه انسانشناسانه ،نه جامعه شناسانه ، نه تاريخی است و نه فلسفی يا عرفانی .

مشکل گفتگوی شهروند است و حکومتگر اسلامی . ما حتا در چگونگی به قدرت رسيدن حکومتگزار، يا مبنای حقوقی حقانيت اودر اينجا سخنی نداريم. اگر بپذيريم که اسلام سنتی به مردم متعلق است، و مردم اند که به تدريج و با گذر زمان و از راه سعی و خطا و مشاهده در درازای زمان خود و سنتهای خود را ميسازند. بی گمان نقش ما جز احترام به اين سنتها و احيانا ريشه يابی يا گوشزد نميتواند باشد.

"اسلام شناختنی": عرفانی، فلسفی را ميتوان تا زمانی خارج از حوزه دسترسی حکومتگران اسلامی که با اين پديده ها سرسازگاری ندارند, قرار داد. ميتوان در حوزه سانسور مستقيم و غير مستقيم حکومتگران اسلامی در برابر اين انديشه که: "تنها اسلام اينان بر حق است و بقيه باطل" سکوت کرد، ميتوان از تاريخ پيدايش اسلام نوع حکومتگزار سخن نگفت. ميتوان به تناقضات تاريخی و علمی اسلام حکومتگزار اشاره نکرد . اما چگونه ميتوان در حوزه شهروندی و حکومت ساکت ماند. و جان سخن نيز همين جاست. اين پرسشی است که دير يا زود بايد پاسخی بيابد تا بتوان در محيطی فرهنگی با يکديگر به گفتگو بنشينيم. پيش فرضها کدامند:

- زبان از هرگونه تمسخر و توهين و کوچک شماری آنچه به اسلام و سنتهای اسلامی و حکومتگران اسلامی مربوط ميشود، باز داريم.

- حوزه های" اسلام شناختنی": فلسفی ، تاريخی ، عرفانی، ... را در اسلام حکومتگران وارد نسازيم.
- مبانی سنتی اسلام شهروندان را در طيف تنوع فرهنگها محترم بشماريم.

درعوض :
- به خود اجازه دهيم تا سيستم و فرضيه حکومتی ، حکومتگران اسلامی را به روش دقيق علمی با برهان و سند تاريخی نقد و بررسی کنيم.

- به خود اجازه دهيم ، قوانين مصوبه انسان ، چون قانون اساسی، قوانين تصويبی مجلس، مصوبات شورای انقلاب فرهنگی، مصوبات هيات دولت ، ....را به نقد بکشيم.

- به خود اجازه دهيم به احکام دادگاه هايی که به هر حال قاضی آنها ، انسان است به گونه ای حقوقی اعتراض کنيم.

- به خود اجازه دهيم سياست های خارجی، سيستم حساب داری و مالی , برنامه های عمرانی،... و آنچه محصول سيستم اجرايی حکومتگران اسلام است نقد و بررسی کنيم، و نقاط قوت و نقصان آنها را گوشزد کنيم.

- به خود اجازه دهيم در گفتگوهای آشکار اربابان حکومتگزار اسلامی دخالت کرده آن ها را بشکافيم و ريشه های اين اختلافات را گوشزد کنيم.

- به خود اجازه دهيم در دادگاه های موجود جهانی و يا مجازی ، به روشی انسانی به جرائم حکومتگزاران اسلامی چه در گذشته دور يا نزديک ، چه در حکومت امروزين و چه خارج از آن رسيدگی کنيم.
- به خود اجازه دهيم تا از حريم حرمت دگر انديشانی که تعبيری ديگر از اسلام حکومتگزاران دارند به هر گونه دفاع کنيم.

در ابتدای اين نوشته به آخوندزاده متفکر نو انديشی که در پيدايش مبانی انقلاب مشروطيت نقشی بسزا دشت اشاره کردم. به مکاتبات او با دگر روشن انديشان صدر مشروطه مراجعه کنيم تا در يابيم که سخن پيرامون اسلام حکومتگزاران هم قديمی است و هم دقيق و هم پيچده . به متن گفتگوهای مجلس اول صدر مشروطيت مراجعه کنيم که در آن تلاش نمايندگان مردم به گونه ای پيگير، جدا سازی امر حکومت از مبانی اسلام بوده است.

در موقعيت بسيار پيچيده جهان و منطقه ، نميتوان به يکباره و يک روزه ، چندين هدف راهبردی را با هم و يکجا دنبال کرد، نميتوان هم حساب اسلام سنتی هزار و چهار صد ساله را رسيد و هم اسلام ها را سره و ناسره کرد ، هم به ظلم طبقاتی پرداخت ، هم به فشار بر شهروندان با فرهنگ و انديشه متفاوت پرداخت ، هم به اسباب انحراف حکومتگزاران اسلامی رسيد. بايد انتخاب کرد. بی گمان در فضايی انسانی و فرهنگی ، در محيطی که گفت و شنود حاکم باشد، در مقابل انتخاب آزاد نمايندگان مردم که در امر حکومت لياقت و تبحر لازم و کافی را دارند ، بهترميتوان به کار سر و سامان دادن به ميهن عزيزمان بپردازيم. در محيط سازندگی و برازندگی ، ضمن احترام به مردم و سنتها ، بهتر ميتوان به نقد و بررسی ريشه های سنتها رسيد.

ترس و نگرانی از آنست که ادغام همه اين اهداف راهبردی ، و پيگيری همه آنها ، بدون اولويت بخشيدن به آنها ، راه را برای مغلطه حکومتگزاران اسلامی و دستهای آشکار و پنهان آنها باز بگزارد. آيا وقت آن نرسيده است که در گفتار و رفتار خود منافع جمعی را بر آنچه خود حقيقت گويی ميشماريم ارجحيت دهيم.
سپاسگزار خواهم بود اگر ، صاحبان انديشه و قلم ، به هر نام و در هر مقا م به خودزحمت دهند و با نقد اين پيشنهاد در ايجاد فضای گفتگوی ما ياری رسانند.

حسن مکارمی
پاريس، تابستان ۱۳۹۱

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- جمله «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» در منابع حديثی معتبر و معروف شيعه وجود ندارد ….، اين جمله تنها از بعضی از حکما و عرفا نقل شده http://www.hawzah.net/
۲ - جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه .چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند. حافظ
۳- مثنوی معنوی : مولانا جلال الدين بلخی
۴- شيخ محمد فريدالدين عطار نيشابوری در کتاب تذکرةالاولياء خود درباره حسين منصور حلاج چنين نوشته است:
مرا عجب آمد از کسی که روا دارد که از درختی اناالله برآيد و درخت در ميان نه، چرا روا نباشد که از حسين اناالحق برآيد و حسين در ميان نه