نگاهی راهبردی به زیرساختهای پیدایش داعش

در این دسته به چاپ رسیده است جامعه

تاریخ چاپ  

                                                        E1

در گویا بخوانید

يكشنبه 18 آبان 1393

در سی سالۀ اخیر بتدریج نقش دولت - ملتهای غیرمذهبی، چه قدیمی چون ایران و ترکیه و چه نوظهور چون سوریه، لبنان، و عراق کمتر می شود. نقش دولتهای مذهبی و قومی بیشتر شده و ساختارهای دولت - ملت گونه شکننده تر می شوند. با یک نگاه سریع، نقش جامعۀ مدنی، سندیکاها، احزاب ملی و چپ بسیار ضعیف است و عملاً در ادارۀ کشورهای منطقه اگر بی نقش نباشند، بسیار کمرنگندز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن      در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

از زمان پیدایش جمهوری اسلامی ایران تا به امروز سیر اتفاقات در ایران و کشورهای پیرامون از شتاب دیگری برخوردار است. از بررسی ادبیات مجموعۀ نیروهای اجتماعی، سیاسی، علمی چنین بر می آید که نه در پیشبینی و نه در فهم و پاسخگویی مناسب و نه حتی در شناخت و موشکافی دقیق این حوادث، پیش وهمزمان و پس از آن، سربلند نیستیم. گویی همیشه غافلگیر می شویم. و نشانۀ بارز این مدعا نیز، ظهور و حضور سرسختانۀ پدیده ایست که به آن داعش نام نهاده ایم .

البته همچون همیشه که انسان بر زمانه پیروز است، بیگمان با گذشت زمان، دیر یا زود به چگونگی پیدایش، ریشه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی این پدیده نیز دست خواهیم یافت. اما اکنون جا دارد به این پرسش بازگردیم که چرا چنین پدیده هایی تا این اندازه از دسترس معرفتی ما دورند؟ یا، چگونه می توانیم فاصلۀ شناختی خود را با سیرحوادثی که با حیات انسانی، ملی و فرهنگی ما رابطۀ تنگاتنگ دارند، کمی کمتر کنیم؟ آیا ریشۀ این مشکل در نظام تحلیلی ماست؟ آیا عوامل پایه ای این نظام تحلیلی با واقعیت پدیده های اجتماعی امروزی هماهنگی ندارند؟ آیا داده هایی که می توانند به این عوامل معنی داده و ما را به نتیجه گیریهای معقول برسانند از دید ما پنهانند؟

در اینجا تلاش می کنیم تا از زاویۀ کارشناسی، استراتژی و ساختار فرهنگی به ویژه در موقعیت بسیار پیچیده و خطرناک امروز؛ تقلایی بکنیم برای پاسخگویی به این پرسشها و نشان دهیم که نقش شناخت ساختاری - فرهنگی در بررسی استراتژیک جهان پیرامونمان در صد سال اخیردر زمینه های گوناگون علوم سیاسی، جامعه شناسی واقتصادی ارزش ویژه ای یافته است.

نگاه راهبردی چیست؟ پدیده ها را می توان ساختاری نگریست، چون ساختار حیات، ساختار یک شهر، ساختار یک قبیله، یک نظام تولیدی یا یک فرهنگ... نگاه ساختاری نیازمند تعریف عوامل تشکیل دهندۀ این نظام، روابط آنها، و شاخصهای اندازه گیری تغییرات این عوامل است تا  نهایتاً با شناخت پیدایش این عوامل به کارکرد ساختار بپردازد. آنگاه با استفاده از این شناخت، می توان تغییرات آیندۀ این ساختار را پیشبینی کرد  و در راه هدایت ساختار به سمت اهداف راهبردی خود، اهرمهایی برای تغییر این عوامل پیشنهاد کرد.

ساده تر بگوئیم، برای دستیابی به اهداف راهبردی، شناخت ساختاری هر نظامی ضروریست. چه در انتها با سازماندهی اهرمهای اجرائیست که می توان امکانات را به سمت این اهداف هدایت کرد. با نگاه ساختاری بود که مارکس توانست به ساختار نظامهای تولیدی و اهمیت آنها پی ببرد، آنها را تفکیک کند، مراحل رشدشان را بشناسد و برایشان آینده ای تصور کند و ابزار و اهرمهای هدایت آنها را معرفی کند. همین نگاه ساختاری به داروین امکان داد که با مشاهدۀ کلیت حیات، از باکتری تا انسان، به قوانین تکامل دست یابد، آنها را طبقه بندی کند و به ما قدرت شناخت مسیر، حرکت، و چرایی آنرا بفهماند. همین تلاش زیگموند فروید را به شناخت ساختاری روان و ناخودآگاه آدمی هدایت کرد. و ژاک لاکان، روانپزشک و روانکاو فرانسوی نیز با نگاهی ساختاری، شکل گیری و کارکرد ناخودآگاه را از طریق تشخیص و تعریف عوامل تشکیل دهندۀ آن شناخت و از آن راه بگونه ای ساختاری به تعریف آسیبهای روانی پرداخت و راه روانکاوی بالینی را هموارتر کرد.

در زمینۀ شناخت حرکت جوامع در قالب گروهها، فرهنگها، دولت ـ ملتها نیز به همانگونه نیازمند شناخت ساختاری هستیم تا شاید بتوانیم مسیر حرکتها را شناخته و اهرمهای لازم جهت هدایت آنها را  تعریف کرده و بکار ببریم.

پیش از آن که به موضوع اصلی بپردازم، در این مورد نمونه ای می آورم. در سال ١٩٩١ دو نفر از استادان مدرسۀ تحصیلات تکمیلی مدیریت در دانشگاه هاروارد با پرسش ساده و بسیار ژرفی روبرو شدند که برای یافتن پاسخ آن یک سالی از کار دانشگاهی خود فراغت خواستند. سئوال این بود که چرا شرکتهای بسیار معتبر چند ملیتی با وجود دسترسی به امکانات فراوان پژوهشی و برخورداری از مدیرانی وارد و هیئت مدیره هایی باتجربه و لایق، و با وجود بررسی هر سالۀ بیلان مالی نمی توانند شکستهای پیش روی را ارزیابی کرده و از وقوع آنها جلوگیری کنند.

این همان پرسشی است که در برهۀ کنونی از خود می پرسیم. به هر روی حاصل کار این دو نفر ابداع روشی شد که به بیلان متعادل معروف است و در آن جدا از ارقام مالی به سه پدیدۀ دیگر نیز توجه می شود، به این که چه خدماتی برای چه مشتریانی، چگونه و به وسیلۀ چه کسانی تولید می شود و چه سرمایه گذاریهای پژوهشی، آموزشی و تأسیساتی برای آینده لازم است که پاسخ این پرسشها را به ارقامی تبدیل کند که در بیلان نهایی مورد مطالعه قرار گیرد.

این روش، امروزه در بسیاری از مؤسسات و سازمانهای بین المللی در بیش از نیمی از ایالات متحدۀ آمریکا برای تنظیم بودجۀ سالانه به کار گرفته می شود.
مراد ما از بیان این نمونه بیشتر آنست که بگوئیم ما نیز، به نوعی دیگر، با چنین پرسشی روبرو هستیم، شاید باید در اسباب و روشهای بررسی خود تجدید نظر کنیم. باید بپذیریم که نظامهای اندیشه ای ما، به تنهایی نه کاملند نه پاسخگو، هم نیازمند اصلاحند و هم نیازمند تکامل. یکی از نمونه های بسیار با ارزش چنین نگرشی را می توان در پایان نامۀ جان فور ان آمریکایی دید که آنرا در سال ١٩٩٣ منتشر کرد و به فارسی نیز ترجمه شده است: مقاومت شکننده i بررسی تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ایران از قرن پانزدهم میلادی، ظهورصفویه تا سال ١٩٧٩ و تشکیل جمهوری اسلامی. جان فوران در این کتاب دو نظام تحلیلی را همزمان بررسی می کند،  در داخل ایران به نقش ساختاری نظامهای تولیدی، عشایری، روستایی، شهرنشینی و عمدتاً پیشه وری، بازار و خدمات اشاره دارد و با ارقام و آمار تغییرات آنها را پیگیری می کند و از طرف دیگر به اثرات خارجی دست اندرکاران سیاستهای جهانی چون روسیه، انگلیس و آمریکا و تغییرات فناوری و نظامهای اقتصادی می پردازد.

در طرح مطالعاتی که در سال ٢٠١٢ در مرکز مطالعات استراتژیک و دیپلماسی به اتمام رساندم به دو ساختار فور ان ، نظام سومی افزودم و آن توجه به زیربناهای فرهنگی، عوامل نمادین آنها و تغییرات آنهاست. بدینگونه برای فهم دستکم تاریخ مدرنیته در ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا به امروز، اگر مسایل را بر اساس سه پایۀ تحلیل نظامهای تولیدی و ساختار اجتماعی ـ نظامی ـ سیاسی از یکسو، و تغییرات حاصل از سیاستهای عوامل جهانی و فناوری از سوی دیگر در نظر بگیریم و نظام فرهنگی، زیربنایی و تغییرات آن و تأثیر و تاثرات این سه نظام بر یکدیگر را هم به آن بیفزائیم، شاید کمی روشنتر ببینیم. با توجه به این اصل بسیار مهم و حیاتی که سرعت تغییرات نمادهای فرهنگی در جوامع انسانی ویژگی خاص خود را دارد و با بکار بردن فشار و زور در تغییر آنها، همواره به نتایج معکوس خواهیم رسید. در نگاه به تاریخ دو سدۀ اخیر ایران، در بررسی ژرف نمادهای فرهنگی می بینیم که اصلاحات ارضی با زیر و رو کردن بنیان نظام تولیدی بیش از شصت در صد از مردم یک جامعه در کمتر از شش سال، توانست به تغییر نظام کلی جامعه منجر شود.

اما در مورد پیدایش داعش با توجه به سه نگاه ساختاری تولیدی، اهرمهای بین المللی و فناوری و زیربنای فرهنگی چه می توان گفت؟ فرض ما بر آنست که مذهب به هر گونه یکی از ابعاد فرهنگ فرد و جامعه است. بویژه که مذهب اسلام و شاخۀ شیعه آن، چه در ایران و چه در منطقه، یکی از مؤلفه های فرهنگیست نه همۀ آن. مى دانیم كه رشد و توسعۀ تمدن آدمى ناشی از مهاجرتهاست و تمدنها از برخورد مهاجران و تداخل فرهنگها ساخته مى شود. به عنوان نمونه واژۀ اسلام و مفهوم آن، حتى در جوامعى كه اكثریت مردم بطور سنتی خود را مسلمان مى دانند، گوناگون است، اسلام، در طول این چهارده قرن، در پنج بُعد خود، در جوامع و قشرهای گوناگون و در ابعاد متنوع زندگى فردى واجتماعى رسوبات بسیاری از خود بر جاى گذاشته است.

- بُعد سنتی اسلام، یعنی آنچه به زندگی هرروزۀ مردم بازمی گردد؛ حقوق مدنی و جزایی اجرایی در عمل، مراسم گوناگون ازدواج، طلاق، روابط تجاری و داد و ستد، روابط خانوادگی و اجتماعی، عقاید و باورهای ادغام شده در زندگی هر روزه، مثل تعبیر خواب، نذر و نیاز. این سنتها ترکیبی هستند از آنچه در فرهنگ مردمان پیش از اسلام وجود داشته با سنتها و رفتار و گفتارهای پذیرفته شدۀ بعدی. در طی قرنها با ادغام فرهنگها، سنتها نو گشته اند و با پیشرفت دانش و فناوری کامل  شده اند، همچون هر موجود زنده ای در تنازع بقا.

- اسلام در حوزۀ جامعه شناسی، انسانشناسی (انترپولوژی)، تاریخ فرهنگ، تاریخ ادیان، تاریخ اندیشه و سیر آن: بررسی و غور در اسلام در رنگهای گوناگون آن به روشهای علمی شناخته شده، بر اساس مدارک و دلائل موجود، آنچنان که در حوزه های آکادمیک مرسوم است. گفتگو پیرامون روشها و وسایل پژوهش، انتشار نتایج این پژوهشها، دعوت از صاحبان اندیشه در مکاتب و باورهای گوناگون اسلام به نقد و بررسی این پژوهشها، را اسلام علمی بنامیم. اسلامی که در طولانی مدت می تواند بسیاری از پیشداوریهای مرسوم را تصحیح کند، با نمودن رنگهای گوناگون خود، باورمندان را به مدارا دعوت می کند و در خشونت و پافشاری بر یگانگی باورها تعدیل ایجاد می کند. چنین اسلامی در حوزۀ کار اهل فن است و بروز نتایج آن کار بسیار طولانی است. ارزش والای چنین اسلامی در توضیح و روشنگری است، به حوصله و زمان و مدارا نیازمند است. این پژوهشها می توانند تا حدودی نسبیت را در مرزهای اعتقادی وارد کنند. این پژوهشها ذهن باورمندان رابا چرایی پدیده ها آشنا می سازند و کمک می کنند تا آنها به سیر تکوین باورهای خود آشناتر شوند. در رابطه بین اسلامهای گوناگون، واژه ها دقیقتر و روشنتر می شوند. ریشه یابی جای پافشاری را می گیرد.

- دیگر، اسلام فلسفی است که از همان ابتدا اندیشمندان حوزۀ جوامع اسلامی را به خود مشغول کرده است. این نظریه اگر چه با مقاومتهایی روبرو شده است لیک تا به امروز در اشکال گوناگون حضور خود را حفظ کرده است. از بوعلی سینا تا فارابی، از ملاصدرا تا حاج ملاهادی سبزواری، تلاش کرده اند چارچوب اندیشۀ فلسفی را که همان پرداختن به مبنای اندیشه و چگونگی آنست، حفظ کرده و ضمن انتقال آموزش فلسفۀ یونان باستان، از مبانی فلسفی شرق دور استفاده کنند. این فلسفه نیز با همۀ رنگارنگی خویش، بیشتر در حوزۀ دانش است و ریشه یابی هرمنوتیکی آن. قرار دادن این اندیشه در مجموعۀ شناخت فلسفی بشر، و در واقع تلاش در یکدست سازی تاریخ سیر فلسفۀ انسانی، مستقل از گرایشهای مذهبی، می تواند خدمت بزرگی در روشنگری گوناگونی اسلام باشد.

- بیگمان جریان عرفانی اسلام، از همان ابتدای پیدایش و همراه با گسترش این دین، حضور کاملا مستقلی در جهان اسلام دارد. این حضور گاه بُعدی کاملاً فلسفی به خود می گیرد، گاه به میان مردم می رود و پاره ای از رفتار و کردار روزمره را تغییر می دهد. گاه در بُعد فرهنگی، شعر و موسیقی و رقص را به خود می کشاند. بگمان ما عرفان اسلامی از کل پدیدۀ عرفان و تجربۀ عرفانی که ریشه های آن از "شمنها" ( جادوگران قبیله ای) آغاز شده و به همراه تکامل فرهنگ بشر پیش آمده است، جدا نیست. شکلهای گوناگون تجربه و اندیشۀ عرفانی، بیشتر بگونه ای پنهان و گاه نیز آشکار، رابطه ای ویژه میان بشر و "آنسو" را تعریف می کند که همیشه نمی تواند با تعبیر و تفسیر بنیانی اسلام از جهان همراهی داشته باشد. عرفان در بُعد فلسفی و فرهنگی خود خدمات بسیاری به گسترش اندیشه کرده است. بُعد اجتمایی آن در نوعی مدارای متقابل به حیات خود ادامه می دهد. اندیشۀ عرفانی از زمانهای بسیار دور با فرهنگ آدمی عجین شده و آنرا همراهی کرده است و شاید به راحتی بتوان گفت که قدمت و حضور آن در فرهنگ آدمی از مذهب رسمی فراتر رفته و خود به عاملی در پیدایش مبنای مدارای فرهنگها تبدیل شده است. عرفا با زندگی، فرهنگ، شعر و موسیقی خویش جهان ما را پربارتر ساخته اند.

- و در نهایت، از اسلامی صحبت کنیم که به عنوان یک راه و روش به تجربۀ حکومت بر جامعه دست می یابد. سیر تکوین اسلام حکومتی، در تاریخ جوامع گوناگون در این مختصر نمی گنجد. مراد ما در اینجا طرح پرسش بنیانی در مورد رابطۀ شهروند و حکومتگریست که بر خود نام اسلام می نهد، یا از نام اسلام برای تأمین صلاحیت و اعتبار خویش سود می جوید. باری مشکل زندگی روزمرۀ شهروندان چنین جوامعی با زمامداران نه مشکلی سنتی است نه انسانشناسانه و نه جامعه شناسانه، نه تاریخی است و نه فلسفی یا عرفانی.

دربارۀ پیدایش پدیدۀ داعش چه می شنویم؟ از تعبیر نظریۀ توطئه تا این که کار خبیثان است برای ایجاد تفرقه، از سیاستهای یکطرفۀ ترکیه در براندازی خاندان اسد و کمک به تمامی مخالفان او، بدون توجه به رشد القاعده و تندگرایان، از سیاستهای جمهوری اسلامی و نمایندۀ او مالکی در یکه تازی و حذف غیرخودیها در عراق، از دفاع بیمورد از اسد و وارد کردن حزب الله لبنان و طبیعتاً تمامی لبنان به معرکه، و از کمکهای مالی مجموعۀ کشورهای حوزۀ خلیج فارس به مخالفان اسد، تا این حرف که بقول یکی از مفسرین متخصص استراتژی در فرانسه، زیربنای داعش را باید در افغانستان بیابیم. می شنویم که انتقادی بسیار تند از بشار اسد، یک اعتراض داخلی را به انقلاب مسلحانه بدل کرد و هم او تندگرایان را آزادتر گذاشت. از زبان مسئولان تراز اول غرب می شنویم که مجموعۀ سرویسهای جاسوسی غرب  باز هم در ارزیابیهای خود پیدایش و جایگاه داعش را دستکم گرفتند، همچنان که در مورد انقلاب ایران و حادثۀ یازده سپتامبر چنین گفتند. همچنین می شنویم و می خوانیم که باز هم دستهای امپریالیسم از آستینهای دولتهای فاسد بیرون آمد تا به کشتار و تخریب بپردازد.

در عمل می بینیم که ظاهراً همه باخته اند، مردم منطقه با  کشته شدن هزاران نفر و آوارگی صدها هزار نفر، تخریب خانه ها و شهرها و زیرساختها، توقف دانش و مدرسه و سازندگی، دولت ترکیه که هم در مظان اتهام همکاری با داعش است و هم نگران آیندۀ مناطق کردنشین و هم رشد جریانات افراطی در داخل ترکیه است و نیز نگران سرد شدن روابطش با هم پیمانان نظامی در اروپا و آمریکا. دولت ایران که هم سرمایه های ملی را به پای لنگ اسد می ریزد و هم بطور غیرمستقیم و از راه اقلیم کردستان، به پای مخالفان اسد و هم آماج حملۀ مستقیم داعش قرار دارد؛ چرا که ظاهراً اینان شیعیان را  دشمن اصلی قرار داده اند و هم متهم است که با سیاسی کردن اسلام، سنگ بنای افراط گرایی سیاسی و حذف دگراندیشان را گذاشته است.

در بُعد اقتصادی چه می گذرد؟ همزمان با بی نیازی آمریکا از واردات نفت، قیمت آن به سمت نزول به بشکه ای شصت دلار می رود. و این می تواند همۀ منطقه را دچار مشکلات بنیادین کند. رشد تحریمهای ایران متوقف شده ولی هنوز نشانه ای از کاهش آن نیست. دولت ایران تاکنون چندین بار از انفجار بیکاری در کنار عوامل مهارنشدنی دیگری چون خشکسالی عمیق خبرداده است و راهکار آنرا تولید شغل با استفاده از سرمایه گذاری خارجی می داند که خود مستلزم فضای آرام داخلی و رفع تحریمهاست. شاید کورسوی امیدی در اینجا باشد که بیت رهبری در ایران و طرفین غربی آن با توجه به منافع مشترک خود در مقابله با داعش، به رفع تحریمها سرعت ببخشند، اما در اینجا پای اسرائیل به میان می آید که از هر نوع سازش با ایران، پیش از آن که دشمنی کلامی بیت رهبری با اسرائیل دستکم به سکوت تبدیل نشود، می ترسد.   

از طرفی اگر شک و تردیدهای بجا یا نابجای غرب در مورد انرژی هسته ای در ایران بر طرف نشود، کشورهای دیگر منطقۀ خاورمیانه گرفتار در میانۀ دو دولت مذهبی اسرائیل و پاکستان که رسماً دارای قدرت مخرب اتمی هستند و ایران، دیگر قدرت مذهبی منطقه، که صلح آمیز یا جنگ طلبانه در صدد دستیابی به این فناوریست، نمی توانند ساکت بنشینند.

در سی سالۀ اخیر بتدریج نقش دولت - ملتهای غیرمذهبی، چه قدیمی چون ایران و ترکیه و چه نوظهور چون سوریه، لبنان، و عراق کمتر می شود. نقش دولتهای مذهبی و قومی بیشتر شده و ساختارهای دولت - ملت گونه شکننده تر می شوند. با یک نگاه سریع، نقش جامعۀ مدنی، سندیکاها، احزاب ملی و چپ بسیار ضعیف است و عملاً در ادارۀ کشورهای منطقه اگر بی نقش نباشند، بسیار کمرنگند.

اجازه دهید از نگاه راهبردی و از زاویۀ فرهنگی به این حرکت توجه کنیم و نگاه خود را دقیقتر بر این پدیده بیندازیم. علت کمرنگ شدن پایه های سازمان اجتماعی مردم منطقه و گذار تدریجی آنها از دولت - ملت با انگیزه های مدرن، بسوی سازماندهی نیمه مذهبی یا کاملاً مذهبی تا بگونۀ افراطی، چون ایران و طالبان یا بسیار افراطی چون داعش، در چیست؟ آیا بنفع نظام اقتصاد جهانی است؟ آیا بنفع گردانندگان سیاسی - نظامی جهان امروز است؟ آیا نیروهای دانشگاهی، آکادمیک، وابستگان به مبانی حقوق بشر از این روند حمایت می کنند؟
با چند پیشفرض، نخست باید گفت که نه گروندگان فلسفی اسلام حامل چنین حرکت فزاینده ای به سمت و سوی اسلامهای گوناگون هستند نه مدافعان اسلام عرفانی و نه پویندگان اسلام تاریخی و شناخت علمی. می ماند دو دستۀ سنت گرایان، و آنان که از اسلام ابزاری سیاسی می سازند و نوعی اتحاد میان آنها برقرار است. اسلام سیاسی نمی تواند تنها بردوش  نمایندگان اسلام سنتی باشد. به سخن دیگر اسلام فقط سیاسی فاقد نیروی اقتصادی، نظامی و مالیست. بدینگونه می بینیم که عاملان پیش برندۀ این حرکت و کسب تدریجی قدرت سیاسی در سی سال گذشته، بخشی از اسلامگرایان سیاسی هستند که بر  دوش اسلام سنتی و مردمی سوار می شوند. و در اینجاست که برای ایران می توان از اتحاد شیعۀ ولایت فقیهی و مهاجران روستایی نام برد. در تمام موارد و به دلایل  گوناگون این اتحاد صورت گرفته است، در پاکستان و افغانستان بین قبایل پشتون و تولیدکنندگان تریاک و گروهی از طلبه های اسلامگرای قدرت سیاسی جوری اتحاد پایدار ایجاد شده است.

به عنوان نتیجه گیری بسیار مختصر، می توان تمایل اتحاد در جوانان سرخورده از نظامهای گوناگون، و مردمانی که پذیرش تغییر شدید روش زندگی به شیوۀ اسلامی و هویت فرهنگی انسانی که از پدرانشان بجامانده برایشان مشکل بوده یا اصولاً در زندگیشان نقش مستقیم و یا مثبتی بجا نگذاشته است، را با آن  گروهی از معتقدین به اسلام که کسب قدرت سیاسی را راه حل مشکلات جامعۀ خویش می دانند، ابزار اصلی این حرکت به سوی قدرت اسلامی در جوامع مختلف دانست.

بررسی این پیشامد نیز چندان از موشکافی به روش  انسانشناسی  -فرهنگی ـ روانکاوی دور نیست. بگمان من باید این اصل مهم را پذیرفت که سنت دندانی نیست که بتوانیم آنرا بکشیم و بجایش دندان دیگری بگذاریم. سنت دندان شیریست، باید صبر کرد که دندان دایمی از زیر فشار بیاورد تا دندان شیری بگونه ای طبیعی بیفتد. در مجموعۀ این کشورها نقش و اهمیت سنت، فرهنگ مردم، زندگی روزمره، دستکم گرفته شده یا تحقیر شده است. شاید می باید فرهنگ کتبی، علم و دانش را با سرعتی مناسب، به اندازۀ حوصلۀ سنتی مردم هر جامعه گسترش بدهیم. طبیعت هنوز درسهای بسیاری برای آموختن بما دارد.