حافظ چون نخستین انسان‌شناس؛ مصاحبه با روزنامه همدلی

در این دسته به چاپ رسیده است اخبار

تاریخ چاپ  

روزنامه همدلی شماره: 630 | تاریخ: چهارشنبه 07 تیر

حافظ چون نخستین انسان شناس ( انتروپولوگ)
دکتر حسن مکارمی
 
بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند
حافظ بی‌گمان بر خاطره جمعی (خاطره جمعی، خاطره تاریخی، روح قومی، روح زبان، جوهر مشترک تاریخی، جوهر مشترک قومی) ایرانی فارسی‌دان انگشت می‌نهد، به شکلی که با گذشت قرن‌ها همچنان شعرش با این خاطره عجین است. اینان زبان گویای خود را در «حافظ» می‌یابند و به شکلی حافظ واسطه‌ای است میان خاطره جمعی- تخیلی اقوام ایرانی و حرکت تاریخی اینان. این رازی است که حافظ در سینه خود حمل می‌کند و این است راز حضور عمیق و همیشگی حافظ برای ایرانیان.
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
"حافظ چون نخستین انتروپولوگ ( انسان شناس) نسبیت شناخت را به ژرفنای میدان نگاه آدمی می برد . حوزه بررسی را از دنیای متعارف و شناخته شده زمان خویش فراتر می برد و به آن ژرفا می دهد. محدودیت نگاه و اندیشه و تصور و خیال را می شکافد. سنت اندیشه زمان خویش را زیر پا می گذارد. عناصر تازه را با قدیم همراه می کند. دنیای خواب، دنیای رویا، دنیای واقعیت را با دنیای وهم و خیال همراه می کند. گویی همه جهان های آدمی را به رسمیت می شناسد. به انسان بعد می دهد. کرامت آدمی را ورای همه قرار می دهد. مدارا را سر لوحه کار خویش قرار می دهد. انسان واقعی، با تمامی هوس ها، آرزوها و نیازهایش، آن هم در جسمیت خویش، دراندیشیدن، در نیاز به سر خوشی و لذت بردنش را به رسمیت میشناسد. مرزهای مصنوعی را بر هم می زند. نه مرزی جسمی و خاکی می پذیرد و نه مرزی دیگر در جهان های بی شمار آدمی.
... گوناگونی زبان ، خط، رسوم و فرهنگ در زمین کوچکی در میان میلیارد ها کهکشان و سیاره نشان از کثرتی است در یگانگی. از ابتدایی ترین باورها تا به امروز آدمی با پرسشی جان سوز و همیشگی روبرو بوده است جای خویش در هستی. حافظ شیراز روش جستجو را "عاشق" شدن مینامد و آن هم پیش از آنکه " کار جهان " سر آید. " کارگاه هستی" را هم آزمایشگاه بدانیم و هم کارخانه، هم جایگاه شناخت و هم محل سازندگی . آیا می توان به چنین آزمایشگاه هایی اجازه داد تا در کنار یکدیگر به جستجو به پردازند؟ چه دستور العمل جهانی به آدمی این امکان را میدهد
....با گذاراز زندگی، از نخستین آدمی تا به امروز با حافظ شیراز ، چون نخستین " انسان شناس - انتروپولوگ " و با یاری گرفتن از غزل های او هماهنگی و همخوانی راه های گوناگون شناخت را دوره می کنیم. با این پرسش آغاز می کنیم:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
و با این پاسخ همراه می شویم:
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هست
از باکتری تا بشر «هموساپین ساپین » بیش از سه میلیارد سال فاصله است، و از «هموساپین ساپین » تا زمان ما ده ها هزار سال. زندگی ادامه دارد و هرچه سال‌ها انباشته ‌تر می ‌شوند، مقاومت در مقابل مرگ، « چیزی» که ما برای ساده کردنش آن را «زندگی» می‌نامیم، افزایش می‌یابد.
هدف جستجوی جایگاه عشق است، جایی دوگانه، محل تشدید خود و جایی برای احساس حضور در میدان تغییر و هدایت آن میدان. هیچ چیز از پیش نوشته نشده است : زندگی نوآوری می کند، می سازد و می بخشد، زندگی ادامه می یابد. در زبان پارسی واژه حال به معنای زمان حال است و نیز خوش و خوب بودن در این حال، از طرفی رسیدن به حال هدف نهایی کسانی است که به تجربه عرفانی روی می آورند. به لحظه حال رسیدن ، لحظه ای در تقاطع آنچه کشف و اختراع شده و آنچه کشف و اختراع خواهد شد، در تقاطع بیرون را احساس کردن اما از درون و درون را لمس کردن لیکن از بیرون.
... در جستجوی ارزش ارزش ها ، نقطه ای برای شروع ، آیا می توان پیش و پس از نمادینه سازی را جستجو کرد؟ در ابتدای نمادینه سازی زندانی شدن، دستیابی به این ارزش ارزشها را برای ما ناممکن می سازد. در اینجاست که حافظ می گوید:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
توجه کنیم که برای فهم حافظ، عشق غیر قابل اجتناب است، حتی برای درک ، عشق است که به فریاد او می رسد. برای فهمی از این کارگاه هستی و یافتن نقطه شروع ، به تشدید به هستی توجه کنیم ، به عشق چون "حالت "موجود سخنگو، به روش جادوگران اولیه ، چون تشدید با دیگری، و در نهایت فهمیدن از راه امتداد در بودن، بودنی بدون تمایز.
نماد سازی از دیدگاه لاکانی در روانکاوی ، " امر واقع" را در قالب واحد های قابل فهم ، قابل آموزش، اندازه پذیر می کند و در خدمت رشته های اساسی شناخت در می آورد. اما آزمایشگاه دیگری نیز، به دور از هر نوع اندازه پذیری و منطق و روابط علت و معلولی، وجود دارد . آنچه در خارج از میدان نماد سازی به آن توضیح ناپذیر می گوئیم. چگونه می توان کار این آزمایشگاه های موجود در کارگاه هستی را درمیانه دو حد عشق اشراقی و راه علمی، رونق بخشید ؟ میان این دو حد، گوناگونی فرهنگی می زید.
وظیفه ما در مورد همگی این راه های شناخت، احترام به پیوستگی آنهاست. امری که غنای آنها را ممکن می سازد. بازنگری و دوباره زیستی زمان گذشته را در زمان حال ممکن می سازد. نوشته ها، نقاشی ها، عکس ها ، بازگویی اسطوره ها، سینما، تیاتر، رمان، قصه کوتاه،... همگی بایگانی اثرات تلاش ما، اثرات متقابل درک گذار ما با استفاده از پیشرفت علمی و فنی در هستی اند. در عین حال شناخت گذشته به شناخت خود و دیگری کمک می کند.هر چه بیشتر چگونگی خود را بشناسیم، بیشتر می توانیم جهان خود را بشناسیم و درنتیجه بیشتر نوآوری کنیم. این روند شتاب افزاینده ای می گیرد به گونه ای که می توان گفت نیمه ای از دانشمندانی که کره خاکی به خود دیده است، اکنون زنده اند."