زبان خشونت در روزنامه‌نگاری

در این دسته به چاپ رسیده است اخبار

تاریخ چاپ  

چگونه می توان انتظار داشت که "من" ِ روزنامه‌نگار که در فضای فرهنگی ایران آن هم در سی و پنج سال اخیر شکل گرفته است در شرایطی ایده آل و مجرد به بازنگری واقعیت بیرون بپردازد؟ چگونه می توان روزنامه نگار را از هوای خشونت فرهنگی، فقط گویان و فقط جویان و فقط سازان که بر تمامی وسایل ارتباط جمعی و امکانات تجمع رسمی و غیررسمی حاکمیت مطلق یافته است جدا کرد؟

پدیدۀ خشونت، اعمال خشونت و بازگویی خشونت

در گویا نیوز بخوانید

sabz 1

 

هنر واقعی روزنامه نگاری در همین نکتۀ بسیار ظریف و عمیق نهفته است: نسبی دانستن اهمیت ابعاد گوناگون یک حادثه (از جمله خشونت) و قرار دادن این حادثه در حجم تاریخی - جغرافیایی - فرهنگی، با توجه به شناخت هر چه بیشتر فرهنگ و زبان مخاطب، بگونه ای که هم حادثه را شفاف منتقل کند و هم مخاطب را فرهیخته تر سازد و بینش و نگرش و فرهنگ او را تعالی بخشد.

آدمی را هويتی است که نمايندۀ حضور او در جهان است. چنين هويتی با ابعاد گوناگون خود چون هويت فرهنگی، هويت جنسی، هويت اجتماعی، بر محور حيات او پس از تولد شکل می گيرد. خواهش، تمنا، ميل نخستين او برای زنده ماندن، بتدريج در طول رشدش تغيير يافته و در مرکز هويت او قرار می گيرد. انسان آرزومند و سخنگو با حضور خود مدافع هويت و ميل خود به ادامۀ حيات است. در عرصۀ زندگی، زمانی که آدمی با همتای خود، يعنی "من"، در موقعيتی قرار می گيرد که همان ساختارِ منِ آرزومند و هويت پذير را داشته باشد، خواستها و نيازها و معرف آنها هويتها، در مواقعی می تواند به تقابل کشيده شود. از اين لحظه به بعد شاهد دو صحنه خواهيم بود. يا اصل گفت و شنود قانونمند و قبول "من ديگری متقابل" به ميدان کشانده می شود و، با مدارا، به راه حلی قابل قبول برای پاسخ به اميال و هويتهای اين دو "من" می رسيم و يا به خشونت.

روزنامه نگار نیز یک "من" است. منی که بر محور میل نخستین نوزاد به زنده ماندن ، از ابتدای تولد و بتدریج، هویتهای انسانی خود ، چون هویت جنسی، هویت اجتماعی، هویت فرهنگی ... را می سازد. دیگری همین "من" روزنامه نگار است در موقعیتی دیگر. این "من" با امر واقعی طرف است که واسطۀ دریافت آن، بیش از بدنش نیست، بقول شمس تبریزی "مدرسۀ ما اینست: همین چهار دیوار گوشتی". این امر واقع مرا در واقعیتی قرار می دهد که حاصل حضور، من، دیگران ، زمان و مکان در حجمی فرهنگی است. و در راستای زمان، من برای حضور خویش، حقیقتی دست و پا می کند که فردیست. در عادلانه ترین شکل خود، "من" روزنامه نگار با حقیقت وجودی خویش، واقعیت را تعبیر و تفسیر کرده و با عوامل فرهنگی که در دسترس دارد به دیگری منتقل می کند.

پیام یا همین حروف، همین واژه ها یا شکل دالی آنها ، در هر شرایطی که در نظر آوریم به مدلول تبدیل نمی شوند، مگر آن که در قالب؛ فرستنده و گیرنده و حامل. "من" نمی تواند به جز از خود بگوید. هر واقعیتی از صافی حقیقت این "من" می گذرد. از نگاه روانکاو، نگاهی که بر حضور منی در درون من ، اعتقاد دارد پرسشهای بالا باز هم پیچیده تر می شود. آنچه که هویت "من" روزنامه نگار را در چند سال نخستین زندگی، چون زمینۀ ساختار روانی، محیط خانواده، مدرسه، کوچه و خیابان در درونِ او ساخته اند ـ که می توانیم آنرا ضمیر ناخود آگاه بنامیم ـ لایه ایست که حتی از دخالت و اراده و نظارت "من" روزنامه نگار خارج می شود.

چاره چیست؟ کدام عکاس است که زاویۀ دوربین، نورپردازی، ارتفاع دوربین خود را جز بر اساس حقیقت درونیش تنظیم کند؟ چگونه می توان انتظار داشت که "من" ِ روزنامه نگار که در فضای فرهنگی ایران آن هم در سی و پنج سال اخیر شکل گرفته است در شرایطی ایده آل و مجرد به بازنگری واقعیت بیرون بپردازد؟ چگونه می توان روزنامه نگار را از هوای خشونت فرهنگی، فقط گویان و فقط جویان و فقط سازان که بر تمامی وسایل ارتباط جمعی و امکانات تجمع رسمی و غیررسمی حاکمیت مطلق یافته است جدا کرد؟ چگونه می توان حتی روزنامه نگار را از کنش و واکنش به این خشونت دور نگاه داشت؟ به شیوه ای که از آنطرف بام نیفتد و با جوهری ضد چنین "فقط" مطلق به نوعی دیگر واقعیت را قلب نکند؟

چگونه می توان "من" روزنامه نگار را از تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم لایه های فرهنگی - شناختی او در بازگویی واقعیت دور داشت؟ برآنیم تا چهار لایۀ این تأثیرات را بیشتر بشکافیم و تا آنجا که در توان است پاد زهرهای لازم را پیشنهاد کنیم.

با این فرض که روزنامه نگار امروز در فضای ویژه ای در ایران و منطقه و جهان زندگی می کند که خشونتهای گوناگون بر دوش او سنگینی می کند. خشونتی که در جامعه هر روزه شاهد آنیم. خشونتی که در منطقۀ خاورمیانه در جریان است و خشونت مستقیمی که حاصل نظم بی نظمانۀ جهان امروز با زیربنای روابط اجتماعی و مالی ناعادلانه است. امروز هفت میلیارد مردمی که بر کرۀ خاکی میزیند بر دودسته اند، شهروندانی که تضمینهای لازم در اعلامیۀ حقوق بشر در موردشان صادق است و محیط و شرایط زندگی آنها را رقم می زند و گروههای دیگری که این شرایط تنها، آنهم به گونه ای ناقص، وقتی شامل حالشان می شود که فجایع بزرگی چون قحطیها و کشتارها و بلایای طبیعی و مهاجرتهای وسیع اتفاق بیفتد.

زبان به مفهوم واژه ها، استعاره ها، پیشگفته ها، به معنای نمادهای فرهنگی است: مثالهایی که به نماد تبدیل شده اند، آنچه میان دستکم دو نفر معنی می یابد. این پیام بسته به موقعیت این دو نفر، می تواند پیام عمومی مورد نظر را حمل نکند حتی اگر ظاهر، شکل، حتی محتوای پیام رنگ ویژه ای داشته باشد. مثلا (پدرسوخته) گفتن پدر به فرزندش که کار شیرینی می کند.

ژورنالیسم را روزنامه نگاری بخوانیم. آینه ای است که تلاش می کند تصویری درست از واقعیت را، تا آنجا که ممکن است، به چشم کسانی که از زاویۀ دیداری مناسبی بر خوردارند یعنی این آیینه را می بینند نشان دهد. روزنامه نگار بیشتر به فضا، زمان و مکان حادثه توجه می کند، سعی دارد حادثه را چنان در دکور تاریخی - جغرافیایی - فرهنگی قرار بدهد که جان حادثه عریان باشد و شفاف. بگونه ای که بعدها از مجموعۀ این نوشته ها، تاریخ نگار حرفه ای بتواند فیلمی از آن دوره یا ان حادثه بسازد همچون سینماگری که از مجموعۀ عکسهای ثابت فیلمی زنده بسازد که واقعیت را انعکاس دهد.

اگر این تعریفها را بپذیریم و خشونت را نیز چون هر راه دیگر حل تضاد میان دو انسان و دو گروه، غیر از گفت و شنود قانونمند، بدانیم، باید چند مفهوم را از یکدیگر جدا کنیم:

- نثر زبانی که در آن عوامل خشن وجود دارند.

- اتفاقات خشن در روابط بین انسانها در سطوح گوناگون. در این مورد رعایت نسبیت خشونت در رابطه با ابعاد دیگر روابط انسانی حایز اهمیت است نه پنهان سازی یا درشت نمایی آنها. نمونه ها در ادبیات سیاسی مخالفین و موافقین بسیار است.

- عدم تعادل و تناسب بین اسباب زبانی بکار گرفته شده و حوادثی که موضوع نقل روزنامه نگار است.

مردمی که گیرندگان پیام هستند از طیفهای گوناگون فرهنگی، اندیشه ای، سنی، جنسی با حساسیتهای ویژه هستند و اگر زبان را بسیار خشک و اداری کنیم و به آن ظرافتهای ادبی و شیرینی گفتار و نمک نیفزاییم، خسته کننده خواهد بود. مثلا در زبان اداری نقش متکلم مفقود است و افعال همگی مجهول صرف می شوند. در زبان قضایی واژه ها محدود اند و واژه های توصیفی به شدت غایب.

- آیا می توان زبانی که با مخاطب خود به هر دلیل رابطه بر قرارنمی کند و قادر به انتقال پیام نیست را نیز نوعی خشونت دانست؟

- آیا می توان زبانی که مخاطب خود را به سمت و سوی افزایش فرهنگ و شناخت و دانش نمی برد را نیز، بگونه ای، خشن دانست؟

- آیا سکوت یا منعکس نکردن پاره ای از واقعیت نیز خود خشونت نیست. در زبان پارسی، در رابطه ها، قطع رابطه یا سخن نگفتن در رابطه یا بی محلی و به سکوت برگزار کردن حضور دیگری را قهر کردن می نامیم. چه انتخاب بجایی. قهر که واژۀ دیگریست برای نشان دادن خشونت در زبان زندۀ فارسی ( قهر کردن، خشم گرفتن. در تداول فارسی، قهر کردن با کسی یا از کسی، یعنی از تکلم با او یا دیدار او کراهت داشتن. ضد آشتی کردن ).

مشکل بزرگتری که در پهنۀ روزنامه نگاری میهن ما در داخل و خارج وجود دارد ، تلفیق و ترکیب و جابجایی نقش روزنامه نگاران، اهالی سیاست، مفسران، متخصصین رشته های گوناگون علوم انسانی و اجتماعی است. "زبان تلخ خشونت زا" عموما از نخستین دوران آغاز روزنامه نگاری از جانب همین "افراد چند جانبه" به پهنۀ ادبیات روزنامه ای مارسوخ کرده است.

انواع خشونتهای مستقیم، مثلا خشونتهای دولتی چون دستگیریها و اعدامها و فشارهای جسمی در تظاهرات یا شکنجه در زندانها، خشونت بین مردم و گروهها، خشونتهای خانوادگی، قبیله ای، دعواهای خیابانی، خشونتهای مستقیم کلامی چون "مرگ بر"ها، دشنام به باورهای دیگران، خشونتهای پنهان مثل تیشه بر ریشۀ فرهنگها زدن، دیگری را به سوی افسردگی، بیحالی و بیتفاوتی بردن، دیگری را در جهل نگه داشتن ، گمراه کردن. خشونتهای تاریخی، بطور مثال، جنگ تریاک انگلیس با چین به همان اندازه خشن است که جنگ ویتنام با فرانسه و آمریکا.

یکی از خشونتهای پنهان مذاهب و نظامهای خودمحور، بازداری انسانها از تعالیست. می توان به راحتی با تعویض مراسم و مفهوم بزرگداشت به مراسم عزاداری، ملتی را برای قرنها در افسردگی نگاه داشت. کار بر روی بنیانهای فرهنگی یک مردم و تخریب و انحراف این پایه ها می تواند بسیار خشنتر از تخریب خانه های غیرمجاز حلبی آبادها باشد .فراهم آوردن فضای اعتیاد به مواد مخدر می تواند بسیار قهرآمیزتر از نگهداشتن جامعه در بیعدالتی اجتماعی باشد. گفتن برای هیچ نگفتن، به بازی گرفتن امیدها و آرزوهای مردم، ایجاد فضای انحراف و ارتشاء و تنفر و کینه در یک جامعه نیز نمی تواند از تعریف عمومی خشونت جدا باشد. می توان حادثه ای عظیم را با نرمترین و مهربانترین شیوه بیان کرد ولی با آلودن آن به تزویر و ریا و دروغ و اشتباه و کج فهمی، می توان خشونت را به قوۀ درک و فهم مخاطب اعمال کرد.

چهار شاخصی را که در انتقال پیام به دیگری می توانند چون ستونهای اصلی فضای حاکم بر کارکرد ما باشند به گونۀ زیر می توان تعریف کرد:
١- "من"، انگیزه های من، نقش من درونی، موقعیت من، چرا من چنین حادثه هایی را نقل می کنم، چرا من خبرنگار وقایع شده ام و دیگری خبرنگار اقتصادی یا ورزشی، چرا من بیشتر و سریعتر تمایل به انتقال خبرهای بحرانها و مشکلات و جنایات دارم. چرا من خبرنگار علمی و پیشرفتهای فنی نیستم؟ این "من" را نباید از یاد برد.

٢- درک واقعیت را تا آنجا که ممکن است از حقیقت خویش دور کنیم و این تنها با کار گروهی، دوباره خوانی، عدم تعجیل در انتشار ممکن است. به همین دلیل است که در نظام روزنامه نگاری، مسئول بخش یا صفحه و سردبیر بمثابۀ تعدیل کنندۀ حقیقت روزنامه نگار مسئولیت دارند.

٣- قرار دادن حادثه در دکور تاریخی - جغرافیای - فرهنگی آن و در اینجاست که دانش، فرهنگ عمومی و شناخت ما از جهان پیرامونمان به کار می آید. بیگمان نسبی نگاری وقایع یکی از راههای کاستن از خشونت است، حتی اگر در ذات حادثه خشونت رفتاری یا گفتاری نهفته باشد. یکی از مشکلات امروزین ما کم دانشی ما در رابطه با تاریخ، فرهنگ، تاریخ فرهنگی و نقش حال و گذشتۀ خودمان در جایگاه بشریست.

٤- و در نهایت، می بایست، هوش و فهم و شیوۀ درک مخاطب را بهتر شناخت. به فرهنگ جمعی، به گویش هرروزه، به نقش نمادهای فرهنگی و زبانی به حساسیتهای شعری و هنری مخاطبین توجه داشت. با بکارگیری یک واژۀ بجا می توان یک حادثه را آنطور که خواننده می تواند و باید بفهمد و شاید احساس خود را نیز در آن متبلور بیند، باز گویی کرد. از یادآوری نقاط مشترک فرهنگی خود غفلت نورزیم که هم ما را به تفاهم بیشتر می رساند و هم فضای داد و ستد داده ها را نرمتر می کند.