نوه های دوم و سوم, از خود می پرسم جهان خردمندی اینان چگونه خواهد بود؟

در این دسته به چاپ رسیده است اخبار

تاریخ چاپ  

نوه های دوم و سوم, از خود می پرسم جهان خردمندی اینان چگونه خواهد بود؟۴۶

- از نامه های ساده و هر روزه : دو دوست گرامی; جنابان باقی و رشیدی; به پژوهش درباره مفهوم بسیار ژرف خرد پرداختند و با بزرگواری این پژوهش خود را با من هم قسمت کردند. سرفراز باشید و چون همیشه پر انرژی و پویا. حسن مکارمی

دوست عزیز باقی :یک بار یکی از دوستان قدیم شاهنامه‌خوانی ما، به این نتیجه رسیده بود که باید خرد را معنی کند تا همه‌ی مشکلات دنیا حل شود. ایشان را به دکتر مکارمی معرفی کردم. ولی آن دوست قدیم …..، گفت دکتر مکارمی هم معنی خرد را نمی‌فهمد. سپس در یک روزنامه‌ی ….. درباره‌ی این نوشت که عشق در شاهنامه از خرد پدید می‌آید و زال و رودابه هم به حکم خرد خود بود که عاشق شدند زیرا عشق حقیقی در شاهنامه از راه گوش است و برپایه‌ی اعتماد به گویندگان شکل می‌گیرد و … شما اگر به آن بانو که یک شبه به پایان راه شاهنامه فهمی و فردوسی شناسی و خرد تعریف کنی رسید دسترسی دارید، آن نوشته‌ی ایشان را بفرستید….. در پاسخ به یادداشت بالا، آن دوست قدیم، نوشته‌ی یاد شده را که در ۹ آبان ۹۸ در هفته نامه‌ی «نگاه پنجشنبه» ضمیمه‌ی روزنامه‌ی جنوب چاپ شده است، به شرح زیر فرستاده‌اند. من از نوشته‌ی ایشان چیزی دستگیرم نشد جز این که گردآوری و انشای ایشان، ستم به فردوسی بزرگ است. فردوسی راسیونالیست و خردگرا، از ابزار حسی برای شناخت نوشته است. آن دوست قدیم می‌تواند با دیدگاه فردوسی مخالف باشد، اما روا نیست آن دیدگاه را با تکیه بر احادیث و روایات تحریف کند و از فردوسی به دلخواه خود یک عارف بسازد. بی گمان هر یک از بزرگان ما، چه فردوسی و چه مولوی، نقش بزرگی در فرهنگ این سرزمین داشته‌اند ولی این دلیل نمی‌شود نگاه آنها را یک کاسه کنیم و دید خود را بر آنها تحمیل کنیم. پوشان بر این باور است که نیاز امروز جامعه‌ی ایران به فردوسی است زیرا فردوسی و یارانش نیز در شرایطی قرار داشتند که هدف نشاندن مفهوم ملت ایران برای امت اسلام تحت فرمان خلیفه، و نشاندن خرد مبتنی بر شناخت را بجای خرافات پیگیری می‌کردند. .

به دوستان شاهنامه‌خوان پیشنهاد می‌کنم گفتگوهای فایل آوایی «بررسی عقده اُدیپ در شاهنامه، نگریستن به نقش و جایگاه زنان» را که گزارش چند دکتر از درس‌آموختگان دکتر مکارمی اندیشمند است، گوش دهند زیرا هم نکته‌هایی در پیوند با شاهنامه (که نیاز به نقد و بررسی دارد) و هم تجربه‌هایی درباره‌ی شیوه‌ی مقاله‌نویسی دارد که برای من آموزنده بود. شاید برای شما هم سودمند باشد.

نوشته دوست عزیز رشیدی: " ۹ آبان ۹۸ در هفته نامه‌ی «نگاه پنجشنبه» ضمیمه‌ی روزنامه‌ی جنوب": به نام خداوند جان و خرد/ کز این برتر اندیشه بر نگذرد.

خرد چیست؟ به بازار هر گه فرو شند خرد / هر آنکس که دارد خرد می خردگر چه خردمندان بزرگ جهان به عمق معنای "خرد" راه برده اند، اما آنچه در معنای این واژه کلیدی که می تواند رهگشای انسانهای جویای "خرد" باشد؛ در فرهنگ و ادبیات غنی ما به صورت تعریف جامع و کاملی که بتوان آن را در یکی دو سطر بیان کرد موجود نیست. جستجوی ما در معنی خرد، به مجموعه شاخصهائی همچنان عقل، ادراک، هوش، دانش آگاهی و اندیشه، می انجامد. هر کدام از این شاخصه ها، انواعی دارند که در مبحث ما نمی گنجد و افراد خردمند و دانا هر چقدر هم که نابغه باشند تنها می توانند با استعدادهای ذاتی و یا اکتسابی خود رگه هائی از هوش، عقل و دانش را با ادراک دریافت کنند و به آگاهی خود در هر علوم بیافزایند.

اما، خرد چیست؟ آیا کسی که دارای این ویژگی هاست، خردمند است؟ بسیار بوده اند و هستند نوابغی که دارای تمامی این شاخصه ها بوده اند و شوربختانه نه تنها ثمری برای جامعه خود نداشته اند بلکه ویرانگری آنان شامل جوامع دیگر هم شده است. نوابغ بزرگی که نبوغ خود را در جهت ویرانی به کار برده اند و جنگها افروخته اند و فجایع بزرگی را در طول تاریخ رقم زده اند.

آنچه ذهن مرا مدتهاست مشغول کرده، یافتن تعریفی از خرد است، که شوربختانه در این مورد چیزی نیافته ام مگر تعریفی که خواجه نصیرالدین طوسی در "اخلاق ناصری" از خرد دارد [خرد انتخاب از دو خیر آن که خیرش بیشتر و انتخاب از دو شر آن که شرش کمتر است] اما این تشخیص بین خوب و خوبتر و بد و بدتر، به گمان من از نتایج خردورزی است، و نمی توان آن را تعریف قانع کننده ای از خرد دانست.آنچه از آثار خردمندان بزرگ جهان در می یابیم "خرد" اکسیری است که فراتر از عقل و هوش و دانش و ادراک بشری است؛ بنابر این، خردی را که ستایشگران بزرگ آن، همچون فردوسی بزرگ و دیگر بزرگان علم و ادب جهان، پیوسته به مخاطبین خود توصیه کرده و می کنند چیست؟ دکتر کزازی در نامه باستان،می فرماید:[ "خرد" در پهلوی خرت xrat و در اوستائی xratu بوده است. استاد نامه ورجاوند خویش را به نام خداوند جان و خرد می آغازد و بر آن است که این وصف و ویژگی برترین و بالاترین ویژگی پروردگار است]. به راستی که خرد برترین و بالاترین ویژگی پروردگار است. دست یافتن به این اکسیر حیات بخش است که سبب می شود بزرگ مردی چون فردوسی شاهنامه ای را خلق کند و یا دانشمندان بزرگ با اختراعات و کشفیات و تحقیقات خود در خدمت بشر باشند و یاسیاستمدارانی چون گاندی، نلسون ماندلا، امیرکبیر برای پیشرفت جامعه خود تدابیری بیاندیشند که دیگر سیاستمداران نتوانسته اند، و گاه از بی خردی خود با تمام عقل و هوش و آگاهی خود، توانسته اند مانع بزرگی بر سر راه خدمتگزاران خردمند باشند.

خرد چیست؟ آیا شاخصه هائی چون عقل، هوش، ادراک، آگاهی و دانش، کافی است تا یک قاضی در قضاوتهای خود عدالت و انصاف را رعایت کند؟ خرد چیست؟

چه حکمتی در وجود خرد نهفته است که سبب خلاقیت و دیده ژرف اندیش خردمندان جهان و اندیشه های تابناک، انساندوستانه آنان می گردد؟ خرد چشم جان است چون بنگری/ تو بی چشم شادان جهان نسپری. این "چشم جان" که فردوسی بزرگ، از آن نام می برد آیا همان "من ناظری" نیست که "حضرت مولانا" از آن سخن می راند؟ زهی حاضر، زهی ناظر، زهی حافظ، زهی ناصرزهی الزام هر منکر، چو او برهان من باشد.

انسانی که مادام با نظارت بر افکار خود، سعی می کند از ذهنیات پلید دوری کند، همیشه با حضور خود نظاره گر ذهنیاتیست که مانع رشد فکری و درست اندیشیدن است.

انسان ناظر بر اعمال خود پیوسته "من" حقیقی خویش را حفظ میکند و با "من" های ذهنی که سبب قضاوت، دروغ، خودبزرگ بینی، جهل ، ترس، طمع، خرافات، تعصب، حسادت، غم و اندوه و.... می شود در حال مبارزه است و چون حاضر و ناظر است بر افکار خویش، نصرت و پیروزی هم شامل حالش می شود، این مراقبت که تنها با شناخت نفس صورت می گیرد به زیباترین وجه، در حدیثی از مولای متقیان علی (ع) آمده است که [من عرف نفس فقد عرف رب] آیا این عبارت همان خودشناسی و خود آگاهی نیست، که انسان را به شناخت جهان هستی و پروردگارش رهنمون می کند.

اما لازمه این شناخت مبارزه ای مدام با "من" های ذهنی است، همان جهاد اکبری که پیامبر (ص) فرمودند، تا این "من" های ذهنی در ما زندگی می کنند، با زادو ولد خود زندگی را برای ما جهنم می کنند، اینجاست که "حضرت مولانا" می فرماید:بمیرید بمیرید، در این عشق بمیرید / در این عشق چو مردید شما روح پذیریدتنها انسانهای مبارزی که با شهامت از ذهنیات خود بریده اند، دوباره متولد می شوند و آنگاه ابتدا خالق خود میگردند و سپس به خلق آثاری دست می زنند که حیرت انگیز است.

کسی که نمی تواند خالق خودش باشد هرگز نمی تواند خالق اثری بی بدیل باشد. [به گفته "دکترغلامحسین دینانی" فرقی که انسان با دیگر مخلوقات دیگر دارد این است که می تواند ضمن اینکه مخلوق هست، خالق خود هم باشد. انسان باید دوباره زاده شود و این کار تنها با جنگ درونی خودش امکان پذیر است، انسان هم با خودش در صلح است و هم در جنگ، همان اندازه که خودش را دوست دارد و برای خود ارزش قائل است به همان اندازه یا بیشتر هم با خودش در جنگ است] تنها جنگ با "من" های ذهنی است که می تواند انسان را از زندان ذهن آزاد کند. خطرناکترین زندان، زندان ذهن است و اگر در این زندان باز نباشد زندانی خرافات، جهل، تعصب، کژ اندیشی و...می مانیم. در زندان ذهن گرفتار می مانیم و اسیر درد و رنج هائی می شویم که از کینه، تهمت، بخل، ترس، تفرقه و حسادت جهنمی می سازیم که خود هیزم آن را افروخته ایم.

آنچه از ذات خرد بر عقل و اندیشه اندیشمندان جهان می تابد بی گمان بارقه ای از جنس مهر و عشق است. سر سویدائی که انسان را به خود آگاهی رهنمون میکند.

نظر دکتر ابراهیمی دینانی در مورد این سر سویدا را میخوانیم. [ سر سویدا، خلوتگاه من، که چگونه می توانم به آنچه جز من است راه پیدا کنم؟ مادام که انسان نتواند نسبت به حوزه حریم شخصی خود آگاهی پیدا کند، از هویت انسانی بر خوردار نخواهد بود و اگر این مسئله برایش مطرح نباشد از آگاهی نمی توان سخن به میان آورد و جائی که آگاهی نیست، زندگی انسان تحقق نمی پذیرد. هر اندازه تنهائی را لمس کنیم زندگی را لمس کرده ایم.]

به عبارتی دیگر، تا انسان به خود آگاهی نرسد نمی تواند از آگاهی هایی که پیدا می کند، بهره ای خردمندانه کسب کند. در اینجا لمس تنهائی همان خودشناسی است که انسان را به نقاط ضعف و قوت خود آشنا می کند. هنگامی که انسان متوجه می شود نقاط ضعفش مانع دریافتهای حقیقی از عقل و هوش و ادراک، و آگاهی های لازم برای اندیشه های ناب است، ناچار بایستی در خویشتن تغییری ایجاد کند، انسانی که در جهت رشد و تعالی خود تغییر میکند، کم کم جایگاه خود را در هستی با خودشناسی پیدا میکند و با عشق به انسانیت از تمام نیرو و توانائی هائی که دارد بهره می جوید و قدم در راه خردمندانه ای می گذارد، که دیگر نه تنها بودنش را در این جهان بی ثمر و بیهوده نمی داند، بلکه از حاصل دست آوردهایش خیر و برکت برای خود ودیگران به ارمغان می آورد. دکتر دینانی در کتاب "سرشت و سرنوشت" می فرماید:[ کسی که می تواند به نادانسته های خویش گوش فرا دهد با تعقل مستی نیز آشنا می شود و در تعقل مستی است که عشق آشکار می گردد، عشق بدون معرفت و محبت خالی از هر خرد، یک کشش کور است و اگر در حوزه هستی انسان تحقق داشته باشد زیر نام "غریزه" خود را آشکار می کند.] بی گمان این گنج نهفته در نهاد بشری فقط و فقط در خودآگاهی است، آن نور خردی که میتواند بر عقل و ادراک و آگاهی ما بتابد و سبب اندیشه های ژرف و دستاوردهای عظیم بشری در راه علم و دانش گردد، خود آگاهی است.انسانی که به خودآگاهی می رسد، رادمنش و آزاده ای است که با کشتن "من" های ذهنی می تواند به "من" حقیقی خویش دست یابد ، و آن کس که من حقیقی خویشتن را می یابد، به اصل خویش وصل می گردد و اینجاست که با اخلاص در هر قدمی که بر می دارد خیر و برکت را برای خود و همنوعان خود رقم می زند، او موفق شده است که با بزرگترین دشمن که در وجودش نهفته بجنگد و در این مبارزه پیروز است و اگر پیوسته [چشم خردش] باز باشد و ["من" ناظر] او بیدار باشد، با عشق به انسان و طبیعت، شادی حقیقی را در می یابد و از قفس ذهن رها می شود. چنین انسانی با اندیشه های خود در تمامی گفتار و کردار خویش متعادل است.

این خود آگاهی است که سبب آزادگی و راد منشی می گردد. انسانی که دوباره متولد می گردد، چون از زندان ذهن رهائی یافته، با تعقل مستی آشنا می شود و استعدادهای خودش را به تدریج کشف می کند و فارغ از ذهنیات رنج آور، رشد می کند و آنگاه می تواند خالق آثاری بی بدیل گردد و یا در هر حرفه ای که دارد با شادی و رضایت درونی خدمتگزاری واقعی برای جامعه اش باشد، این انسان رادمنش همیشه در امور زندگی خود متعادل است و در قضاوتهایش، منصفانه، عدالت را در نظر می گیرد و در نتیجه حاصل اندیشه او "داد" است . عقل و هوش و ادراک، آگاهی و اندیشه های شگرف وقتی در خدمت خرد باشند، از نور خرد آکنده میگردند و آنگاه است که خردمند ابتدا خالق خود می گردد و بعد از آن در راه استعدادهائی که دارد خلاقانه آثار حیرت انگیزی را بوجود می آورد که بی گمان هرگز پشیمانی به بار نمی آورد.

کسی کو خرد را ندارد ز پیش/ دلش گردد از کرده خویش ریشبنا بر توضیحات بالا، تعریفمان از "خرد" می تواند در یکی دو سطر خلاصه شود."خرد" یعنی "خودآگاهی انسان" که سبب "راد منشی" و آزادگی می شود و حاصل آن عدل و "داد" است.

در واقع گفتگوی پیرامون معنای خرد بین دو دوست پیشتر اتفاق افتاده بود و در این رابطه به توصیه دوست

عزیز باقی , دوست ۲ در مورد معنی خرد با من تماس گرفت که شرح این رد و بدل را در زیر می خوانید: پاسخ من به دوست عزیز رشیدی: با سپاس از جناب دوست ۱ ، جستجو در زمینه شناخت همیشه مبارک است. بپذیریم که تعریف جامع و کامل در اصل و پایه برای هیچ مفهومی مقدور نیست. اما این امکان همیشه وجود دارد که تعریفی نسبتا جامع و تا حدودی کامل از مفهوم ها ، آنهم در میدان شناخت مشخصی ارایه کرد. چنین تعریفی نیز تنها در زمان و مکان ویژه ای صادق است و هم اینکه میدان شناخت، زمان و یا مکان عوض شود تعریف فوق نیز از جامعیت و کمال نسبی خود می افتد.پیشنهاد من آنست که تعریف را نسبی بپذیرید و میدان تحقیق خود را برایم روشن کنید تا بتوانم به قدر وسع بکوشم.سرفراز باشید.

نامه دوست ۲ : روزتان به خیر جناب دکتر مکارمی گرامی: حاصل جستجوی من تا به حال از معنی "خرد" هم آنهائی بوده که بی گمان شما هم به آنها آگاهید، خرد را مجموع (عقل، هوش، دانش، ادراک، فراست، آگاهی و..) دریافته ام. اما آیا کسی که تمامی این فاکتور ها را داراست به راستی خردمند است؟پاسخ من به دوست عزیز رشیدی: با سلامحق با شماست ، از خرد مند شروع کنیم. همان که دارای خرد است. خرد هرچه باشد، خردمند باید انسانی باشد که زنده باشد، زندگی کند و از گفتار و کردارش دیگران تشخیص دهند‌که دارای خرد است. پس خرد در داشتن مجموعه ای از امکانات نیست بلکه در بکار بردن‌ و نتیجه گرفتن از آنهاست.خردمند اگر نتیجه خردش را نگوید و یا‌بکار نبندد ، به عبارت دیگر اگر به جهان بیرون از او‌نیاید که قابل تشخیص نیست.پس معنای خرد را مناسب تر است در اثرات آن در خردمند جستجو کنیم نه در آنچه دارد، که خارج از خردمند ، دیگری امکان‌دسترسی به آنها ندارد. حتی واقعی گروهی از انسان ها سخنی می گویند یا اقدامی می کنند که مورد پسند و تایید دیگران قرار می گیرد ، می گوییم ، سخن یا کار بخردانه ای صورت گرفته است.با این مقدمه اگر در شرایط ویژه ای در زمان و مکان ویژه ای سخن یا کاری به عرصه حضور برسد که اثرات آن بتواند در مسیر طبیعی زندگی به طورکلی باشد به گونه ای که اثرات بیرونی آن مشکل گشا باشد و به توسعه زندگی و رشد و خوشوقتی حوزه ای که آن سخن یا آن عمل در آن حوزه معنی پیدا کرده است، کمک کند، آن سخن و آن کار خردمندانه است و اگر انسانی باشد که در پیرامون خود دیگران سخنان و یا کارهای او را در مجموع خردمندانه یافتند ، به گونه ای بسیار طبیعی این انسان خردمند نامیده می شود.و درست در همین جاست که می توان گمان برد که این انسان خردمند از مجموعه امکاناتی که شما نام بردید بهره برده است و شاید به آن ها ، تجربه زندگی ، احترام به زندگی ، خوشدلی و انسان دوستی و زمینه های بشر دوستی ، درک حرکت تاریخی حیات و هستی ، اعتماد و تعادل و هماهنگی درونی را نیز می توانیم اضافه کنیم.حال توجه کنیم به بیان والا و خجسته حکیم فردوسی ، که چگونه از خردمند شروع می کند و خرد را به میدان می کشد. آیا بهتر از این می توان گفت؟

کنون ای خردمند وصف خرد

بدین جایگه گفتن اندرخورد

کنون تا چه داری بیار از خرد

که گوش نیوشنده زو برخورد

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی وزویت غمیست

وزویت فزونی وزویت کمیست

خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یک زمان

چه گفت آن خردمند مرد خرد

که دانا ز گفتار از برخورد

کسی کو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کردهٔ خویش ریش

هشیوار دیوانه خواند ورا

همان خویش بیگانه داند ورا

ازویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد پای دارد ببند

خرد چشم جانست چون بنگری

تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جانست و آن سه پاس

سه پاس تو چشم است وگوش و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان

خرد را و جان را که یارد ستود

و گر من ستایم که یارد شنود

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود

ازین پس بگو کافرینش چه بود

تویی کردهٔ کردگار جهان

ببینی همی آشکار و نهان

به گفتار دانندگان راه جوی

به گیتی بپوی و به هر کس بگوی

ز هر دانشی چون سخن بشنوی

از آموختن یک زمان نغنوی

چو دیدار یابی به شاخ سخن

بدانی که دانش نیاید به بن

شاید باید چندین بار دقیق و با حوصله این ابیات را خواند و حتی به گونه ای گروهی.سرفراز باشید.حسن مکارمی

پاسخ دوست عزیز رشیدی :

سپاس از توضیحات خردمندانه شما، که نشات گرفته از خرد ورزی شما است، بیش از هر چیز من بر روی واژه خرد تاکید دارم، این خرد چه اکسیری هست که فردوسی بزرگ و دیگر بزرگان و اندیشمندان علم و ادب جهان توانسته اند در سایه آن قله های علم و ادب را فتح کنند. و ما در حال حاضر چه تعریفی از آن می توانیم داشته باشیم، که راهنمای خرد جویان باشد؟

پاسخ من به دوست عزیز رشیدی:

با سلام مجددبرای شما در راه یافتن پاسخ قانع کننده ی پرسش خود آرزوی موفقیت می کنم. شاید یکی از نشانه های خردورزی پذیرش تعویض پرسش است آنجا که پرسش مستقیما پاسخ پذیر نیست.مثال: آیا هستی را مرزی است؟ اگر هست که پس پشت آن مرز چیست؟ آن هم هستی می شود و اگر مرزی نیست چگونه حضور بدون مرز قابل تجسم انسانی است؟اجازه می خواهم در همین جا با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما و پژوهش های ارزنده شما ، گفتگو در این مورد را ببندم. بی گمان از دانستن پاسخ های شما شادمان می شوم.سرفراز باشید. حسن مکارمی

پاسخ دوست عزیز رشیدی:

درست می فرمائید، شاید باید سوالم را به گونه دیگری طرح کنم، راستش من فکر می کنم این یکی از نقاط ضعف فرهنگی ما هست که خردمندان بزرگ ما با خردورزی خود توانسته اند خدمات بزرگی را به فرهنگ این مرز و بوم انجام دهند، اما در تعریف این واژه هر چه میگردم تعریف قابل قبولی دریافت نکرده ام. در هر صورت سپاسگزارم که برایم وقت گذاشتید.